فكر ميكردم مردم و اطرافيانم را شناخته ام
اما سخت در اشتباه بودم .
از آن سر خيابان تا آن سر خيابان مردم و اعتقاداتشان با هم فرق دارد
يك سو پسرك ابرو برداشته لاك ناخن و ساپورت مي فروشد
فقط صد قدم آن طرف تر بساط تسبيح و مهر و سجاده بر پاست
وضو گرفتن براي ورود به حرم واجب است اما دختران و زنان با ناخن هاي رنگارنگ وارد ميشوند
بلد نيستند چادر سر كنند آن وقت حاجت مي طلبند
نميدانم
بايد به آن نيمچه اعتقاد ها در قلبشان ايمان آورد يا به لاك ها و آرايش صورتشان
نميدانم كدام را بايد باور كرد
گريه هاي بلند زن براي بر اورده شدن نيازهايش
يا دعا خواندن هاي آرام يك آدمي كه اصلا مفاتيح دست گرفتن به قيافه اش نميخورد
بحث اين است
ظاهر چه كسي را بپذيريم؟
خلاصه صوفیا خانم خسته نباشی
1393/03/10 - 22:13مرسی عزیزم تو هم خسته نباشی
1393/03/10 - 22:14خسته نباشی همشهری
1393/03/10 - 22:18کارخونتون من رفتم
قبلنا
اون وقتی که دانشجو بودم
از طرف دانشگاه رفته بودیم
آخه رشته مون مرتبط بود دیگه
خلاصه دوباره بگم خسته نباشی...
ایشالله یه ماشین میخری و راحت میشی...
راستی بهت گفته بودم ماشینمو عوض کردم؟
عه مبارکه بسلامتی استفاده کنی
1393/03/10 - 22:21مرسی تو هم خسته نباشی #همشهری
ممنونم
1393/03/10 - 22:22منم که ساعت 8 اومدم خونه
از سر کار مستقیم رفتم ارایشگاه
موهامو کوتاه کردم
کوتاه کوتاه
من اکثرا موهام بلنده
1393/03/10 - 22:26آخه موهای بلند رو دوست دارم
الان کچل شدم........
ای بابا خب بلند میشه دیگه قرار نیست تا ابد کچل بمونی که
1393/03/10 - 22:37هرروز بشوری موهات در میاد