خیلی بده متاسفانه تو ایران #بیمه خدمات #دندانپزشکی رو پوشش نمیده بخاطر هزینه های بالای دندانپزشکی خیلی ها بی خیال میشن و دندانهاشون راحت خراب میشه .
1392/05/25 - 00:31کی گفته من اعتماد به نفس ندارم؟؟؟؟ من اعتماد به نفس کاذب ندارم
1392/05/19 - 18:06اعتماد بنفس کاذب چی هست؟؟ خوردنیه؟؟؟
1392/05/19 - 20:47بزار از استادم بپرسم بهت میگم..اون دقیقا میدونه
1392/05/20 - 01:39قربونت بم برسون اطلاعاتم ناقص نمونه
1392/05/20 - 02:11استادم دو شبه مواد مصرف نمیکنه مخش تاپ برداشته بزار ی موقع دیگه
1392/05/20 - 02:13ملت همه تو خط موادنا.....
1392/05/20 - 02:19استادم چرا خودشو ب جا نمیاره؟
1392/05/20 - 02:20حالااااااا
1392/05/20 - 03:40در چهاردهم آذرماه سال 1329 در یکی از محروم ترین نقاط شهرستان قزوین در خیابان سعدی و در یک خانواده مذهبی که آتش عشق به امام حسین (ع) و اهل بیت از آن زبانه می کشید، کودکی به دنیا آمد که بعدها باعث افتخار هر ایرانی بود. نام او را به یاد علمدار کربلا، عباس نهادند.
خیابان سعدی هرگز او را فراموش نمی کند
در چهاردهم آذرماه سال 1329 در یکی از محروم ترین نقاط شهرستان قزوین در خیابان سعدی و در یک خانواده مذهبی که آتش عشق به امام حسین (ع) و اهل بیت از آن زبانه می کشید، کودکی به دنیا آمد که بعدها باعث افتخار هر ایرانی بود. نام او را به یاد علمدار کربلا، عباس نهادند.
عاشق امام حسین (ع)
مرحوم "حاج اسماعیل بابایی" پدر بزگوار عباس را همگان به عنوان تعزیه گردان می شناختند که سال های زیادی از عمر خود را صرف خدمت به امام حسین و این همایش بزرگ مذهبی کرده بود. صحن حیاط خانه اش منزلگاه دوستداران حسین (ع) بود. دوران طفولیت عباس در این فضا آغاز شده بود. او از همان زمان کودکی از پدر آن چه را که باید بیاموزد و سرلوحه قرار دهد، آموخت. از همان کودکی نقش هایی را در تعزیه به عهده گرفت تا از همان موقع معلوم باشد که عباس چقدر عاشق اهل بیت است.
سال ها یکی پس از دیگری گذشت. اینک عباس، دوران تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان دهخدا سپری می کند و دوران متوسطه خود را نیز در دبیرستان نظام با موفقیت به پایان می رساند.
پس از اخذ دیپلم، با شرکت در کنکور سراسری در رشته پزشکی پذیرفته می شود ولی به دلیل این که به خلبانی علاقه وافری داشت، از آن انصراف داده و در سال 1348 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی می شود. همانند دیگر خلبانان نیروی هوایی پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز، جهت تکمیل فن خلبانی و گذراندن دوره پیشرفته، به کشور ایالات متحده آمریکا اعزام می شود.
آمریکا هم عباس را عوض نکرد
کشور آمریکا با تمام زرق و برقش، نتوانست عباس را به خود جلب کند و عباس همان عباسی بود که در هنگام گذراندان دوره مقدماتی، به دلیل این که آسایگاهش در طبقه دوم روبه روی آسایگاه دختران بود، تقاضای انتقال به طبقه اول کرده بود.
او همچنان بر عقاید دینی و مذهبی خود پای بند بود. برای این که چشمش به عکس های خواننده زن آمریکایی که هم اتاقی اش (در آن زمان تمام دانشجویان خلبانی باید برای مدت حداقل دو ماه با یک دانشجوی آمریکایی هم اتاق می شدند تا در پیشرفت زبان به آنها کمک شود) به دیوار زده بود نیفتد، با توافق همدیگر اتاق را به وسیله یک پارچه، به دو قسمت تقسیم کرده بود.
