زنِ مغرور شعرهای من!
حسرتم را ببین و باور کن . . .
تو اگر در کنار من بودی این همه غم نبود، می فهمی؟ !
مثلا فکر کن تو " آرژانتین " . . .
مثلا فکر کن که من "ایــــــــــــران ". . .
مثلا فکر کن خدا "داور ". . . .
باخت حقم نبود!
می فهمی؟ !!
دیشب همۀ ایرانیان زمین فوتبال را با سربلندی ترک کردند. چه آن بازیکنانی که مردانه جنگیدند و نفس آرژانتین را بُریدند، و چه آن هموطنانی که عاشقانه از تیم ملی کشورشان حمایت کردند. دیشب آن مرد پرتغالی هم سربلند از زمین بیرون آمد. همان مردی که مافیای امیرقلعه نوعی هر کاری کرد تا مانع موفقیت او و تیم ملی ایران شود، ولی نتوانست. همانی که کرانچارِ سپاهان چشم دیدن موفقیت هایش را ندارد. همان مردی که اکثر مربیان بخیل و حسود داخلی، چوب لای چرخش گذاشتند تا تیم ملی ایران را بگذارد و بگریزد. همان مردی که در برنامه ورزش و مردم به ملت ایران گفت: اینها برای ما بازی تدارکاتی برگزار نمی کنند و من فقط به عشق شما اینجا هستم. همانی که با وجدان کار کرد و حتی بخاطر جنس و کیفیت پیراهن تیم ملی ایران هم کوتاه نیامد.
اما بازنده های اصلی بازی ایران و آرژانتین چه کسانی بودند؟ یادداشت کنید؛ حمید درخشان، پرویز مظلومی و حسن روشن! همان هایی که در پشت صحنۀ برنامۀ ورزش از نگاه دو، در اوج کوته فکری با متلک ها و پوزخندهای بخیلانۀ شان تیم ملی ما را کیسه گلِ آرژانتین نامیدند. دیشب آنهایی باختند که به امید تحقیر تیم کارلوس کیروش، پای تلویزیون نشستند. آنهایی باختند که مسی و هیگوآین و دی ماریا را باور کردند و جوانان رشید ایرانی را دست کم گرفتند. مسی نود دقیقه چنان مهار شده بود که تو گویی در زمین نبود و اگر داور ناشی آن پنالتی ما را گرفته بود، گل دقیقۀ نود و یکش هم در حکم نوش داروی بعد از مرگ سهراب بود. مسی قرار بود در بازی مقابل ایران آقای گل جام شود، اما چنان از غیرت بازیکنان ایرانی ترسیده بود که دی ماریا را تشویق به اتلاف وقت می کرد. آری؛ دیشب همۀ وطن پرستان پیروز شدند و همۀ حسودان و بخیلان قافیه را باختند و در حسرتِ تحقیر تیم ایران توسط آرژانتین سوختند و خاکستر شدند. آرزو دارم، مسئولان ورزش ایران قدر و ارزش کارلوس [!]وش را بدانند و این مرد با وجدان را به هر قیمتی که شده حفظ کنند. او توان و اندیشه متعالی برای ایجاد تحولات اساسی در تیم ملی ایران را دارد.
زنِ مغرور شعرهای من! حسرتم را ببین و باور کن تو اگر در کنار من بودی این همه غم نبود، می فهمی؟ مثلا فکر کن تو «آرژانتین»، مثلا فکر کن که من «ایران» مثلا فکر کن خدا «داور»... باخت حقم نبود! می فهمی؟
گاهی وقت ها نفر اول شده ای ولی به جایگاه دیگران حسرت می خوری.
گاهی وقت ها باید به خاطر جایی که هستی شاد باشی.
گاهی وقت ها متوجه جایی که ایستاده ای نیستی.
گاهی وقت ها نگاه دیگران برایت مهمتر از نگاه خودت به زندگی می شود.
گاهی وقت ها صدای دیگران نمی گذارد آنچه را که باید بشنوی.
گاهی وقت ها می بازی اما شاید که به هدف نزدیکتر شده باشی.
گاهی وقت ها داشته هایت بیشتر از ادعایی است که برنده ها دارند.
گاهی وقت ها لازم است هرجا که هستی از خودت راضی باشی.
یه پرستار استرالیایی بزرگترین حسرت های آدمهای
در حال مرگ را جمع آوری کرده است.
و پنج حسرت را که بین بیشتر مردم مشترک بوده را منتشر کرده است
-کاش جرات اینو داشتم که اون جور که دلم می خواست زندگی
می کردم نه اون جوری که مردم ازم توقع دارن
- کاش اون جور سخت کار نمی کردم.
-کاش شجاعت اونو داشتم هر چه را می خواهم با صدای بلند بگویم.
-کاش رابطه ی خودم رو با دوستام حفظ می کردم.
- کاش شاد تر بودم
وقتی کسی در کنارت هست خوب نگاهش کن
به تمام جزئیاتش
به لبخند بین حرفایش به سبک ادای کلماتش
به شیوه ی راه رفتنش
نشستنش
به چشم هایش خیره شو
دست هایش را به حافظه بسپار
گاهی ادم ها انقدر سریع میروند
که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت می گذارند
خدایا کودکی اَم را گرفتی جوانی اَم را دادی ...
عقلم را گرفتی عشق را دادی ....
عشق را گرفتی و تنهایی را دادی ...
خنده هایم را گرفتی و غم را دادی ...
آرزوهایم را گرفتیو حسرت را دادی ...
خدایا برگرد!!!
من هنوز نفس میکشم ...
یادت رفت نفسم را بگیری .