یافتن پست: #بخندی

Mostafa
Mostafa
آدما نباس دوست پیدا کنن
چون وقتی میرن
وقتی دیگه نمیشه بهشون زنگ بزنی
وقتی نمیتونی درد و دل کنی
یا حتی باهاشون شوخی کنی و بخندی
... و همه دوستی خلاصه میشه تو عکسهات و خاطراتت
هی بغض تو گلوت گیر میکنه
خفه ات میکنه
آدما باس همیشه تنها بمونن ...!
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/31 - 02:35 ·
7
صوفياجون
صوفياجون
زوجی بر سر یک آرزو رفتند، مرد خم شد، آرزویی کرد و یک سکه به داخل چاه انداخت. زن هم تصمیم گرفت آرزویی کند ولی زیادی خم شد و ناگهان به داخل چاه پرت شد.
مرد چند لحظه ای بهت زده شد بعد لبخندی زد و گفت: "این چاه واقعا کار می کنه!"{-7-}{-15-}
دیدگاه · 1392/04/29 - 00:33 ·
7
MahnaZ
MahnaZ
داستان کوتاه و زیبای عروس و مادرشوهر
MONA
MONA
Mohammad

چرا داداشم دیگه نمیــــــــــــ{-118-}ــــــــــــاد؟

من داداشمو میخـــــــــــ{-109-}ــــوااااااااام..
اصن منم میرم دیگه نمیـــــــــــ{-31-}ــــــام..
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
غضنفر در گوش راننده پچ پچ میکرده.میگن چی میگه؟
راننده میگه:بابا دیونم کرده میگه چپ کن بخندیم!
Mostafa
dogxctueb1sww64wxhv.jpg Mostafa
راه خلاصي از مشكلات؟{-7-}
Mostafa
Mostafa
به این لطیفه چند بار میخندید؟

پیری برای جمعی سخن میراند.

لطیفه ای برای حضار تعریف كرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد كمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطیفه را تكرار كرد تا اینكه دیگر كسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

او لبخندی زد و گفت:

وقتی كه نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یكسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مشكلات یكسان زندگی ادامه میدهید؟