در آمریکا از خوردن نوشابه "پپسی" خودداری می کرد و به دوستان می گفت که صاحب کارخانه این نوشابه یک اسرائیلی است و مراجع تقلید، ما را از خوردن آن منع کرده اند.
عباس مهارت بالایی در بازی والیبال داشت. روزی درحالی که نظاره گر بازی سربازان آمریکایی بود، مشکلی را مشاهده کرد و به یکی از سربازان توصیه کرد "اگر به این شکل بازی کنی بهتر است" ولی آن سرباز به او توهین کرد که شما ...
عباس نه تنها ناراحت نشد، بلکه رو به او کرد و گفتک
- حاضرم با شما مسابقه بدهم. تیم شما کامل در یک طرف و من به تنهایی در طرف دیگر.
مسابقه آغاز شد و تمامی دانشجویان ایرانی که از این کار عباس به وجد آمده بودند، شروع به تشویق عباس نمودند و در میان تعجب حاضران، عباس یکی پس از دیگری امتیازات لازم را به دست می آورد. در بین سربازان آمریکایی که از شدت عصبانیت قادر به بازی نبودند، اختلاف افتاده بود و در نهایت عباس به تنهایی تیم آنها را برد.
در این هنگام فرمانده پایگاه که یک سرهنگ آمریکایی بود و از دور نظاره گر این بازی بود، جلو آمد و دست بر روی شانه عباس می گذارد و می گوید:
- از امروز به بعد تو کاپیتان تیم دانشگاه هستی.
و چندی بعد این تیم با هدایت عباس، قهرمان دانشگاه های هوایی می شود.
در نهایت دوره خلبانی عباس در آمریکا تمام شد ولی به دلیلی، به عباس گواهینامه خلبانی داده نمی شد. هم اتاقی آمریکایی عباس در گزارشی به فرماندهی، او را این گونه توصیف کرده بود:
- فردی منزوی است و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت است. از نوع رفتارش بر می آید که نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی و شدیدا به فرهنگ و سنن ایرانی پای بند است. به هرحال او شخصی غیر نرمال است. در گوشه ای می رود و با خودش حرف می زند. (که منظور همان نماز خواندن عباس بود.)
مائده جان...پست زیبایی بود...دست مریزاد... واقعاازحسینیه این پست روارسال کردی؟
1392/05/12 - 05:55 توسط Mobileمرسی...
یعنی چی واقعا از حسینیه ارسال کردم؟
آخه نوشته زیرمتن..۱۵دقیقه قبل درحسینیه...
1392/05/12 - 06:01 توسط Mobileنه من این عکس و از یکی از وبلاگا گرفتم...لینکش هست بالای عکس...
1392/05/12 - 16:45آمین زیبا بود خانوم گل.....
1392/05/13 - 05:37مرسی نازخانوم
1392/05/13 - 05:39آمین یا رب العالمین
1392/05/15 - 02:13با تشکر از ıllı YAŁĐA ıllı بایت یادآوری . ببخشین اگر دیر شد باید زدوتر اضافه میکردم.
1392/05/10 - 22:31دمت گرم رضا
#الّلهُمَّ-صَلِّ-عَلی-مُحَمَّد-وَآلِ-مُحَمَّد #وَعَجِّل-فَرَجَهُم
خواهش محمد جان کاری نکردم .
1392/05/10 - 22:43تو داشبورد سمت چپ . روش کلیک کنید بعد تایید کنید رفرش بشه شمارش میکنه .
1392/05/11 - 01:08وااااااااااااااااااااااااااااااای ممنون واقعا آقا رضا خیلی زحمت کشیدید
1392/05/11 - 13:29خواهش یلدا جان کاری نکردم .
