یافتن پست: #خانه

zoolal
846.jpg zoolal
آ مدی طبعم شکوفا شد، بهارانی مگر؟
صورتم شد خیس خیس ازشوق، بارانی مگر؟

آمدی با دیدنت برخاست در من مرده ای
روح رستاخیزی من! در تنم جانی مگر؟

آمدی و هر خیال دیگری غیر از تو را
پیش پایت سر بریدم عید قربانی مگر؟

تا ابد دیوانه ی زنجیری موی تواَم
نیست امّید رهایی از تو، زندانی مگر؟

خواستی عشق زلالم را بسنجی با قسم
ای تو تنها بر لبم سوگند، قرآنی مگر؟

خواستی گرد فراموشی نگیرد قلب من
لحظه ای از چشم این آئینه پنهانی مگر؟

شرط کردی خالی از یادت نباشد خاطرم
خود که صاحب‌خانه ای ،ای خوب! مهمانی مگر؟

شرط کردی جز تو درمن گام نگذارد کسی
قلعه ای متروک و گمنامم، نمیدانی مگر؟

آنقدَر رفتی و برگشتی که ویران شد دلم
حسّ صحرا گردِ شهرآشوب! توفانی مگر؟

گردباد دامن موّاجت آتش زد مرا
رقص مشعلهای روشن در زمستانی مگر؟
... ادامه
دیدگاه · 1394/01/31 - 14:11 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
O.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
{-95-}

:
بدون اجازه کسی از او فیلم و عکس نگیریم .

فرهنگ یعنی :
میزان درآمد و حقوق دیگران به ما ربطی ندارد .

فرهنگ یعنی :
کسی تو گوشی خود عکسی به ما نشان داد عکس های قبلی و بعدیش را نبینیم .

فرهنگ یعنی :
تا در جمعی نشستی سریع 2 تا اصطلاحی که در یک کتاب خوانده ای را به رخ دیگران نکشی .

فرهنگ یعنی :
خودت را صاحب نظر ندانی تا رسیدی به کسی در مورد مدل مو و رنگ مو آرایشش و چاقی و لاغری او نظر دهی .

فرهنگ یعنی :لهجه دیگران را مسخره نکنیم .

فرهنگ یعنی :
تا از خونه کسی بیرون آمدیم و در را بستیم شروع نکنیم به بدگویی و غیبت از میزبان .

فرهنگ یعنی :
دوست ها یت را مقابل جنس مخالف ضایع نکنی .

فرهنگ یعنی :
آشغال از ماشین بیرون نریزیم .

فرهنگ یعنی :
از چشمی درب خانه مان رفت و آمد همسایه ها را چک نکنیم .

فرهنگ یعنی :
تا کسی برایمان کادو خرید سریع قیمت آن را در نیاوریم .

فرهنگ یعنی :
به خاطر 1 دقیقه پیاده روی دوبل پارک نکنیم .

فرهنگ یعنی :
رعایت نکردن قوانین رانندگی نشانه زرنگی ما نیست .

به خاطر خودمان و نسل بعدمان فرهنگ سازی کنیم
و زندگی را زیبا بسازیم و از لحظاتمان لذت ببریم .
Mohammad
pc31408fcfdeea313d1ef5de5a3c562e57_zimg_001_1.jpg Mohammad
«بخوانم من امام اولين را شه كشور اميرالمؤمنين را
وصي جانشين يعني علي را به ياسين و الف لام و به فيروز
دهيد مژده كه آمد عيد نوروز امام دومين هم دسته ي گل
شفاعت مي كند او بر سر پل اما سومين شاه جهان است
بود نامش حسين شاه يگانه و . . . . »
آنها اين اشعار را تا امام دوازدهم تكرار مي كنند.
«امام دوازدهم مهديش نام است تمامي كل عالم را امام است
بدانيد حضرت صاحب الزمان است به ياسين و الف و لام و به فيروز
دهيد مژده كه آمد عيد نوروز خدايا صاحبخانه را خوشحال گردان
جوانان را داماد گردان عروسش صاحب اولاد گردان
به ياسين و الف و لام و فيروز دهيد مژده كه آمد عيد نوروز
هوا سرد است و بگرفته صدايم كه چند تا تخم مرغ باشد دوايم
ايا همشيره ي فرخ لقايم بكش زحمت بيار عيدي برايم
جوانب خير ببينيد از دعايم و . . . . »
... ادامه
دیدگاه · 1393/12/27 - 12:55 ·
6
bamdad
bamdad
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد. پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟» زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.» پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.» زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است. پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.» پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند. « ای کاش ما هم عملکرد خود را بسنجیم

