یافتن پست: #خاطرات

...
159254-4317a40a69a52553c7bfba107b627827-org.jpg ...
هی فلانی!
دیگرهوای برگرداندنت راندارم..
هرجاکه دلت میخواهدبرو..
فقط آرزومیکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد
آنقدرآسمان دلت بگیرد
که باهزارشب گریه چشمانت
بازهم آرام نگیری..
وامامن...
برنمیگردم که هیچ!
عطرتنم را
ازکوچه های پشت سرم جمع میکنم
که نتوانی لم دهی روی مبلهای راحتی
وباخاطراتم قدم بزنی..!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/21 - 12:55 ·
4
zoolal
zoolal
هيچ وقت اين حرف ها رو نگو :

١) از تو متنفرم ٢)ديگه نميخوام ببينمت

هيچ وقت با اين دو نفر همصحبت نشو :

١)از خود متشکر ٢)وراج

هيچ وقت دل اين دو نفر رو نشکن :

١)پدر ٢)مادر

هيچ وقت اين دو تا کلمه رو نگو:

١)نميتونم ٢)بد شانسم

هيچ وقت اين دو تا کارو نکن :

١)دروغ ٢)غيبت

...هيچ وقت اين دو تا جمله رو باور نکن :

١)آرامش در اعتياد ٢)امنيت دور از خانه

هميشه اين دو تا جمله رو به خاطر بسپار:

١)آرامش با ياد خدا ٢)دعاي پدر و مادر

هميشه دوتا چيز و به ياد بيار:

١)دوستاي گذشته رو ٢)خاطرات خوبت رو

هميشه به اين دو نفر گوش کن:

١)فرد با تجربه ٢)معلم خوب

هميشه به دو تا چيز دل ببند :

١)صداقت ٢)صميميت
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/18 - 12:43 ·
4
...
345.jpg ...
ازتشییع جنازه می آیم!
دلم راباتمام خاطراتش
زنده بگورکردم!
دیدگاه · 1393/03/15 - 15:01 ·
6
zoolal
zoolal
تمام خاطراتمان را مرور کرده ام...
زیر همه ی اشک هایم خط کشیده ام...
همه ی صبرم را حفظ کرده ام...
فقط دعایم کن در امتحان نبودنت رد نشوم...
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/14 - 11:22 ·
6
zoolal
zoolal
مرور می کنم
خاطراتمان را
اما مگر
کپی برابر اصل می شود؟!
دیدگاه · 1393/03/13 - 20:44 ·
5
zoolal
zoolal
مرور می کنم ...
خاطراتمان را اما مگر ...
کپی برابر اصل می شود ؟
دیدگاه · 1393/03/12 - 23:01 ·
6
Noosha
214e4af0a36db131477a53c526a93ad3-425 Noosha
@bamy
از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت :
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...
جودی عزیزم!
درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم ....
... ادامه
bamdad
bamdad
وقتی تنهاییم دنبال دوست می‌گردیم

پیدایش که کردیم دنبال عیب‌هایش می‌گردیم

وقتی که از دستش دادیم

در تنهایی دنبال خاطراتش می‌گردیم

مراقب قلب‌ها باشیم،

هیچ چیز آسان تر از قلب نمی‌شکند
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/9 - 19:39 ·
5
bamdad
bamdad
Noosha
نبودن ادم ها سخت نيست

فراموش يك بودن سخت است

جاي خالي و خاطرات است كه انسان را ديوانه ميكند
دیدگاه · 1393/03/9 - 12:16 ·
6
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
آه از هم آغوشی سرد تکرارها

از حرارت این آه فرو خفته و

از شرارت خاطراتی گرم

به هجوم بی گاه شبانه و

باز تویی که کابوس خوابهای طلایی منی ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/6 - 23:41 در دوستها ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
باران که می آید

تازه می شود

خاطراتت .... بودنت

اما ...
ای کاش نمی آمدی

این طرفها که هستی آرام ندارم ...
دیدگاه · 1393/03/6 - 23:40 در دوستها ·
7
bamdad
bamdad
هیچ بهانه ای

خاطرات را از من

نخواهد گرفت

حتی اگر

رویا هایم

بوی مرگ بدهد ...!



قسم میخورم ...

