یافتن پست: #آفتاب

bamdad
bamdad
وقتی خورشید بر کوه نشست . . .

اشاره کن !

تا آنجا بماند.

می خواهم گیسوانت را

در سرخی غروب آفتاب ببینم

شاید فردا هوا آفتابی نباشد.

شاید . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/25 - 22:16 ·
6
bamdad
bamdad
با چشم هایت حرف دارم
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهاری که دیر یا زود می رسد،
از بغض های نبودنت،
از دلنوشته هایم
که همیشه بی جواب ماند
باور نمی کنی؟!
تمام این سالهایم
با حضورت آفتابی بود
اما این روزها
دلتنگی ات
آسمانم را سخت تیره کرده،
راستی...
با دستی که روی شانه ات جا گذاشته ام
چه می کنی؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/23 - 20:17 ·
6
bamdad
bamdad
یک فصل باران دلتنگی

یک پنجره دیدار یخ زده

یک آفتاب شب زده.............

چه ترکیبی!

چقدر روزگارم یک دست و صاف است......................
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/23 - 17:10 ·
4
soheil
soheil
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
آفتاب دیدگانم سرد می شد,
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
در شرار آتش دردی نهانی.
نغمه ی من ...


همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چون پاییز بودم

فروغ فرخزاد
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/22 - 12:16 ·
8
...
27128181353340109640.jpg ...
به ایوان میروم و
دستم رابرپوست کشیده شب میکشم..
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرابه شب معرفی نخواهدکرد
کسی مرابه میهمانی آفتاب نخواهدبرد
پروازرابخاطربسپار
پرنده مردنی ست..!
فروغ
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
[WallpapersMania.nnm.ru]_vol126-065.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
شهرزاد
62115841671849037948.gif شهرزاد
خدایا دلی آفتابی بده که از باغ گل ها حمایت کنیم ...
...
همستر ...
اینم یه همسترناز....##
حیف که میگن عمرش7ساله!
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
عشق جایی می تپد که تو باشی پس باش آنجا که باید باشی
در کنار احساسی از باران ، لطافت را از برگ جدا شده از گل هم میشود فهمید
احساست را برای لحظه ای به آفتاب هم ببخش که گرمی را به تو می بخشد
احساس را باید در قابی از عقل گذاشت و عاشقانه به آن خیره شد
... ادامه
✔♥Дℓɨ♥✔
87669081665387117661.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
سکوتـــــ‌ آبـــــــــ
مــــــــی تـــواند ـخشـــکـــی باشــــد و فــــریاد عـــطــــش؛
ســـکوـتــــــ گنـــدـمــــ
می ـتــــواند گـــرسنــــه گـــی باـشـــد و غـــریـــو پیــــروزمند قحــــط؛
همـــــ ــچـــنان که ســکوتــــ آفتابــــــ
ظـــــلمــــاتــــــــ استـــــــ
امــــــــا "سکوتـــــــــ آدمــــــــــی"
فقدان جهان و خداست:

غریو را
تصویر کن!
... ادامه
شهرزاد
Montakhab12_095.jpg شهرزاد
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
براي برفي که آب مي شود دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که دوست نداشته ام دوست مي دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
براي اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت
لبخندي که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست مي دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست مي دارم
براي پشت کردن به آرزوهاي محال
به خاطر نابودي توهم و خيال دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به خاطربوي لاله هاي وحشي
به خاطر گونه ي زرين آفتاب گردان
براي بنفشیِ بنفشه ها دوست مي دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که نديده ام دوست مي دارم
تورا براي لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شيرين خاطره ها دوست مي دارم
تورا به اندازه ي همه ي کساني که نخواهم ديد دوست مي دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ي ستاره هاي آسمان دوست مي دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه ي کساني که نمي شناخته ام ... دوست مي دارم
تو را به جاي همه ي روزگاراني که نمي زيسته ام ... دوست مي دارم
براي خاطر عطر نان گرم و برفي که آب مي شود و براي نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن ... دوست مي دارم
تو را به جاي تمام کساني که دوست نمي دارم ... دوست مي دارم ...