{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/12/17 - 19:58 ·
3
Noosha
-JiQMz3AR8382Xc8JnfZ5g_r.jpg Noosha
bamdad
امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت...{-35-}{-35-}{-35-}
قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت...{-35-}{-35-}{-35-}
بامداد عزیز میلادت مبارک.{-35-}{-35-}{-35-}
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم.
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم.
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم باشد.
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند.
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند.
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند.{-35-}{-35-}{-35-}
بهترینهارو برات آرزومندم.
امیدوارم همیشه تنت سالم ودلت شاد و لبت خندون باشه و به همه آرزوهای خوبت برسی.{-35-}{-35-}{-35-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
این متن رودتقدیم میکنم به خانمهای شاغل
کفش های مردانه ام را پایم مى کنم
صبح های زود ، زودتر از همه از خانه بیرون و زندگی را آغاز می کنم .
به اندازه ی تمام روز می دوم .
اعتراف می کنم که سالهاست پاهایم درد می کند .
هوا تاریک می شود به خانه بر می گردم و حالا...
کار های زنانه ام را شروع می کنم .
مو هایم را شانه می کنم لباسم را عوض می کنم رژ می زنم
به دستانم لاک می زنم و ....
تمام سعی ام را می کنم که این دو نقش را اشتباه نکنم ...
زن بودن با تمام زیبای هایش خیلی سخت است
خصوصا اگر شاغل باشی
و آرزو های بزرگ براي زندگي هم داشته باشی ....
فاصله ی مرد و زن بودنم "درب " خانه است
موقع ورود و خروج جنسیتم عوض می شود
در خارج از خانه شبیه مردها می شوم
مثل آنها نگاه می کنم و حتی حرف می زنم
روزها مرد می شوم و شب ها زن "
چقدر ایفای این دو نقش در کنار هم ... دو جنس بودن ... سخت است .... "
صبح ها زودتر از همه بیدار شدن و
شب ها دیر تر از همه خوابیدن عشق مى خواهد ...
{-41-} عــــــــــ ــــ ـــ ــ ـ ـشق{-41-}
دیدگاه · 1393/12/16 - 08:02 توسط Mobile ·
3
bamdad
bamdad
مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید
کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری ؟
همسر او گفت همه آنها را بزرگشان و کوچکشان،
دختر و پسر همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم
شوهر گفت : چگونه دل تو برای آنها همه جا دارد
همسر جواب داد :
این خلقت خدا است که مادر دلش برای همه فرزندان خود وسعت دارد
مرد لبخندی زد و گفت :
اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد
خدایش بیامرزد روش والایی در قانع کردن داشت ،
لاکن موقعیتش در آشپزخانه غلط بود
مراسم آن تازه در گذشته صبح و بعد از ظهر فردا برگذار می شود !

{-11-}
bamdad
bamdad
اصلاً
اصلاً مهم نیست
تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستم
مهم نیست
خانه ات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشمهایم را ببندم.
خلاصه بگویم
حالا
هر قفلی که میخواهد
به درگاه خانه ات باشد
عشق پیچکی است
که دیوار نمیشناسد

:(
دیدگاه · 1393/12/15 - 18:33 ·
3
bamdad
bamdad
ساز دلت که کوک نباشد …

فرقی نمی کند کجا باشی !

سرزمین مادری ؛ یا خانه پدری

هر دو یک رنگ دارد،

رنگ دلتنگی

:(
دیدگاه · 1393/12/12 - 21:29 ·
7
bamdad
bamdad
سقف خانه ي ما سوراخ است،،

ولي در عوض مناره هاي مسجدِ خالي سر به فلک کشیده است..،،



همسایه مان هر ساله مکه میرود،،

میگوید خدا طلبیده



خدایا،،،

خسته نمیشوي از قیافه تکراریَش؟؟

دوستانت چه قیافه هاي خاصي دارند ...،،

ریش،،

تسبیح،،

سجاده،،

با اسمت چه احترامي دارند . . .

اگـــــر دوست بی ریش و تسبیح قبول میکني،،

ما هم هستیم . . .



اینجا میگویند برو دعایت را به فلاني بگو،،،

پیش خدا آبرو دارد، شاید دعایت پذیرفته شود . . .

خدایا نگو که پارتي بازي به عرش هم رسیده



من به این جماعت دیوانه کـافر شده ام



فقط تورا میشناسم و بس . . .


... حسین پناهی ...