1392/05/11 - 13:33خدا بیامرزدشون
یه خبر قدیمیه دیگه ، چیزی که نباید گفت
یعنی مثه این خبرا الان نیست؟چرا هست....حرف هم زیا هست برای گفتن...ولی گوش شنوایی نیست برای شنیدن...واقعا شنیدن..
1392/05/10 - 22:28خبر واسه 6 مرداد 1332 هستش
1392/05/10 - 22:33اینو که گفته بود....من منظورم اصن این چیزا نی
1392/05/10 - 22:34نگاه کن من میگم این اتفاق فقط طبیعی نیست..میتونست نیفته..میتونست جلوگیری بشه
1392/05/10 - 22:36میگم سال 1332 بود
خب اون موقع امکانات خیلی کمتر بود
منم دارم میگم هستن مثه اون دوران امروز ..هست شبیه این اتفاقای بد هست..هنوزم هست...با امکاناتی که میتونه باشه ولی ندارن..نه حالا فقط گرما...خیلی چیزای دیگه..چرا نمیتونم منظورمو بگم؟
1392/05/10 - 22:39میدونم چی میگی
ولی خب حالا نسبت به قدیما خیلی بهتر شده
نه تو روخدا میخوای نشه؟با این همه بودجه نشه؟؟؟وااای محمد اصن نزار دهن من واشه بدبخت میکنم خودمو
1392/05/10 - 22:44آخ حواسم نبود برق اتاقم خاموشه.... میدونستم ظریب هوشیت بالا دیگه اصلاح نکردم
1392/05/9 - 02:11آورین
1392/05/9 - 02:17ضمننا... ظریب نه مجید جان ضریب
1392/05/9 - 02:19توهم هی بگرد دنبال غلط املایی.... حالا من ی چی گفتم توچرا جدی گرفتی که از ضریب هوشی بالایی برخورداری.... اگه اینطوریه آورین نه آفرین...
1392/05/9 - 02:27میدونم جوجو..اینو از طرف طغرل گفتم.هه هه
1392/05/9 - 02:32من برق اتاقم خاموشه میترسم باز بد بنویسم غلظ املایی واسم پیدا کنی
بعدشم بم نگو مجید جان بنده اسم دارم
بله بله. پوزش..ای کاش مینوشتی تا صبح غلط میگرفتم..اذیتت میکردم
1392/05/9 - 02:44اونم تو شبی که اصن اعصاب ندارم ....
1392/05/9 - 02:50اوه اوه دیگه بهتر...بیخیال شوخی کردم.ممنون که وقت گذاشتی..وقت بخیر
1392/05/9 - 02:53لحظاتت قشنگ
1392/05/9 - 02:58معمولا در این قسمت ما شما را با کارهایی آشنا می کنیم تا با انجام آنها بتوانید تیپ زیبایی بدست آورید. اما هر چند وقت یکبار بد نسیت که این روند را متوقف کنیم و چیزهای دیگری را هم به شما آموزش دهیم.
در این قسمت می خواهیم کارهایی را به شما آموزش دهیم که باید از انجام دادن آنها خودداری کنید، همچنین راه اجتناب از آنها را نیز به شما یاد می دهیم.
1 - رنگ بیش از حد
استفاده از رنگ های زیاد باعث می شود که توجه دیگران نسبت به شما جلب شود البته نه توجهی که منجر به قرار ملاقات شود. سعی کنید در لباس هایتان بیش از 3 رنگ استفاده نکنید و تا آنجا که می توانید پوشش خود را ساده نگه دارید.
سعی کنید از مکمل های رنگی استفاده کنید. رنگهایی که متضاد یکدیگر هستند تکمیل کننده هم نیز باشند ( مثلا بنفش و زرد یا آبی و نارنجی ) رنگ هایی که به هم نزدیک می باشند به نام رنگ های "هم خانواده" شناخته می شوند. ( مثل زرد و نارنجی ) زمانی که می خواهید لباس بپوشید باید سعی کنید که از رنگ های متضاد و یا رنگ های هم خانواده استفاده کنید.
اگر لباس هایتان روشن هستند باید کفش هایتان نیز روشن باشند ولی اگر لباس های تیره بر تن می کنید کفش شما نیز باید تیره باشد.
