یافتن پست: #بالش

رضا
رضا
جام جهانی نزدیکه کم کم باید مواضع خودمون رو مشخص کنیم که هر کسی طرفدار کدوم تیم هست کل کل کنیم :)
15 دیدگاه · 1393/03/8 - 15:13 در ورزش ·
8
رضا
رضا
تلخه .
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
دختر یعنی چی؟!؟!؟!؟

میگن دختر یعنی ظرافت

یعنی زیبایی در عین سادگی

یعنی درست حرف بزن صاف وایسا درست راه برو

دختر یعنی نجابت یعنی سرت پایین باشه

یعنی تو خیابون به هرکسی نگاه نکنی

یعنی انقدر برا خودت ارزش قائل باشی که نزاری طرف مقابلت که

حتما عشقته یه بار گوشی رو روت قطع کنه

دختر یعنی بابا بابا گفتناش

شبا تنها تو اتاق بودنو ترسیدناش

دختر یعنی خانوم بودن یه دختر مثه خواهرزاده یلدا

دختر یعنی بزرگ بودن تو بچه گیاش

دختر یعنی تجربه تو بازیای بچه گونه

دختر یعنی یه فرشته یه دنیا مهربونی و صداقت

یه دنیا اشکایی که شبا رو بالشتش میریخت

یه دنیای خنده های ملیح و زیبا ولی روی گریه های سختو دردناک

دختر یعنی بغضی که ترکید ولی اشک نشد

یعنی وقتای اضافه سرکلاس هر معلم ،ته کلاس نشستنو سر رو

شونه ی دوستت گزاشتنو گفتنو گریه کردن

یعنی فکر پری ی قصه ها و شاهزاده ی رویاها رو کردن

یعنی بعضی از دقدقه های بچه گونه ی ما مثه لباس خریدن برا عروسیه دختر خاله

یا ارزوی پوشیدن کفش های به قول خودمون تق تقی

یعنی تو بچه گی هاش یک ساعت جلوی ایینه بشینه و ارایش کنه

اخرش پشیمون شه و همشونو پاک کنه

دختر یعنی بعضی مواقع پرواز با وجود سقوط

دختر یعنی اینا...

دخترا یادتون نره دختر یعنی چی فکر کردن به این موضوع

و نوشتن دربارش پنج دقیقه طول کشید ولی اینجوری شدنو

خانوم موندن کار یه عمره مواظب خوبی های خودتون باشین دخترای گل

یا بهتر بگم فرشته خانوم ها
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/3 - 19:43 ·
14
Mohammad
43530189143087942838.jpg Mohammad
خواهر شهیــد علی بشیــر از شهدای حزب الله در سوریــه
عکسی از بــرادرش بــر روی بالشت خود چـاپ نموده تا بــرادر را در
رویــای کودکانــه اش در آغوش بگیــرد...
... ادامه
bamdad
bamdad
چند وقتیست همه دلگیرند از من...
دلیل میخواهند
مدرک میخواهند برای غمگین بودنم
برای ناامید بودنم
برای تلخ شدنم
نگران نباشید من نه غمگینم
نه ناامید نه تلخ
فقط مدتیست به دنبالشان میگردم
مدتیست گم شده اند
نمیدانم کدام صفحه ی قصه ی سر گذشتم را
جا گذاشتمشان !
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/26 - 21:20 ·
8
ایـــن دنیـای مجـازی.... دنیــای واقعــیه خیـلیـارو خــراب کـرد......!!!
اَز شخصیــــــــــتمـ دور شدمـ! . . . ! ! ! . . . بهتــــــــرهـ مَن اونُ میخـوامـ!
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
خوشبختي مثل توپ فوتبال است. وقتي مي رود ما به دنبالش مي دويم و وقتي مي ايستد ما به آن لگد مي زنيم
Majid
Majid
حـــکـــــمــــت!
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.
شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.

استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن."
شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! "

عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.
او سومین عروسک را امتحان نمود.
تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.

استاد بلافاصله گفت : " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته "

شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. "

عارف پاسخ داد : " نه "
و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی "

شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود.
با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : " استاد اینکه نشد ! "

عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن "
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.
شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند

استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند ".
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:28 ·
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
آقا خانم از این سهیل کسی خبر نداره ؟؟؟؟؟
از یانبده تقاضا می شود
به این جانب معرفی کند ایشونو
صوفياجون
صوفياجون
saba {-95-}
بچه ها این یکی از دوستای خوب منه همه کنید {-35-}{-35-}{-35-}{-23-}{-23-}
دیدگاه · 1393/02/3 - 23:28 ·
9
bamdad
bamdad
بالشــــت خودم را ترجیــــح میدهــــم،

چــرا که شانه های امـــروزی مثل بالشـــت های مسافـــرخانه اند،

خوب میدانـــم سـرهای زیـادی را تکیــه گاه بودنــد!

:(
دیدگاه · 1393/02/3 - 22:40 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سلام ب همه....{-7-}
bamdad
bamdad
Noosha
بغض راه گلوتو میبنده ...

نفس کشیدن برات سخت میشه ...

اولین قطره از چشات سرازیر میشه ...

شروع شد ...

دوباره خاطراتش شروع میکنن به رژه رفتن جلو چشات ...

وقتی به خودت میای میبنی که بالشت خیس خیسه و ساعت

چهار پنج صبح...

یه آه سرد ... از ته دل ... دیگه گریه نمیکنی ...

آره اشکات تموم شدن ...

دیگه وقت خوابه ... شب خوش
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
@bamy به دنبال خدا نگرد!

خدا دربیابانهای خالی از انسان نیست!

خدا در جاده های بی انتها نیست!

به دنبالش نگرد.......!

خداوند در قلبیست که شاد میکنی!

