یافتن پست: #خستگی

shaghayegh(پارتی_السلطنه)
250px-Ahmad_shamlu.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
نیمه شب ، آواره و بی حس حال در سرم سودای عشقی بی زوال

پرسه ای آغاز کردیم در خیال دل به یاد آورد ایام وصال

از جدایی یک دو سالی می گذشت یک دو سال از عمر رفت و بر نگشت

دل به یاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را

همچو راضی ، مبهم و سر بسته بود چون من از تکراره او هم خسته بود

آمده هم اشیان شد با من او هم نشین و هم زبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او نا توان بودو توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگی این چنین آغاز شد دلبسگی

وای از آن شب زنده داری تا سحر وای از آن عمری که با او شد به سر

مسته او بودم زدنیا بی خبر دم به دم این عشق میشد بیشتر

آمدو با خلوتم دم ساز شد گفتگو ها بین ما آغاز شد

گفتمش در عشق پابرجاست دل گر گشایی چشم دل زیباست دل

گر تو زورق بان شوی دریاست بی تو شام بیفرداست دل

دل ز عشق روی تو حیران شده در پی عشق تو سرگردان شده

گفت، گفت در عشق
... ادامه
[لینک]
صوفياجون
images.jpeg صوفياجون
.
تکیه اش بر دیوار و با تنهاییش سر می
کرد، دلش خیلی گرفته بود و تنهایی امانش نمیداد.
طاقتش تمام شد و شروع به بد گفتن از
خدا کرد، آنقدر گله کرد و بد گفت که خستگی وجودش را فرا
گرفت
انگار باید در تنهایی خود می سوخت و می
ساخت. سر بر زانوهایش گذاشت و دل به تنهاییش سپرد.
احساس اینکه هیچکس دردش را نمی فهمد
سخت آزارش می داد و در ذهنش حرفهایش را مرور می کرد
در میان این افکار، ناگهان! گرمی
دستانی را بر شانه هایش حس کرد که با لطافت و مهربانی صدایش می
زد:
ای عزیزترینم از چه دردمندی؟ و از چه
دلت گرفته ؟!
مهربانم بگو، هر آنچه را که بر دلت
سنگینی می کند بگو..
صدایش خیلی آشنا بود گویی که بارها این
صدا را شنیده است، نگاهش را به نگاهش گره زد، باورش نمی شد، انگار تمام عمر در
کنارش بود و تمام عمر، او بود که دردهایش را تسکین میداد..
بغض امانش را بریده بود، دگر طاقت
نیاورد، سر بر شانه هایش انداخت و تا می توانست گریه کرد و در آغوش گرمش آرام
گرفت.
گذشت…
انگار زندگی جدیدی را آغاز کرده و
دوباره امید و نشاط در زندگیش جاری شده.
زندگی را آغاز کرد و فراموش کرد آنکه
... ادامه
MONA
3mdga423538f9peqp8uf.jpg MONA
اگه می بینی می ترسم ، اگه چیزی نمی پرسم...
اگه بیهوده پوسیدم ، من از ترس تو ترسیدم !

از این لب بستگی ها و از این دل خستگی ها و...
توی ظهر یه تابستون از این یخ بستگی ها و ...

از این تسلیم اجباری به این تقویم تکراری ...
تموم عمرو بخشیــدم ، من از ترس تو ترسیـدم !

بیا و تکیه گاهم شـو از آغاز همین قصه...
آخه چشمات چراغ من ، چرا می ترسی هم غصه ... ؟

مگه هر قطره بارون واسه دریا یه دنیا نیست... ؟
تو که باشی منم هستم دیگه این قطره تنها نیست ...

توی این جشن بارونی ، تو دریایی نمی دونی ...
یه عمری تو گوشِت خوندن نمیذاریم ، نمی تونی ...

چه حرفــــــــــایی تو دل هامون ،ســــوالا که نپرسیدیم ...
دوباره از نگاه هــــم من و تو هر دو ترسیدیــم ....

shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سلام به همه
وای که دارم میمیرم از خستگی{-150-}
♥هـــُدا♥
1.jpg ♥هـــُدا♥
هــر روز کهـ میگــذرد: خطــی میکشمــ بــر روی دیــوار خــراب شـده ی زندگیـمـ تـآ شاید روزی این دیوار بر سرم فرو ریزد... و من تیتــر روزنـآهمهـ ها شومــ عشق من بهـ زودی دستانــش در دستان دیگـری تـا ابـد گرهـ خواهــد خــورد... دستـآنی کهـ آرزوی داشتنـش دیوانه ام میکــرد خــدایا یادت هست کهــ؟! به تو گفته بودمـ من بخیـل نیستم... آری مبــارکشــآن باشــد... چِـرآ هـَـــــمـه تان میــــــ گُــوییــد: چونــــــــــ میگُــذَرد غَمـــــی نیستـــــــ!! چِـرآ هیچــکَســــ نِمیـــ گُـــویــد: تآ بُگــــذَرد دَردِ کَمـیـــــــــ نیـستــــــــــ.. آهــآی مادر مهربان و پدر خوب من مـ ـن را بـبـیــ ـنید! هـمـچـنــ ـان ایستــــاده اَم .. دخــتری را کهـ تصور میکنید نشکسته است بی عشق او... آری نشکسته امــ... امــا روزی خواهمــ شکست هر دویتـــآن را... اینجــآ زمین است... منم آن کودکــی کهـ در ابتــدا قرار بوده فقط یک بوسهـ از شمــآ باشمـ! و چهـ بسیــآر کودکــآنی همانند من ! و خدایا اینک روی سخنم با توست : بدان که من و نسل من هیچگــآه سکوتتــ را نمی بخشــد...
... ادامه
رضا
رضا
سمت راست سرم درد میکنه . چای بخورم شاید خوب بشه
رضا
رضا
ای نفس خرم باد صبا/از بر یار آمده‌ای مرحبا