2 - طرح بیش از اندازه
برای ست کردن رنگ و طرح پارچه باید از لباس هایی استفاده کنید که بیش از 3 طرح نداشته باشند. بهتر است لباس شما دارای یک یا دو طرح متنوع تک رنگ باشد.
البته پیشنهاد ما این است که از لباس هایی استفاده کنید که تنها دارای یک طرح معین می باشند ( مثلا دارای گل های ساده سفید رنگ باشند و یا در پشت آنها مارک کوچکی باشد ) و همیشه همان را بر تن کنید.
3 - پارچه اضافی
برخی از افراد تصور می کنند که هر پارچه مختص طبقه خاصی از افراد اجتماع است. معمولا ابریشم از کتان رسمی تر است. و پارچه لینن نیز از دور داد می زند که با مخمل متفاوت است! چرم هم همیشه خیلی مردانه تر از فاستونی است.
برای اینکه در میان این همه پارچه های مختلف به دام نیفتید می توانید لباس های تابستانی و زمستانی خود را از هم جدا کنید. لباس های زمستانی معمولا کلفت تر، سنگین تر و زبر تر هستند. پارچه های تابستانی نیز از الیاف طبیعی درست شده و بسیار نازک و خنک هستند. آنها را از هم دور نگه دارید تا دچار اشتباه نشوید.
4 - لباس های لکه دار
بهتر است از لباس های لکه دار پیش از اینکه روی آب را به خود ببینند در زیر سایر لباس ها استفاده کنید.
بهتر است هر روز زمانی را به این کار اختصاص دهید که لباس های خود را برای وجود لکه وارسی کنید. به علاوه زمانی که آنها را شستید باز هم نگاه دوباره ای داشته باشید تا مبادا لکه ای از چشم شما دور نمانده باشد.
5 - لباس فصل دیگری را پوشیدن
اگر شما در جایی زندگی می کنید که دارای آب و هوای گرم است، خوش شانس هستید. لباس های شما باید مختص یک فصل ( بهار / تابستان ) باشد.
اما اگر مانند بسیاری از افراد در جایی زندگی می کنید که دارای آب و هوای متنوعی است باید در کمد لباس های خود جایی را برای ذخیره لباس هایی که به درد فصل حاضر نمی خورند باز کنید. همانطور که از قدیم گفته اند "از دل برود هر آنچه از دیده برفت." هر چه که آن پیراهن های لینن را از کت های پشمی دور تر نگه دارید خیلی کمتر اتفاق می افتد که آنها را به طور اتفاقی با هم ست کنید.
6 - شلوارهای خیلی بلند یا خیلی کوتاه
حتی اگر از سایز خودتان مطمین هستید اما باز هم شلوارهایتان را پیش از خرید یکبار پرو کنید. سایز لباس هایی که دارای مارک های متفاوتی می باشند مختلف است.
و همیشه این قوانین را نیز به خاطر داشته باشید: شلوارهای ارتشی و پارچه ای باید تا بالای پاشنه کفش شما بیایند. شلوارهای جین می توانند تا انتهای پاشنه کفش نیز کشیده شوند. قد هر شلواری که بیش از این اندازه باشد برای شما بلند است.
زمانی که راه می روید شلوار شما نباید آنقدر کوتاه باشد که جوراب هایتان از زیر آن معلوم شود. زمانی که می نشینید شلوار شما نباید بیش از چند سانت به بالای جورابتان رود.
7 - شلوارهایی که بالا می ایستند
اگر شما دارای کمر باریکی هستید ( پاهای بلند اما کمر کوچکی دارید ) از شلوارهای جین و ارتشی استفاده کنید که جیب آن در جلو قرار داشته باشد و نه در طرفین. یک حقه دیگری که در این جا می توانید به کار ببرید این است که شلواری خریداری کنید که بزرگتر از سایز شما باشد. این کار باعث می شود که اندام شما پرتر جلوه کند، همچنین قد شلوار نیز بلند تر شده و پاهای شما را ناقص جلوه نمی دهد.
