سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش ...
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا که زتو دورش سازم
زتو ای جلوه امید محال
می برم زنده به گورش سازم
تا زین پس نکند یاد وصال
__ فروغ فرخزاد _