یافتن پست: #باغبان

شهرزاد
suspension.jpg شهرزاد
این روزها، روزهای سختی است برای تو و من...
اکنون می فهمم معنی عطش را، معنی خواستن را، معنی گشتن و نیافتن را.
حالا احساس گم شده ای که صاحبش را گم کرده است درک می کنم.
حالا درک می کنم غریبانه ها را...
حالا می فهمم خلاء یعنی چه.
این زمان است که می دانم گرسنه گی و تشنگی چقدر طاقت فرساست.
و می فهمم درد آسمان بدون ستاره ، دریای بدون ماهی، باغ بدون باغبان و گل بدون گلدان را.
آیا نه اینست که اینها همه با هم عهد کرده بودند که با هم باشند؟!
... ادامه
ebrahim
ebrahim
راز خوشبختي
تاجري پسرش را براي آموختن راز خوشبختي نزد خردمندي فرستاد . پسر
جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اينكه سرانجام به قصري زيبا بر
فراز قله كوهي رسيد. مرد خردمندي كه او در جستجويش بود آنجا زندگي
مي كرد.
به جاي اينكه با يك مرد مقدس روب ه رو شود وارد تالاري شد كه جنب و
جوش بسياري در آن به چشم مي خورد، فروشندگان وارد و خارج
مي شدند، مرد م در گوشه اي گفتگو مي كردند، اركستر كوچكي موسيقي
لطيفي مي نواخت و روي يك ميز انواع و اقسام خوراكي ها لذيذ چيده شده
بود. خردمند با اين و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر
كند تا نوبتش فرا رسد.
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
دویست و پنجاه سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده اي تصميم به

ازدواج گرفت. با مرد خردمندي مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان

منطقه را دعوت کند تا دختري سزاوار را انتخاب کند. وقتي خدمتکار پير قصر

ماجرا را شنيد بشدت غمگين شد، چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود،
د

خترش گفت او هم به آن مهماني خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسي نداري، نه

ثروتمندي و نه خيلي زيبا. دختر جواب داد: مي دانم هرگز مرا انتخاب نمي

کند، اما فرصتي است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم. روز موعود

فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت: به هر يک از شما دانه اي مي دهم، کسي

که بتواند در عرض شش ماه زيباترين گل را براي من بياورد... ملکه آينده

چين مي شود. دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلداني کاشت.



سه ماه گذشت و هيچ گلي سبز نشد، دختر با باغبانان بسياري صحبت کرد و راه

گلکاري را به او آموختند، اما بي نتيجه بود، گلي نروييد. روز ملاقات فرا

رسيد ، دختر با گلدان خالي اش منتظر ماند و ديگر دختران هر کدام گل بسيار

زيبايي به رنگها و شکلهاي مختلف در گلدان هاي خود داشتند.لحظه موعود فرا رسید
...
... ادامه
♥هـــُدا♥
AxS (214).jpg ♥هـــُدا♥
سرسبزی ام

در میان دستان سرد تو پوسید

باغبان خوبی نبودی....!
دیدگاه · 1392/02/6 - 22:39 ·
5
♥هـــُدا♥
59632289663.jpg ♥هـــُدا♥
این عشق برای من هیچ نداشت
اما....
گلهای بالشم را " باغبان " خوبی بود
اشک های هر شب من
دیدگاه · 1392/01/3 - 16:01 ·
3
♥هـــُدا♥
74o4cw1n4qhghl8tjxi2.gif ♥هـــُدا♥
کاش یک لحظه به جایم بودی


تا بدانی که چه دردی دارد:


وقتی اندازه سنگینی یک کوه


دلت غمگین است


و به اندازه تنهایی یک چاه


تو هم تنهائی


و به اندزه آوارگی باد



تو هم آواره


کاش یک لحظه به جایم بودی


تا بفهمی که چه دردی دارد:


باغبانی که تبر می سازد


و درختی که به اندیشه هیزم شدن


از سبز شدن دل کنده


و اجاقی که از آتش خالیست


کاش یک لحظه به جایم بودی


تا بدانی که چه دردی دارد


وقتی از عشق نداری سهمی


و در آنجا که دلی هست وسیع


نیست یک ذره برایت جایی


کاش یک لحظه به جایم بودی

........