" پل الووار ، ترجمه احمد شاملو "
... ادامه
شهرزاد
f4460c77c2dee7b01.jpg شهرزاد
تلفنی ‌ست که زنگ می‌ زند مُدام
صدای غریبه ‌ای‌ ست که سراغِ دیگری را می‌گیرد از من!
یک‌ شنبه‌ سوت ‌وکوری ‌ست که آسمانِ ابری‌ اش ذرّه‌ ای آفتاب ندارد
حرف‌ های بی‌ ربطی‌ ست که سر می ‌بَرَد حوصله ‌ام را
تنهایی زل ‌زدن از پشتِ شیشه ‌ای‌ ست که به شب می‌رسد
فکرکردن به خیابانی ‌ست که آدم‌ هایش قدم‌ زدن را دوست می ‌دارند
آدم‌ هایی که به خانه می ‌روند و روی تخت می‌ خوابند و چشم‌هایشان را می ‌بندند امّا خواب نمی‌‌ بینند
آدم‌ هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌ آورند و نیمه‌ شب از خانه بیرون می ‌زنند
تنهایی دل ‌سپردن به کسی‌ ست که دوستت نمی ‌دارد
کسی که برای تو گُل نمی‌ خَرَد هیچوقت
کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشه‌ های اتاقت می ‌بینی هر روز
تنهایی اضافه ‌بودن‌ است در خانه ‌ای که تلفن هیچوقت با تو کار ندارد
خانه ‌ای که تو را نمی‌ شناسد انگار
خانه‌ ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است
تنهایی خاطره ‌ای‌ست که عذابت می‌دهد هر روز
خاطره‌ ای که هجوم می ‌آوَرَد وقتی چشم ‌ها را می ‌بندی
تنهایی عقربه‌ های ساعتی ‌ست‌ که تکان نخورده‌ اند وقتی چشم باز می‌کنی
تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی
وقتی... تو رفته‌ای از این خانه...
وقتی... تلفن زنگ می ‌زند امّا غریبه‌ ای سراغِ دیگری را می ‌گیرد...
وقتی... در این شیشه ‌ای که به شب می‌رسد خودت را می‌بینی هر شب...
" دریتا کمو - ترجمه محسن آزرم "
... ادامه
orkhan
orkhan
امروز کباب داریمممممممممممممممممممممممممم {-207-}{-207-}

ایمروز نشاس وا بکونیم فرده دوباره...می چینی کاسی ای ای می چینی کاسی ای ای......
قوربن بشوم لاکوی تی چپ راسی....می چینی قوری ای ای می چینی قوری ای ای ...
تازه یارم هگیته بوم تی چشم کوری...دِ گوته منِّم شو خوته منِّم آفتابه سنگینه جور گیته منِّم{-220-}{-205-}
دیدگاه · 1392/12/2 - 12:54 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
لب.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
soheil
soheil
دلم گرفته آز آدمایی که میگن دوست دارم

اما معنیشو نمیدونن..

از آدمایی که میخان مال اونا باشی

اما خودشون مال تونیستند..

ازاونایی که زیر بارون برات میمیرن و

وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره!
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/27 - 18:16 ·
2
soheil
soheil
نگه دگر بسوی من چه می کنی؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو ... برو ... بسوی او، مرا چه غم
تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان
بر او بتاب زآنکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ستارگان
بر او بتاب زآنکه گریه می کند
در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد این گذشت ها
دل تو مال من، تن تو مال او
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من؟
گذشتم از تن تو زانکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
اگر بسویت این چنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال تو
کنون که در کنار او نشسته ای
تو و شراب و دولت وصال او!
گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق بی زوال او
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/27 - 15:34 ·
3
صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