8 - تی شرت هایی که خیلی بلند و یا کوتاه هستند
اگر تی شرت شما خیلی بلند است نباید آنرا هیچ گاه داخل شلوار خود کنید. بر روی این مطلب تاکید داریم. تی شرت باید کمی پایین تر از ناف شما قرار گیرید. هر چیزی که از این مقدار پایین تر باشد بلند است و اگر بالاتر بایستد برایتان کوتاه است. باید مارکی را پیدا کنید که سایز هایش متناسب با اندام شما باشد.
9 - تی شرت های "شلوغ"
از تی شرت های تک رنگ استفاده کنید و از پوشیدن لباس های پر زرق و برق، دارای لگو و کلمات ناپسند به شدت پرهیز کنید. تی شرت های ساده خیلی راحت تر با پلوور و ژاکتهای مختلف ست می شوند.
10 - لباس های چروک
چاره کار شما بسیار ساده است: باید یک اتو و میز آنرا خریداری کنید. اما اگر در حال مسافرت هستید می توانید بر روی محل چروکیدگی کمی آب بریزید و سپس سشوار را بر روی آن بگیرید و با دست محل مورد نظر را صاف کنید. با این کار لباس شما از آن چروکیدگی در می آید. علاوه بر این من آقایونی را دیدیم که این کار را به راحتی در دستشویی های عمومی با دست خشک کن ها انجام می دهند! شاید کار خوبی نباشد اما جواب می دهد.
11 - کراواتی که درست بسته نشده
کراوات باید تا روی سگک کمربند شما پایین بیاید و بر روی گره آن نیز باید یک فرو رفتگی محسوسی دیده شود. برای اینکه شاهد این فرورفتگی باشید باید زمانیکه در حال بستن گره کراوات هستید انگشت اشاره خود را در زیر آن قرار دهید و قبل از محکم کردن گره انگشت خود را از زیر آن به آرامی در بیاورید.
12 - صندل با جوراب
برای مبتدی ها بهتر است که اصلا فکر جوراب پوشیدن را از سر بیرون کنند. اما اگر پوشیدن جوراب اجباری است پیشنهاد می کنیم از جوراب هایی استفاده کنید که اندازه آنها فقط تا قوزک پا است و آنها را با کفش های پارچه ای ست کنید.
13 - زمان اصلاح صورت نقطه ای را جا بگذارید
بعد از اصلاح کردن از ژل پاک کننده استفاده کنید تا بتوانید تمام پوست صورت خود را ببینید. همچنین می توانید یک آینه دستی تهیه کنید تا صورت خود را از نزدیک تر ببینید و اگر جایی اصلاح نکرده باقی مانده بود آنرا راحت تر پیدا کنید.
14 - موهای وسط ابرو
یکبار در هفته موهای وسط ابروهای خود را بردارید یا آنها را شیو کنید. البته می توانید به سراغ لیزر بروید تا برای همیشه از شر آنها خلاص شوید. با یک یا دو جلسه می توانید تمام آنها را از بین ببرید.
خطاهای طرز پوشش
با نگاه اول شاید این موارد لیست بلند بالایی برای انجام دادن به نظر برسند. اما با این دید به آن نگاه کنید : به ازای هر یک موردی که به خاطر می سپارید، شما خود را از اینکه قربانی مدهای ناامید کننده شوید، دورتر منگه می دارید..
داداش بگو برم نمایش زنده دیگه...لینک نمیخاست...
ممنون
از منوی بالای سایت میتونی بخشهای مختلف رو ببینی
1392/05/1 - 00:05آره بابا میدونم داداش...
1392/05/1 - 00:06در باغی چشمهایبود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، تشنهای دردمند بالای دیوار با حسرت به آب نگاه میکرد. ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند. صدای آب مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد. آب در نظرش شراب بود. مرد آنقدر از صدای آب لذت میبرد که تند تند خشتها را میکند و در آب میافکند.
آب فریاد زد: های، چرا خشت میزنی؟ از این خشت زدن بر من چه فایدهای میبری؟...
