یافتن پست: #باردار

ıllı YAŁĐA ıllı
1407052146906010.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
MONA
MONA
پارسال اوومدن دانشمندان عزیزمون ابرهای باردار و باران زا بسازن واسه کشور تا از این خشکسالی کمی در امان باشیم..

توو هدایت ِ ابرها دچار ِ مشکل شدن پاکستان و سیل برداشت..

الان چند روزه داره ی ریز بارون میباره و بند نمیاد

ایندفه دیگه نوبت ِ خودمون ِ که سیل ببرتمون..
... ادامه
سید محمد محمدی
chicken-soup-for-the-soul.jpg سید محمد محمدی
داستانی زیبا از کتاب سوپ جوجه برای روح(مجموعه داستان های واقعی روحیه بخش): یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟"و اسمیت به زن چنین گفت: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم.اگر تو واقعا میخواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!" چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!". همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت: اسمیت پول دارو ها جور شد نگران نباش همه چیز داره درست میشه..." به دیگران کمک کنیم بلاخره یک جا یکی به ما کمک میکنه و قول بدیم که نگذاریم هیچ وقت زنجیر عشق به ما ختم بشه
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/5 - 18:24 ·
4
رضا
رضا
Morteza
582211_358770214179414_1086408427_n.jpg Morteza
در فهرست 30 نفره ی امسال نشریه جهانی Forbes که در زمینه های مختلف موفق ترین و خوش فکرترین افراد زیر 30سال رو در دنیای تجارت معرفی میکنه 3 نام ایرانی میدرخشیدن (از راست به چپ)
کیوان علومی بنیانگذار شرکت AppTank ادوارد ساعتچی از موسسان شرکت NationalField و مازیار اعتمادی دانشجوی دکترای مهندسی بیوتکنولوژی دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو مخترع سیستم موبایل هشدار در بحرانهای زمان بارداری.. ایرانی = لایک
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/9 - 16:06 ·
12
atefe
atefe
زير كرسي تو زمستون ميگفتن و بچه هارو ميذاشتن سر كار

“ انباردارا ارزن آمد گندم گونى نخود آمد ماش فرستاديم گندمش ده كه برنج آمد."

اولش يكم زور بزنين ببينين ميتونين بفهمين معني جمله رو،

بعدش داستان اين جمله رو بخونين در ادامه؛

.

.

.

.

" انباردارا: اي انباردار؛ ارزن آمد: اگر زنى‌ آمد؛ گندم گونى: كه گندم گون بود؛نخود آمد: خودش نيامده؛ ماش فرستاديم: ما او را فرستاديم؛
گندمش ده: به او گندم بده؛ كه برنج آمد: كه با رنج و مشقت امد
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/27 - 10:32 ·
9
Noosha
879073-fcdde6288fdd4a3e362cee43839989b9-org.jpg Noosha
رضا
بفرما رضا جون نوش جونت...{-197-}
zoolal
zoolal
دوران بارداری سختی ها و مراقبت های مخصوص خودش رو داره ...

" آسمان بار امانت نتوانست کشید؛

قرعه ی فال بنام من دیوانه زدند ... "

همه بارداریم، باردار باری به سنگینی یک امانت الهی ...{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/01/17 - 18:19 ·
8
amir hossein
amir hossein
سرباز درست مثل زن بارداره به هرکى مى رسه میگن چندماهت مونده...!!!
Mohammad
506141_wdqOQUa9.jpg Mohammad
دوران بارداری سختی ها و مراقبت های مخصوص خودش رو داره ...

" آسمان بار امانت نتوانست کشید؛

قرعه ی فال بنام من دیوانه زدند ... "

