خسته ام قطره قطره بشمارم
#باران
دوست دارم که بر این خاک ببارم باران
دوست دارم که دل از شهر و دیارم بکنم
بروم سر به بیابان بگذارم باران!
سبز نه!زرد نه!آمیزه ای از سبزم و زرد
بس که در هم شده
#پاییز و بهارم باران
داروک نیست,خدا!قاصدکی بود ای کاش
کاش می شد به نگارم بنگارم باران!
تو نمی آیی و من این همه خاکی شده ام
تو اگر باشی با خاک چه کارم؟باران!
نسل در نسل دلم در عطش خواندن توست
آه ای زمزمه ی ایل و تبارم,باران!
خسته ام خسته از این قول و قرارم ,باران
که نمی باری بر سنگ مزارم باران!
خسته ام از خودم و هر چه که با من مانده است
گله دارم گله دارم گله دارم باران!
علی داودی
+++
1391/11/19 - 23:49