یافتن پست: #آمدن

zoolal
zoolal
سالهاست منتظر آمدن روزهای بهترم ...

ولی نمیدوانم چرا هنوز هم..

"دیروز ها"

بهترن !!!!!
دیدگاه · 1393/01/23 - 20:45 ·
3
ıllı YAŁĐA ıllı
aa6b194b56e91f89f3395b7bd2046841.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
این هر میبینم

با می‌ گویم

خبر در است !
bamdad
bamdad
ملکه سبا میخواست باسلیمان بجنگد ولی به همسری او درآمد،
موسی بدنبال آتشی برای گرم شدن بود،خداوند اورا به پیامبری برگزید
و جادوگران فرعون برای شکست موسی به میدان آمدند ولی همگی به او ایمان آوردند ...
پس همیشه: امیدواریت نسبت به چیزی که بدان امید نداری، بیشتر است ازچیزی که به آن امیدواری
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/21 - 23:54 ·
6
Majid
concert-kazeroon-www.Soltane-Ehsas.com.jpg Majid
bamdad
bamdad
به دنبال ویلچری هستم برای روزگار.... ظاهرا پایی برای راه آمدن با من ندارد....
bamdad
bamdad
نمی خواهم برگردی

این را به همه گفته ام !

حتی به تو ! به خودم . . .

اما نمی دانم چرا هنوز برای آمدنت فال میگیرم
ParNiyA
girl-clock-nature-hd-wallpaper-694x417.jpg ParNiyA
نگاهت کافیست تا در هوای آمدنت بمیرم…
تو همیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی…
bamdad
bamdad
محبوب من...

امروز فقط برای تو مینویسم...

آرام به زمزمه هایم گوش کن...

راستش را بخواهی کم آورده ام....

نبودنت زندگی ام را نابود کرده...

این ها را فقط به تو میگویم...

بهترینم....

تو برگرد...

قول میدهم دیگر بهانه گیری نکنم...

قول میدهم دیگر برای گرمای دستانت ترانه نگویم...

برایت از شعر هم نمیگویم...

نه از سهراب....نه ازنیما....

با اینکه پنجره ای برای تماشای ازدحام کوچه خوشبختی نثار کلبه ام نکردی ،

فروغ را هم از یاد میبرم...

همه ی زندگی ام...

تو برگرد...

قول میدهم نغمه های پیانوی قدیمی ام خوابت را آشفته نسازد...

حتی با اینکه میدانی فقط وقتی آرامشت را حس میکنم

انگشتانم سمفونی عشق را با ملودی نفس هایت اجرا میکنند...

تو بیا....

قول میدهم زیر باران شانه به شانه قدم زدن را فراموش کنم

دیگر عاشقانه ازتونخواهم به خش خش برگ های زرد زیر پایت گوش کنی...

تو که برگردی همانی میشوم که میخواستی...

سعی میکنم همسرت باشم نه کسی که زنده بودنش از گرمی نگاه تو بود...

توکه رفتی عشق هم رفت...

دل هم مرد...

بیدل تر از همیشه آمدنت را به نظاره مینشینم....

تو فقط بیا...

{-118-}
دیدگاه · 1393/01/9 - 19:11 ·
6
bamdad
bamdad
كمي از باران ياد بگير
آمدن ِ ناگهاني را!
soheil
soheil
در لا به لای خاطره ها ،گیر کرده ام

آنجا که دل ، به پای تو ،زنجیر کرده ام

چندین شکوفه ي آبي دخیل چشمانت
نذر گره گشایی تقدیر کرد ه ام

در قله های قلب تو ، درگیر سنگها

در کوهسار صبر تو ، انجیر کرده ام

وقتی که آمدم ،دل تو ، زود رفته بود

شاید برای آمدنم ، دیر کرده ام

حالا دلم خوش است که در شرح دردها
قدری تورا به اشک ، نمک گیر کرده ام
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/8 - 14:09 ·
7
bamdad
bamdad
مثل یک جنگل سوخته پر از خاکسترِ خاطراتم



تنم گورستان درختانیست که دیگر هراسی از آمدن زمستان ندارند



پشت پرده های شب دیگر انتظارِ هیچ بهاری را نخواهم کشید



باران ببارد یا نه فرقی ندارد



برای من



دیگر این خاک بوی زندگی نمیدهد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/7 - 22:01 ·
7
soheil
soheil
چون سلیمان را سراپرده زدند

