سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی/دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو/ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت/صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل/شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست/ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست/ره روی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست/عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم/کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق/کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
#حافظ
بستگي به خاك داره خاك سرخ هم داريم / ياد پوپك گلدره بخير
1391/07/14 - 00:49