{-60-}
دیدگاه · 1393/12/11 - 21:14 ·
1
iman
iman
بعضی از دخترا که تو داروخانه فروشندن؛
.
.
.
.
.
.
.
.
طوری خودشونو میگیرن انگار جراح مغز و اعصابن
قرص جوشانتو بفروش......!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/12/4 - 14:42 ·
4
zoolal
zoolal
می خواهم از این آینه ها خانه بسازم

یک خانه برای تو جداگانه بسازم



یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل

با دور نمای پَر پروانه بسازم



من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم

آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟



هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل ، من

با نان تن داغ تو صبحانه بسازم



شاید به سرم زد ، سر ظهری ، دم عصری

در گوشه آن مزرعه میخانه بسازم



وقتی که تو گنجشک منی ، من بپرم باز

یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم



می ترسم از آن روز خرابم کنی و من

از خانه آباد تو ویرانه بسازم
... ادامه
bamdad
bamdad
شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او
خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من

:(
دیدگاه · 1393/11/10 - 18:33 ·
1
√√★nima★√√
√√★nima★√√
زدﺳﺖ "ﻻﯾﻦ"و"واﯾﺒﺮ"ﻫﺮدو ﻓﺮﯾﺎد ﮐﻪ ﻣﺎرا ﺑﺪرﻗﻢ ﮐﺮدن ﻣﻌﺘﺎد

"اﻣﺎن از "واﺗﺲ اپ"و "ﺑﯿﺘﺎک"و "ﺗﺎﻧﮕﻮ اﯾﻨﺴﺘﺎﮔﺮام"ﮐﻪ دﯾﮕﺮ ﮐﺮدﻩ ﺑﯿﺪاد"

ﭼﻨﺎن درﮔﯿﺮ دﻧﯿﺎی ﻣﺠﺎزﯾﻢ ﮐﻪ دﻧﯿﺎی ﺣﻘﯿﻘﯽ رﻓﺖ از ﯾﺎد

ﭼﻪ ﺷﺪ ان ﮔﻮﺷﯿﺎی ﺳﺎدﻩ ﻗﺒﻞ ارﯾﮑﺴﻮن"،"ﻣﻮﺗﻮرﻻ" روﺣﺘﺎن ﺷﺎد"

"ز"ﻧﻮﮐﯿﺎ" ان " ﯾﺎزدﻩ دوﺻﻔﺮش "ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ "ﺷﺼﺖ و ﺷﯿﺶ و ﻫﺸﺘﺎد

ﭼﻮ اﻣﺪ"اﻧﺪروﯾﺪ" "ﺳﯿﻢ ﺑﯽ ان" رﻓﺖ ﺑﺮﻓﺖ از دﺳﺖ دﯾﮕﺮ،وﻗﺖ ازاد

"ﭼﻨﺎن درﮔﯿﺮ "اﺳﺘﺎﺗﻮس"و "ﭘﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ در" ﭘﯿﺲ" و " ﮐﭙﯽ" ﮔﺸﺘﯿﻢ اﺳﺘﺎد

ﻣﺪﯾﺮ ﺧﺎﻧﻪ و ﺷﻐﻠﻢ ﮐﻤﻢ ﺑﻮد !!!!!ﻣﺪﯾﺮ اﯾﻦ "ﮔﺮوﻫﻢ" ﮔﺸﺖ ﻣﺎزاد

از ان روزی ﮐﻪ ﮔﻮﺷﯽ ﮔﺸﺖ ﺗﻌﻮﯾﺾ ﺷﺪم ﺑﻨﺪﻩ ﭘﻨﯿﺮو ﻫﻤﺴﺮم ﮐﺎرد

اﮔﺮﭼﻪ ﺻﺪ ﻓﺮﻧﺪ "اد ﮐﺮدﻩ" ﻣﺎرا ...ﺑﻼک "زﻧﺪﮔﯿﻢ ﮔﺸﺘﯿﻢ ای داد"

ﺧﻮدم داﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺎر ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﺮﻣﺎ ﺧﻮردﻩ را ﻣﻨﻊ اﺳﺖ اﯾﺮاد

ﺗﻠﻒ ﮐﺮدم ﻫﻤﻪ وﻗﺘﻢ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﮔﺮوﭘﯽ" ﺗﺎزﻩ ان ﺳﻮ ﮔﺸﺖ اﯾﺠﺎد"

ﻫﺰاران "ﭘﯽ ام "ﻧﺎﺧﻮاﻧﺪﻩ را ﻣﻦ "ﮐﻨﻮن ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮاﻧﻢ""اوﻩ ﻣﺎی ﮔﺎد{-15-}
دیدگاه · 1393/10/20 - 13:55 ·
2
رضا
social-media.jpg رضا
bamdad
bamdad
تازگی ها ، در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمی گویم !
سکوت و سکوت و سکوت ...
انگار که لال شده باشم ؛ شاید هم کور و کر !
دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش را ...
می دانی ؟ دیر ، دریافتم که مسئول طرز فکر آدم ها نیستم ...
بگذار هرکه هرچه خواست بگوید !
چه اهمیتی دارد ؟
من در لاک خود راحت ترم ... آن جا می شود آرام و بی دغدغه ، زندگی کرد .
ماهی ها ؛ نه گریه می کنند ، نه قهر و نه اعتراض !
تنها که می شوند ، قید دریا را می زنند و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقیشان ، برعکس شنا می کنند ...