تشنه گفت: ای آب شیرین! در این کار دو فایده است. اول اینکه شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای موسیقی رُباب است. نوای آن حیات بخش است، مرده را زنده میکند. مثل صدای رعد و برق بهاری برای باغ سبزه و سنبل میآورد. صدای آب مثل هدیه برای فقیر است. پیام آزادی برای زندانی است، بوی یوسف لطیف و زیباست که از پیراهنِ یوسف به پدرش یعقوب میرسید .
فایدة دوم اینکه: من هر خشتی که برکنم به آب شیرین نزدیکتر میشوم، دیوار کوتاهتر میشود.
خم شدن و سجده در برابر خدا، مثل کندن خشت است. هر بار که خشتی از غرور خود بکنی، دیوار غرور تو کوتاهتر میشود و به آب حیات و حقیقت نزدیکتر میشوی. هر که تشنهتر باشد تندتر خشتها را میکند. هر که آواز آب را عاشقتر باشد. خشتهای بزرگتری برمیدارد.
جناب آقای دکتر احمدی نژاد، محرم ترین رئیس جمهور دنیا
سلام. خسته نباشید
به شهر ما خوش آمدید
من دختری هستم 27 ساله [این قسمتها بدلیل محرمانه بودن حذف شد]راستی من خجالتی هستم و اگر غیر از خود شما کسی این نامه را بخواند راضی نیستم. میدانم سرتان شلوغ است و دارید مصوبه استانی تصویب می کنید دستتان درد نکند. حواستان به روستای ما باشد که اصلا جاده ندارد. من صبح ها که میرم مزرعه نیم ساعت طول می کشه اما عصر ها که بر می گردم یک ساعت و ربع.
مشکل من اینها نیست. من روم به دیوار عاشق شدم. می دونی دکتر، بین خودمون بمونه من توی همین شهر کوچیک که قبل از شما ده بود و شما شهرش کردین، بالغ بر 58 خواستگار دارم. مهندس، دکتر، پمپ بنزینی، طلاساز و... ولی خب سعید یه چیز دیگه اس...اگر به کسی بگم تیکه بزرگم گوشمه. بابا همه ش سر زمینه. وقتی هم خونه س سرش تو تلویزیونه داره حریم سلطان می بینه. مامان هم هی داره به سر و صورت خودش ور میره مثل خرم سلطان بشه. میگه بابات تازگیا مشکوک شده. زیاد این سریالو می بینه...
دکتر خلاصه بگم من عاشق شدم و کسی نیس که از من بپرسه چته...من عاشق سعید شدم. او 28 سالشه. بیکاره ولی خیلی خوش قلبه. خیلی هم منو دوست داره. ]این قسمت هم بدلیل برخورداری از اسرار خانوادگی حذف شد]
آقای دکتر من سعید رو میخوام. شما جای برادر من. من به شما پناه آوردم. یه کاری بکنید. تازه بابام میخواد به زور منو بده به پسرِ عمه لیلا که اونم مهندسه.
من جهیزیه ندارم . سعید هم پول نداره و به همین خاطر برای شما نامه نوشتم. اون مدرک تحصیلی میخواد و کار. یه خونه هم می خواد که اگر مسکن مهر بدین بهش که بندازه پشت قباله من خیلی خوب میشه. فکر کن من خواهر خودتم داداش ... حق منو بگیر..
شب ها خواب می بینم که با یه پاترول سفید میآی بالای تپه می ایستی و برای من دست تکون میدی...داداش محمود...مراقب این خواهرت باش.
من تصمیم مو گرفتم؛ یا سعید یا تنباکوی خیس بابا اصغر...
خواهر غریبت... سوگول باجی دربانی. از توابع سفرهای استانی.
نمیدونم چرا همه عاشق سعیدا میشن از بس خوش قلبن و تو دل برو
1392/04/29 - 23:56تو چرا حالا به خودت گرفتی هر گردی که گردو نیس
1392/04/30 - 00:22دل به دل راه داره
1392/04/30 - 00:30