همه بارداریم، باردار باری به سنگینی یک امانت الهی ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/7 - 15:22 در حسینیه ·
3
صوفياجون
صوفياجون
عسل
عسل
بچه ها من دختر خالم فلجه
دکتر بهش گفته حامله شه الان بارداره
میشه براش دعا کنین ؟؟؟؟
دعا کنین بچه اس سالم به دنیا بیاد خودشم زود خوب بشه لطفا{-118-}{-118-}{-118-}
...
...
انقدرازاین یاروئه که بازیگرتیزرتن تاکه بدم میادیه جوری راه میره انگاربارداره..
اصن چندشم میشه وقتی راه میره
دیدگاه · 1392/10/16 - 18:56 ·
5
Mostafa
Mostafa
... ادامه
...
...
مشترک گرامی!
تاریخ شارژارادت مابه شما
تاوقتی نفس باقیست
اعتباردارد!
همراه آخر
دیدگاه · 1392/10/6 - 22:02 ·
6
رضا
5405_29b1_400.gif رضا
بفرمایید
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
...
1378208129104959.jpg ...
@sofia
&
Mohammad javad
همه مادست به دعابرداشته ودعامیکنیم
محمدجوادعزیزصوفیای عزیز
وعزیزهمه ما
شفای عاجل حاصل کند
یامن اسمه دواوذکره شفا
بارالها!
بحق کسانی که نزدت آبروواعتباردارند
بحق مظهرآفرینش مرتضی علی
و
بحق مظلومیت حسینت
وبحق
ایام محرم که درپیش است
لباس عافیت برتن محمدجوادعزیز
وهمه مریضان بپوشان
آمین یارب العالمین
... ادامه
...
اولین مدر دنیا (6 عکس)(01).jpg ...
””اولین مردحامله دردنیا””
این مردکه در۲۲سالگی تغییرجنسیت داده
وقتی که دیدهمسرش نانسی نازااست
خودش باردارشد...
البته پزشکان گفته اند: احتمال قریب به یقین
بچه اومرده بدنیاخواهدآمد
... ادامه
Noosha
d6f472f43acb0810dbf7cfe9916572c3-430 Noosha
پیرزن 92 ساله که قریب به 60 سال پیش باردار بوده است!!!{-16-}{-16-}{-16-}

پیرزن 92 ساله که قریب به ۶۰ سال پیش باردار بوده است دچار سقط جنین می شود. وی که آن زمان توانایی پرداخت هزینه ی درمان را نداشته است از خارج کردن جنین مرده منصرف می شود . لذا جسد سالها در رحم این زن باقی می ماند و پس از مدتی لایه ای آهکی دور جنین را احاطه می کند و تبدیل به یک توده ی سنگی می شود.به تازگی پزشکان با عمل جراحی جنین سنگی را از شکم این زن خارج کرده اند.

پزشکان بر این باورند که ﮐﯿﺴﻪ آﻣﻨﯿﻮﻧﯽ جنین با جذب آهک لایه ای محافظ به دور جسد ایجاد کرده که مانع عفونی شدن آن در بدن مادر شده است. بنابراین وجود این توده ی آهکی مشکلی برای زندگی طبیعی این زن بوجود نیاورده و وی سالها آن را با خود حمل کرده است.
این پدیده بسیار نادر بوده و در کل تاریخ علم پزشکی فقط 290 مورد همانند آن دیده شده است.
دیدگاه · 1392/07/28 - 12:55 ·
6
صوفياجون
thumb_HM-2013445016680023161380045047.8752.jpg صوفياجون
{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-35-}{-35-}{-35-}{-23-}{-23-}{-23-} . او با خط بچگانه نوشته بود: صورتحساب: کوتاه کردن چمن باغچه ۵ دلار مرتب کردن اتاق خوابم ۱ دلار مراقبت از برادر کوچکم ۳ دلار بیرون بردن سطل زباله ۲ دلار نمره ریاضی خوبی که امروز گرفتم ۶ دلار جمع بدهی شما به من: ۱۷ دلار مادر که به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب او این عبارات را نوشت: بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی، هیچ بابت شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم، هیچ بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی، هیچ بابت غذا، نظافت تو و اسباب بازیهایت، هیچ و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه عشق واقعی من به تو هم هیچ است. وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد، گفت: . آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلا به طور کامل پرداخت شده!‬ ♥
iman
iman
خانومی برای درمان مشکل بچه دار نشدن خود به پزشک مراجعه کرد. پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد میباشد و تنها راه حل
ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است.

زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟

پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداری خانم کمک کند..

زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد.

چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند.

روز موعود فرا رسید، لکن همسایه طبقه بالا نیز همان روز عکاسی را برای گرفتن عکس از نوزاد خود دعوت کرده بود تا در منزل از کودکشان چند عکس بگیرد.

از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد. زن در را باز کرد.

- سلام، برای موضوع بچه آمدم.

- سلام، بفرمائید.

- میخوام هرچه زودتر شروع کنم.

- باشه! بریم اتاق خواب؟

- حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط.

- چند تا؟

- حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.

عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد:

- مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارک کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بود و مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می گرفت.

زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.

- حالا این دوقلوها را نگاه کنین.. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم. رسیدم و با دو تا تق تق همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید..

حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:

- در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود. بهش گفتم شما آروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت.

چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:

- شروع کنیم؟

- هر وقت شما بگین!

- عالیه! میرم سه پایه رو بیارم...
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