نه پشیمانم از این گفته خویش


که اگر یک لحظه


و فقط یک لحظه


تو به جایم بودی می شکستی آسان



نه پشیمانم از این گفته خویش


کاش هرگز تو نباشی چون من...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
normal_Photo-Skin_ir-F (25).jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید غضب الود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من ارام ارام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد ازارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا؟ خانه ی کوچک ما سیب نداشت...
... ادامه
شهرزاد
249751_105105172913387_2775389_n.jpg شهرزاد
این داستان در باره یک دختر که معلم روستا بود و یک پسر باغبان است . بزرگترین آرزوی پسر این بود که هر روز در کنار پنجره صدای زیبای دختر را بشنود . او فکر می کرد که هیچ کسی همانند این دختر صدای نرم و دلنشین ندارد . اما روزی از روزها ، پسر متوجه شد که صدای دختر گرفته است . او در گوشه ای از حیاط مدرسه مخفیانه به داخل کلاس نگاه می کرد و متوجه شد دختر از نهایت درد گلو چهره اش تغییر کرده است .
...
... ادامه
♥ یلدا♥
005abandoned_train.jpg ♥ یلدا♥
چون واگنی فرسوده در راه آهنی خالی

از من چه باقی مانده جز پیراهنی خالی؟

دارد فرو می ریزد اجزای تنم در من

آن طور که دیواره های معدنی خالی

چون آخرین سربازِ شهری سوخته یک عمر

جنگیده ام در مرزهای میهنی خالی

حالا که سر چرخانده ام در باد می بینم

پشت سرم شهری است از هر روشنی خالی

گنجایش این جام ها اندازه ی هم نیست

من استکانم شد به لب تر کردنی خالی

آن باغبانم که پس از یک عمر جان کندن

از باغ بیرون آمدم با دامنی خالی



پانته آ صفایی بروجنی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 18:01 ·
4
♥ یلدا♥
005Tahna.jpg ♥ یلدا♥
تنها اگر به خلوت رویا نشسته ام

شادم که با خیال تو تنها نشسته ام

سیمرغ وار بر قلل قاف آرزو

پنهان ز چشم مردم دنیا نشسته ام

چون باغبان به پای تو ای غنچه مراد

در بوستان عمر، شکیبا نشسته ام

شاهین اوج همتم، اما به حکم عشق

پیش کبوتری به تمنا نشسته ام

با داغ سینه سوز به دامان زندگی

مانند لاله در دل صحرا نشسته ام

دارم دلی شکسته و موجی ز اشک و خون

با قایق شکسته به دریا نشسته ام

ای آسمان، مخند به بخت سیاه من

خالم که روی چهره زیبا نشسته ام

عمرم گذشت و سختی جان را نگر که باز

در انتظار طلعت فردا نشسته ام

گفتم به غم که: خانه ویرانه ات کجاست؟

گفتا: ببین که در دل شیدا نشسته ام



محمد بیریای گیلانی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 17:51 ·
4
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
این عشق برای من هیچ نداشت اما… گلهای بالشم را ” باغبان ” خوبی بود اشک های هر شب من…!
دیدگاه · 1391/11/4 - 08:24 ·
2
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
صبورانه در انتظار زمان بمان!هر چیز در زمان خودش رخ میدهد.باغبان حتی اگر باغش را غرق اب کند درختان خارج از فصل میوه نمیدهند!!
دیدگاه · 1391/10/20 - 22:54 ·
5
Majid
Majid
تو به من خنديدي

و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدم



باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلوده به من كرد نگاه



سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي و هنوز،

سالها هست كه در گوش من آرام،

آرام

خش خش گام تو تكرار كنان،

ميدهد آزارم



و من انديشه كنان

غرق اين پندارم

كه چرا،

- خانه كوچك ما

سيب نداشت .
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 21:10 ·
3
شهرزاد
pixnama_com_e11d8c8744889c6a0d84b8eac68577ab_36.jpg شهرزاد
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او ، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، .

ثالث
abbasali
abbasali
باغبانی پیرم
باغبانی پیرم،

که بغیر از گلهاازهمه دلگیرم،

کوله ام غرق غم است،

آدم خوب کم است،

عده ای بیخبرند،

عده ای کوروکرند

وگروهی پکرند،

دلم از اینهمه بدمیگیرد،

وچه خوبست که آدم عاقبت میمیرد...
... ادامه
سوگند
سوگند
باغباني پيرم.كه به غيراز گلها.ازهمه دلگيرم.كوله ام غرق غم است.ادم خوب كم است.دلم از اين همه بد ميگيرد.وچه خوب؟ادمي ميميرد{-38-}{-31-}
melodi
melodi
دیگر نمیدانم که را باید صدا زد / این قلب را تا کی به طوفان بلا زد / من باغبان فصلهای انتظارم / تو خوب میدانی من اینجا بی قرارم .
a.ž.ה.a.$
a.ž.ה.a.$
شاخه با ریشه ی خود حس غریبی دارد<br>باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد<br>غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر<br>با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد<br>خاک کم آب شده مثل کویر تشنه <br>شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد<br>سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد<br>باغبان کرده فراموش که سیبی دارد!!!
... ادامه
دیدگاه · 1390/06/24 - 10:30 ·
1
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