یافتن پست: #اخوان

صوفياجون
ramesh01.jpg صوفياجون
{-23-}{-41-}صداشو خیلی دوست دارم
رامش (آذر محبی), متولد تهران در سال ۱۳۲۵, در خانواده ای با ۳ خواهر و یک برادر به دنیا آمد و تا سوم دبیرستان به تحصلات خود ادامه داد.با برنامه گلها(یک شاخه گل)پا به عرصه خوانندگی گذاشت وبا اجرای زیبای که داشت بسیار مورد توجه قرار گرفت وگویا از شاگردان استاد مهرتاش میباشدکه تا چند به تنها ترانه های اصیل میخواند.وی ۵-۶ سال پس از فعالیت هنری خود, با پرویز مقصدی, که وی نیز به تازگی پای به عرصه ی آهنگسازی گماشته بود, و در همان آغاز در ردیف چهره های برگزیده هنری قرار گرفته بود, سازمانی دایر کردند با نام "هارمونی". این دفتر به گفته ی خود رامش پاتوق خواننده هایی بود, چون رامش, که کاری برتر از سایرین ارایه میدهند! رامش در سالهای پیش از انقلاب بیش از ۶۰۰ ترانه خواند, وی نیز ترانه های دو صدایی زیادی باخوانندگانی چون, رامین, ضیاء اتابای, امیر رسایی و ... داشته.
MONA
MONA
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد . هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید : آیا سردت نیست ؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم . پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا برایت بیاورند . نگهبان ذوق زده شدو از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد .
صبح روز بعد جسد سرما زده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردن در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هرشب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای در آورد .
... ادامه
رضا
رضا
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما/آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده/بازگردد یا برآید چیست فرمان شما

کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت/به که نفروشند مستوری به مستان شما

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر/زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای/بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم/گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند/خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری/کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو/کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست/بنده شاه شماییم و ثناخوان شما

ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی/تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو/روزی ما باد لعل شکرافشان شما



غزل شماره ۱۲
شهرزاد
شهرزاد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم ، گریان
گریان ازین بیداد
می کنم
فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد


"مهدی اخوان ثالث"
... ادامه
ندا
7ctpqawj8o4ksnw7ymp.jpg ندا
آمدنت را یادم نیست

بیصدا آمدی بی آنکه من بدانم

بی اجازه ماندی بی آنکه من بخواهم

اما اکنون ذره ذره ی وجودم ماندنت را تمنا میکند

مهمان ناخوانده ی قلبم بمان که ماندنت را سخت دوست دارم

بمان برای باور من که لحظه لحظه ی زندگی خویش را با تو پیوند زده ام

بمان که سخت دوستت دارم...
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/9 - 19:07 ·
17
MONA
MONA
بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ ست.
بیا ره توشه بر داریم ،
قدم در راه بی فرجام بگذاریم

مهدی اخوان ثالث
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/8 - 01:56 ·
9
رضا
nemidonam-photoshop.png رضا
شهرزاد
222525_379817442098736_40498092_n.jpg شهرزاد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری

از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم ، گریان
گریان ازین بیداد
می کنم
فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد


"مهدی اخوان ثالث"
... ادامه
شهرزاد
pixnama_com_e11d8c8744889c6a0d84b8eac68577ab_36.jpg شهرزاد
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او ، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، .

ثالث
مجتبی جعفری
مجتبی جعفری
پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد
از او پرسید: آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم
پادشاه گفت:....من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند

نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد
اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود
اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد.
... ادامه
دیدگاه · 1391/04/12 - 08:17 ·
2
abbasali
abbasali
هم الان اگر ملک الموت سررسد وتو را به عالم باقی فراخواند،هرچند با شهادت،آماده ای؟
دیدگاه · 1390/08/27 - 23:40 ·
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