اگر حتی باور نکنی ...!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/5 - 19:26 ·
5
bamdad
bamdad
جهنمی که من میروم

شعله ای برای آتش زدن خیانت ندارد

جهنمی که من میروم

حتی آنقدر گرم نیست که یخ خاطرات را آب کنه

جهنمی که من میروم

فقط جهنم است جایی که تو آنجا نیستی...
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/3 - 22:57 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
متین 6.jpeg متین (میراثدار مجنون)
ظلــــ ـ ــــم است

آنقـــــدر که با خاطراتت زنــــــدگی کردم

کِـــــــــنار خـــــودت ننشستم...
دیدگاه · 1393/03/2 - 13:17 در دوستها ·
7
zahra
zahra
اونقدرآدمهاخون خودشونوکثیف کردن
که مجبورم برم گیاهخواربشم!!!
(ازدفترخاطرات یک پشه)
دیدگاه · 1393/02/29 - 09:05 ·
1
bamdad
bamdad
درون من خاطراتی موج میزند ک مدام،

طناب می شود

بر گردنم!!!

چهار پایه ای نیست،

من از ارتفاع رؤیاهایم

سقوط کرده ام
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/23 - 21:58 ·
7
bamdad
bamdad
نگاه کن

غروب که میشود

خاطرات

نبض مرا میگیرند

تو زنده میشوی

و من میمیرم

ای زیباترین حس دنیا

حالا که دوری

خیال و شب و تنهایی و باران

کدام یک مال من؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/19 - 13:04 ·
5
...
...
سنگین کام میگیری مرد!
گم کردن خاطراتی که پی آنهامیگردی
تقصیرریه های تونیست...!
دودکن کسانی راکه باعث سنگینی کام سیگارت شده اند؛
"آنهالیاقت آن خاطرات راندارند"
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/16 - 16:17 ·
4
Majid
52653592776121899386.jpeg Majid
بار اول که دیدمش تو کوچه بود...

یه لباس گل گلی تنش بود...با موهای بلند و خرمایی...

اومد طرفم و گفت داداشی؟میای باهام بازی کنی؟از چشمای نازش التماس

می بارید...خیلی کوچیک بودم اما دلم لرزید...

تو همون نگاه اول عاشقش شدم...

سه سال ازش بزرگتر بودم...قبول کردم و کلی بازی کردیم!اخرش گفت:

تو بهترین داداش دنیایی...سالها گذشت هر روز خودم تا مدرسه می بردمش...

هر روز به عشق دیدنش بیدار میشدم...

اما اون همیشه میگفت:تو بهترین داداش دنیایی...

داغون شدم که عشقم منو داداش صدا میزنه...

گذشت و گذشت...تا اینکه عروسی کرد و ماشین خودم شد ماشین عروسش...

منم رانندش بودم...هی گریه میکردم و اشکامو پاک میکردم...

سالها گذشت که تصادف کرد و واسه همیشه رفت...خودم زیر تابوتشو گرفتم...

اگه بود بازم می گفت:تو بهترین داداش دنیایی...

رفت...واسه همیشه رفت و حتی یکبار هم نتونستم بگم اخه دیوونه...

من عاشقتم...من میمیرم واست...چشمهات همه دنیامه...

یه شب شوهرش رفت دفترچه خاطراتشو اورد...

دیدم چشاش پر اشک بود...دفترو داد و رفت...

وقتی خوندمش مردم...نابود شدم...نابود...نوشته بود داداشی...

دوست داشتم...عاشقت بودم...اما میترسیدم بهت بگم!میترسم داداشی..

.امید وارم زود تر از تو بمیرم که اینو بخونی...داداشی ببخش که عاشقت

شدم...داداشی تمام ارزوهام تو بودی...داااااااادااااااااشی.... نگرانگریه
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:04 ·
bamdad
bamdad
کلاغ پر...؟؟

نه

کلاغ را بگذاریم برای آخر

...

نگاهت پر...خاطراتت پر... صدایت پر...

کلاغ پر...؟؟

نه کلاغ را بگذاریم برای آخر

جوانی ام پر...خاطراتم پر..من هم پر...

حالا..

تو مانده ای و کلاغ که هیچوقت به خانه اش نرسید...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/12 - 20:53 ·
6
hamnafas
hamnafas
بعد از رفتنش موهایم را از ته زدم........ دیوانه ام میکرد ....خاطرات دستانش
دیدگاه · 1393/02/12 - 02:11 ·
5
zoolal
zoolal
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر ز بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر

ای معلم ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

بازگرد این مشقها را خط بزن . . .
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 16:05 ·
4
zoolal
_1_~1.JPG zoolal
امیدوارم با دیدن این تصویر خاطرات خوش کودکی براتون زنده بشه
دیدگاه · 1393/02/11 - 16:00 ·
5
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