:(
دیدگاه · 1393/10/17 - 22:58 ·
6
bamdad
bamdad
آدمها می آیند
گاهی زندگی ات می شوند
گاهی تنها خاطره ای در ذهنت
آن ها که زندگی ات میشوند
چشمانشان
دستانشان
گواهِ بودنشان است
آن ها که تنها در نقطه ای از ذهنت می مانند
نقش عاشق پیشه ها را بازی می کنند
می آیندکه نباشند، که نبینند
تنها خاطره میشوند
گاهی با یادشان، از سادگیت لبخندی می زنی آن هم تلخ از زهر
گاهی هم یادشان بغضی می شود که بیخ گلویت را قلقلک می دهد
اما تو لبخندت را کنار بگذار
برای کسی که بی تابِ خنده هایِ توست
بی تردید در این دنیا
یک نفر
تو را آنقدر می خواهد
که گویی
قبل از اوهیچکس در قلبِ تو
خانه ای نداشته که نداشته ..!!

:)
دیدگاه · 1393/10/15 - 22:12 ·
5
bamdad
bamdad
رضا
روزی روزگاری که window فقط به معنی یه دریچه تو دیوار بود

application روی کاغذ نوشته میشد.

دورانی که keyboard نوعی پیانو بود و mouse فقط یک حیوان.

سالها پیش به هنگامی که file وسیله مهمی در ادارات بود

hard drive یک سفر غیر راحت جاده ای.

وقتی که cut با چاقو انجام میشد و paste توسط چسب.

زمانه ای که web خانه عنکبوت بود virus فقط سرماخوردگی. موقعی که apple و blackberry فقط میوه به حساب میومدن...

اون زمان ما وقت بسیار زیادی برای بودن با خانواده داشتیم....!

:(
متین (میراثدار مجنون)
11.jpeg متین (میراثدار مجنون)
بارالها…
از كوي تو بيرون نشود
پاي خيالم
نكند فرق به حالم ....
چه براني،
چه بخواني…
چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني…
نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...
... ادامه
رضا
رضا
اونهایی که دنبال خودشون هستن منتظر باشند اعلام شده تا پایان سال یک محموله بزرگ به ایران میرسه پر از نیمه های گمشده {-7-}
صوفياجون
2663310_128.jpg صوفياجون
{-29-}
شهر باستانی و زیبای ماردین در جنوب ترکیه، منطقه ای با قدمت تاریخی و خانه های خشتی می باشد که یکی از مناطق زیبا برای گردشگری در این کشور به حساب می آید.
bamdad
bamdad
خوب که فکر کنی میبینی تمام خداحافظی ها سخت است،

حتی خداحافظی از دیوارهای یک خانه ی قدیمی...

پتر اشتام
:(
دیدگاه · 1393/10/12 - 21:23 ·
2
حامد دراگون
حامد دراگون
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ

ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺳﺎﺯﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
‏(ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻓﻀﺎﯾﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﭼﻮﺑﯽ
ﻫﺴﺘﻨﺪ ‏)
ﺍﯾﻦ ﺷﺨﺺ ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﺭﺑﯿﻦ ﺍﻥ
ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮑﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﮐﻮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺩﻟﺶ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺦ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺦ
ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻫﻨﮕﺎﻣﺴﺎﺧﺘﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻮﺑﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ؟
ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺘﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻮﻧﺪﻩ !
ﺩﺭ ﯾﮏ ﻗﺴﻤﺖ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﺮﮐﺖ
ﭼﻨﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﻣﺘﺤﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﮐﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻭ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ
ﮐﺮﺩ
ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ؟
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻭ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ؟
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ
ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ
ﻣﺮﺩ ﺷﺪﯾﺪن ﻣﻨﻘﻠﺐ ﺷﺪ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ
ﭼﻪ ﻋﺸﻘﯽ !
ﭼﻪ ﻋﺸﻖ ﻗﺸﻨﮕﯽ !
ﺍﮔﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ
ﭘﺲ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﺎ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪﯼ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺷویم
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/11 - 01:49 ·
4
bamdad
bamdad
گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی.

گاهی وقت‌ها، دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می‌آیی قدم بزنیم؟!

گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.

گاهی وقت‌ها،

آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد!

:(
دیدگاه · 1393/10/9 - 20:29 ·
4
zahra
zahra
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
*
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
*
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
*
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
*
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
*
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
*
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
*
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
*
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
*
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
*
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
*
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
*
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
*
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
*
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
*
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
*
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
... ادامه
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