جمله مرغانش به خدمت آمدند

هم‌زبان و محرم خود یافتند

پیش او یک یک بجان بشتافتند

جمله مرغان ترک کرده چیک چیک

با سلیمان گشته افصح من اخیک

همزبانی خویشی و پیوندی است

مرد با نامحرمان چون بندی است

ای بسا هندو و ترک همزبان

ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست

همدلی از همزبانی بهترست

غیرنطق و غیر ایما و سجل

صد هزاران ترجمان خیزد ز دل

جمله مرغان هر یکی اسرار خود

از هنر وز دانش و از کار خود

با سلیمان یک بیک وا می‌نمود

از برای عرضه خود را می‌ستود

از تکبر نه و از هستی خویش

بهر آن تا ره دهد او را به پیش

چون بباید برده را از خواجه‌ای

عرضه دارد از هنر دیباجه‌ای

چونک دارد از خریداریش ننگ

خود کند بیمار و کر و شل و لنگ

نوبت هدهد رسید و پیشه‌اش

و آن بیان صنعت و اندیشه‌اش

گفت ای شه یک هنر کان کهترست

باز گویم گفت کوته بهترست

گفت بر گو تا کدامست آن هنر

گفت من آنگه که باشم اوج بر

بنگرم از اوج با چشم یقین

من ببینم آب در قعر زمین

تا کجایست و چه عمقستش چه رنگ

از چه می‌جوشد ز خاکی یا ز سنگ

ای سلیمان بهر لشگرگاه را

در سفر می‌دار این آگاه را

پس سلیمان گفت ای نیکو رفیق

در بیابانهای بی آب عمیق
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 21:25 ·
3
bamdad
bamdad
تو آمده بودی
به آن نشانی که من در امتداد رویایم دیده بودم
آه!
آن روز من در خانه نبودم
اما
حضور مانوس تو بردستگیره ی در
گواه یقین من بودبرحصارناباوریم
بال گسترده
انتظارتو رامیکشم
برای تو که شعر بی واژه منی
دربی تابشی خورشید
ژرفای آمدنت راخواهم دید
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 10:42 ·
4
bamdad
bamdad
بازوهایم دیگر توان ندارند
اینهمه خوبی را
ـ هنوز -
برایت،
برای آمدنت
نگه دارند...
دیدگاه · 1392/12/28 - 17:50 ·
3
bamdad
bamdad
آتشی که نمی سوزاند " ابراهیم" را
و چاقویی که سر نمیبرد " اسماعیل " را
و دریایی که غرق نمی کند" موسی " را
کودکی که مادرش او را
به دست موجهای " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
و دیگری را برادرانش به چاه می اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد...
آیـا هـنـوز هـم نـیـامـوخـتـی؟!
کـه اگـر هـمـه ی عـالـم
قـصـد ضـرر رسـانـدن بـه تـو را داشـتـه بـاشـنـد،
و خـــدا نخـواهد، " نــمــی تــوانــنــد "


پـس...
به "تـدبـیـرش" اعتماد کن
به "حـکـمـتـش" دل بسپار
به او "تـوکـل "کن
و به سمت او " قــدمــی بـردار"
تا آمدنش به سوی خود را به تماشا بنشینی...
... ادامه
کاپیتـان رستمی
کاپیتـان رستمی
سال هاست منتظرآمدن روزهای بهترم،ولی نمیدانم چرا هنوزهم دیروزها بهترند!!!
bamdad
bamdad
قوانینی که نیوتن از قلم انداخت


قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.

قانون تلفن:
اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.

قانون تعمیر:
بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.

قانون کارگاه:
اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.

قانون معذوریت:
اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد
واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.

قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.

قانون روبرو شدن:
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او
دیده شوید افزایش می‌یابد.

قانون نتیجه:
وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد.

قانون بیومکانیک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.

قانون تئاتر:
کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند.

قانون قهوه:
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس‌تان از شما کاری خواهد خواست که
تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
قوانینی که نیوتن از قلم انداخت !!!
صوفياجون
240x240.jpg صوفياجون
{-35-}{-35-}{-35-}
علی‌اصغر بهاری از استادان موسیقی ایرانی و نوازنده برجسته ساز کمانچه می‌باشد.وی در دههٔ شصت،با «فرامرز پایور»،«جلیل شهناز»،«محمد اسماعیلی» و «محمد موسوی»،در «گروه اساتید»،همکاری داشت. علی اصغر بهاری،به سال ۱۲۸۴ در ناحیه بازار عباس آباد تهران متولدشد.وی در خردسالی به ساز کمانچه دل بست و نزد پدربزرگ خود،«میرزا علی خان بهاری»،به فراگیری کمانچه پرداخت و سپس در مکتب سه دایی خود که در یک قرن پیش جزو هنرمندان نامی ایران به حساب می‌آمدند دست به تکمیل تجربیات خود درکمانچه نوازی زد.وی در سال ۱۳۷۴ دیده از جهان فروبست.
bamdad
bamdad
برف می بارد

و ظاهرم همچون باطنم پریشان است

و من می اندیشم تو کی باز خواهی گشت ؟!

آمدنت آنقدر طول می کشد که

می ترسم در همین جاده بی تو جان دهم...!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/24 - 18:18 ·
6
bamdad
bamdad
یعنی می شود ؟

امشب که از همیشه خسته ترم
امشب که آسمان با عشق بازی خود حالم را بدتر می کُند
امشب که باران قصد بند آمدن ندارد

امشب که سکوت خانه به روحم چنگ میزند
امشب که دلم برای آشنایی دور تنگ شده
امشب که هیچکس بیادم نیست

تو بیایی ؟

یعنی می شود ؟
صدای زنگ در بیاید
و من کلافه و بی حوصله با فکر اینکه این موقع شب کسی با من کار ندارد
در را باز کنم ...

ولی ...

تو را ببینَم
می شود ؟
خــدااااااااااااااااااا حواست به من هست ؟

با توام

نکند فکر کردی برای معشوقه ای زمینی این ها را مینویسم ؟
خدایا از زمین و زمینیانت بیزارم ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/22 - 13:02 ·
4
bamdad
bamdad
زمستان هم به سر آمد...

همان زمستان سرد و یخی

بهار که بیاید

شاید همه چیز درست شود

شاید تو بیایی

و شاید غم های این زمستان یخ زده تمام شود

بهار که بیاید

همه چیز خوب میشود

و میان تمام این خوبیها

پای آمدن تو در میان است!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/21 - 22:03 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
sdf.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