مشكلا ت را فراموش كنید و به جلو نگاه كنید.
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
اعدامی لحظه ای مکث کرد و بوسه ای بر طناب دار زد...!
دادستان گفت؟
زندانی لبخندی زد و گفت
صبر کنید این چه کاریست؟:
بیچاره طناب نمیزاره زمین بیفتم....
اما ادم ها!!!
بدجور زمینم زدن!!
... ادامه
Mostafa
Mostafa
روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت: برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگویید تا من به شما امتیاز بدهم.
مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به او خیانت نکردم.
فرشته گفت: این سه امتیاز.
مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم.
فرشته گفت: این هم یک امتیاز.
مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند.
فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!
... ادامه
شهريار
شهريار
در وجـــود هــــر مــــرد،
پسربچه‌ ی چهارساله‌ ی ببین ...
که از تو فقط مهربانی و توجه می‌خواهد،
در آغوشش گیر، نوازشش کن...
خیالش را راحت کن که هستی،
جایی نمی‌روی،
طوری رفتار کن که اطمینان حاصل کند !!!
مردهای دیگر برایت مهم نیستند،
وقتی با نگرانی مسیر نگاهت را دنبال می‌کند
برگرد و به لبخندی مهمانش کن و بگو، به زبان بیاور:
من فقط تو را می‌بینم !
... ادامه
مائده
99.jpg مائده
اگه هیچوقت بعداز هر لبخندی
خدارو شکر نمیکنی . . .
حقی نداری بعداز هر اشکی
اونو سرزنش کنی . . !
"خدایا شکرت"
محـبـوبـهـ
محـبـوبـهـ
میگن به هرچی بخندی سرت میاد!!!! خدایا من به دلتنگی کی خندیدم!!!!{-38-}
Mostafa
Mostafa
"مادر"
مردی مقابل گل فروشی ایستاده بودو میخواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.
وقتی از گل فروشی خارج شد ،دختری را دید که روی جدول خیابان نشسته بود و هق هق می کرد،مرد نزدیک رفت و از او پرسید دختر خوب ،چرا گریه می کنی؟
دختر در حالی که گریه می کرد ،گفت :می خواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی فقط 75 سنت دارم در حالی که گل رز 2 دلار است.مرد لبخندی زد و گفت با من بیا،من برای تو یک شاخه گل رز قشنگ میخرم.
وقتی از گل فروشی خارج می شدند مرد به دختر گفت مادرت کجاست؟می خواهی تو را برسانم،دختر دست مرد را گرفت و گفت آنجا،و به قبرستان آن طرف خیابان اشاره کرد.مرد او را به قبرستان برد و دختر روی یک قبر تازه نشست و گل را آنجا گذاشت.
مرد دلش گرفت،طاقت نیاورد و به گل فروشی برگشت ،دسته گل را گرفت و 200 مایل رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد
{-31-}
Mostafa
Mostafa
سالها پیش که من به عنوان داوطلب در بیمارستان کار می کردم، دختری به بیماری عجیب و سختی دچار شده بود و تنها شانس زنده ماندنش انتقال کمی از خون خانواده اش به او بود.
او فقط یک برادر 5 ساله داشت. دکتر بیمارستان با برادر کوچک دختر صحبت کرد.
پسرک از دکتر پرسید: آیا در این صورت خواهرم زنده خواهد ماند؟
دکتر جواب داد: بله و پسرک قبول کرد.
او را کنار تخت خواهرش خواباندیم و لوله های تزریق را به بدنش وصل کردیم، پسرک به خواهرش نگاه کرد و لبخندی زد و در حالی که خون از بدنش خارج می شد، به دکتر گفت: آیا من به بهشت می روم؟!
پسرک فکر می کرد که قرار است تمام خونش را به خواهرش بدهند!
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/20 - 23:59 ·
4
Mostafa
Mostafa
هر وقت یکی یه جوک خیلی بیمزه براتون تعریف کرد الکی بلند بلند بخندین

وگرنه فکر میکنه متوجه نشدین جوکشو تکرار میکنه و بیشتر حالتونو بهم میزنه !
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/19 - 12:53 ·
7
ROSHA
zwhcelhfwpootjacmiar.jpg ROSHA
به یاده مونا {-18-}
NEGAR
NEGAR
چقد لحظه غیر قابل تحملیه که یکی از آشناهاتون
حس خوشمزگیش گل کنه بشینه نیم ساعت
از رو گوشیش جوکای تکراری و لوس تعریف کنه
و تو مجبور باشی الکی بخندی به هر جک مسخرش
خاک بر سر اون لحظه
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/7 - 23:00 ·
8
saeid
saeid
دوستان شرکت کنین تو این کل کل{-14-}.ایمان میخواد رکورد بزنه{-7-}
[لینک]
saeid
saeid
ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﻞ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﺍﻣﺎ ﻧﻪ …

ﺻﺒﺮ ﻛﻨﻴﺪ !

ﭘﺮﭼﻢ ﻛﻤﻚ ﺩﺍﻭﺭ ﺑﺎﻻﺳﺖ …

ﺑﻌﻠﻪ ﺍﻓﺴﺎﻳﺪﻩ{-7-}
MahnaZ
129276_7771.jpg MahnaZ
عاشقشم {-23-} {-23-}{-180-}
♥هـــُدا♥
جــدایی (975).jpg ♥هـــُدا♥
به انتهای بودنم رسیده ام…

اما …

اشک نمی ریزم…

پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکند…
دیدگاه · 1392/04/2 - 14:21 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
o7oymwr2y5rwb8dgjk9p.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
19 صفحه لایک کردم ینی داغونماااااااااااااااااااااااااااااا له له {-33-}{-15-}{-8-}
صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