و

در لبخندیست که هدیه میکنی!
... ادامه
bamdad
bamdad
همیشه در انتظار نیامدنت سکوت میکنم ........

میایی؟؟؟

نمیدانم!!!

اما این را خوب میدانم ,

که این قصه را هیچ وقت برای هیچ کس نخواهم گفت.

حتــــــــــــــی برای تــــــو...

امروز چقدر سخت انتظار نیامدنت را کشیدم بـــــــــــاور کـــن..

اما هیچ وقت آرزویت نمیکنم میخواهم خودت بیایی

با دل خودت...

نه با آرزوی من...

مینویســـــــــــم...

شاید بخوانــــــــــی.....

میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟

روزها میگذرند...!!

ماهها و سال ها نیز خواهند گذشت....!

اما چیزی در من تغییر نمیکند ....هیچ چیز !!!!

فقط ,

انگــــار چیزی را گم کرده باشم.

هر روز دنبالش میگردم !

نمیدانم گم کرده ام یا جایی جا مانده...

یا شاید تو آن را با خود برده ای جایش خالی است می سوزد...!!

دلـــــــم را میگویم...........

:(
دیدگاه · 1393/01/28 - 17:10 ·
8
bamdad
bamdad
با هم قرارِ ملاقات داشتیم!
روزهاست نیامده،
شاید بیمار شده یا زیر قطار رفته؟
شاید کسی نظرش را عوض کرده است
شاید ساعـت مچی‌اش را فرامـوش کرده،
و یا ساعت مچی‌اش، فراموش کرده وقت درست را به او بگوید!
شاید ماشین‌اش روشن نشده
و یا وسط راه خراب شده،
شاید درست وقتی که می‌خواسته بیاید کسی به او زنگ زده

با پیغامی که او به مراسم تدفینی باید برود.
یا مادرش مُرده است!
شاید آشنای قدیمی را سر راه دیده،
شاید سر کارش دعوا کرده،
اخراج شده و سرش را زیر بالش پنهان کرده.
شاید در ترافیک مانده.
شاید چراغ راهنمایی روی قرمز مانده است!
شاید عابر بانک، کارتش را خورده،
یا در راه فهمیده که کیف پولش را فراموش کرده.
شاید عینکش را گم کرده
شاید نتوانسته از خواندن دست بکشد،
و یا تلویزیون برنامه‌ای داشته که می‌خواسته تا آخرش را ببیند!
شاید حیوان خانگی‌اش را نتوانسته پیدا کند
و یا دسته کلیدش را هیچ جا پیدا نکرده،
شاید تلفن در دسترس‌اش نبوده و رستوران را نتوانسته پیدا کند،
و یا اشتباهی جایی دیگر منتظر است!

- آخرین امکانِ غیر قابلِ درک و پیش بینی نشده -
شاید
او،
دیگر مرا دوست ندارد...!

{-60-}
دیدگاه · 1393/01/27 - 20:26 ·
5
صوفياجون
صوفياجون
وای سرم داره منفجر میشه {-40-}{-40-}{-4-}خونمون رو بوی برگ سیر برداشته مامانم امروز رفته کلی برگ سیر از باغمون کنده آورده انگار دنبالش کردن تند تند خوردش کرد الانم داره سرخش میکنه منم حساس خیلی سردرد دارم دقیقا آشپزخونه زیر اتاق منه {-8-}{-31-}{-60-}{-52-}{-40-}
bamdad
bamdad
بچه ها این nadia از دوستای قدیمیه منه که تو یه سایت دیگه با من هم بودیم لطفأ دنبالش کنید... مرسی از همگی...
bamdad
bamdad
همه چیز را یاد گرفتم..... یاد گرفتم که چگونه بی صدا بگریم..... یاد گرفتم که هق هق گریه هایم را با بالشم بی صدا کنم.... تو نگران نشو.... همه چیز را یاد گرفتم..... یاد گرفتم چگونه با تو باشم بی آن که تو باشی..................................
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/21 - 22:40 ·
6
Noosha
ioioio Noosha
@Taraneh-376
سرابهای زیادی وجود دارن که وقتی به دنبالشون میری

بعد گذشت مقداری از راه متوجه میشی که فریبی بیش نیست

و اینجاست که اگر نا امید بشی یعنی مرگ را پذیرفتی ...

و اگر نه میتونی تو تلاش برای یافتن آبی واقعی زندگی کنی

و اصولا اینجاست که میفهمی ادامه دادن به زندگی یعنی :

اگر هم اشتباه کردی ,امید و تلاش و ایمان یادت نره وگرنه...
... ادامه
Noosha
images.jpg Noosha
اگه شغلت پزشکی بود ترجیح میدادی متخصص چی باشی؟!!{-30-}
NEGAR
63248913383658451305.jpg NEGAR
خدایا, بسه ........... بسه ............ به بزرگیت قسم مردم!

خدایا چه قدر هر هفته منتظر باشم, تا ببینمش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چه قدر برم و نرسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدا ...........

اگه میخواد با کسی دیگه ای بخوابه,اگه چشماش میخواد هر صبح تو چشای کسه دیگه ای باز بشه,

اگه میخواد برای کسی دیگه ای ناز کنه, برای کسه دیگه ای آه آه کنه!!!!!!!!!!

خدااااااااااااااااااااا... نمیخوام

تو رو به خداییت ببرم

همین الان
خدا ....

چه قدر گریه؟؟؟؟؟؟؟؟چه قدر فکر؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فکر اینکه شب عروسیش چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدا - دیگه بالش زیر سرم ازم گله داره,دیگه چشم هام بام قهرن!!!!!!!!

خدا سرت رو درد نیارم, ولی امشب دعای منو بشنو..........
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/18 - 19:52 ·
5
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