قافله شب چه شنیدی ز صبح/مرغ سلیمان چه خبر از سبا

بر سر خشمست هنوز آن حریف/یا سخنی می‌رود اندر رضا

از در صلح آمده‌ای یا خلاف/با قدم خوف روم یا رجا

بار دگر گر به سر کوی دوست/بگذری ای پیک نسیم صبا

گو رمقی بیش نماند از ضعیف/چند کند صورت بی‌جان بقا

آن همه دلداری و پیمان و عهد/نیک نکردی که نکردی وفا

لیکن اگر دور وصالی بود/صلح فراموش کند ماجرا

تا به گریبان نرسد دست مرگ/دست ز دامن نکنیمت رها

دوست نباشد به حقیقت که او/دوست فراموش کند در بلا

خستگی اندر طلبت راحتست/درد کشیدن به امید دوا

سر نتوانم که برآرم چو چنگ/ور چو دفم پوست بدرد قفا

هر سحر از عشق دمی می‌زنم/روز دگر می‌شنوم برملا

قصه دردم همه عالم گرفت/در که نگیرد نفس آشنا

گر برسد ناله سعدی به کوه/کوه بنالد به زبان صدا


دیوان اشعار
غزل ۲
رضا
رضا
باز جمعه و حس خستگی دلتنگی تنهایی و انتظار عصر جمعه .
نگار
نگار
.
انگار ۹۰% از خستگی آدم تو جورابشه !
این جورابو که در میاری راحت میشی
دیدگاه · 1391/11/18 - 23:55 ·
5
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سلام به همه
چرا سایت انقد خلوته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
MONA
melon00841.jpg MONA
{-197-} خواص درمانی خربزه {-197-}

1- خربزه دارای ویتامینA است، از این رو درترمیم و تجدید سلول های بدن نقش دارد.
2- خربزه با داشتن خاصیت ادرارآور بودن در بیماری های سنگ كلیه و مثانه مفید است؛ دراین بیماری ها باید نمك و فلفل كمتر خورده شود.
3- خربزه سرشار از ویتامین هایA ،D وC و سلولز است.
4- خربزه به علت دارا بودن خاصیت ملیّن، برای معالجه یبوست تجویز می شود.
5- اگر گوشت خربزه را له كنید و به صورت مرهم روی سوختگی های سطحی پوست بدن بگذارید، آن را معالجه خواهد كرد.
6- تخم خربزه برای سرفه حاد، درد سینه و حلق و تب های شدید مفید است.
7- خربزه باعث افزایش شیر در زنان شیرده می شود.
8- مغز تخم خربزه ی بو داده طبیعت گرم دارد.
9- مغز تخم خربزه ی بو داده دارای خاصیت ادرار آور، نرم كنندهو افزایش دهنده میل جنسی است.
10- خربزه برای اشخاص مبتلا به سل ریوی و كم خونی مفید است.
11- خربزه، رنگ چهره را روشن می كند و بیماری استسقاء ( احساس تشنگی دائمی ) را درمان می نماید.
13- خربزه به هضم غذا كمك می كند و رودل را برطرف می نماید.
14- خوردن 8 گرم دم كرده ی پوست خشك شده ی خربزه ، سنگ مثانه را دفع می كند.
... ادامه
رضا
رضا
خسته هستم نه اینکه خوابم بیاد نه . فقط خسته هستم .
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دلتنگی.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دلتنگی یعنی؛
همین باران های بی امان،
همین خیـابــان بلندِ خیــــس،
همین آدم های در انتظار آخرین قطار عصر،
همین چترهای سیاه روی سر...
...
دلخستگی هم یعنی؛
همین من که دیگر زیر هیچ بارانی هم قدم نمیزنم...
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/15 - 17:12 ·
6
♥ یلدا♥
wyaz8y7ekzfqwrvihsa9.jpg ♥ یلدا♥
مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.

اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.

هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی داني.

یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.

هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.

به یک زن هم هرگز نگو که چاق شده است. او هم خودش می داند.

از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.

در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.

وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟"

هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.

هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.

وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.

هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
هیچ انتظاری از کسی ندارم و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله خستگی از اعتمادهای شکسته است .
دیدگاه · 1391/11/8 - 23:56 ·
4
Noosha
Noosha

-♥
--♥
---♥
-----♥
-------♥
--------♥
---------♥
-----------♥
-------------♥
,•’``’•,•’``’•,
.’•,`’•,*,•’`,•’
....`’•,,•’`
خدایا ! همه از تو میخواهند بدهی ،

اما من از تو میخواهم بگیری


خستگی ، دلتنگی و غصه ها را
__ (¯`·.·'¯) _______
___ `·.,(¯`·.·'¯) _____
_______ `·.,(¯`·.·'¯) __
___________`·.,.·´ ___

از لحظه لحظه روزگار همه آنهایی که دوستشان داریم♥♥♥♥
,•’``’•,•’``’•,
.’•,`’•,*,•’`,•’
....`’•,,•’`
-----------♥
---------♥
--------♥
-------♥
-----♥
---♥
--♥




تقدیم به همه دوستای گل نمیدونمی{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}
ღ sepide ღ
ღ sepide ღ
یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش !
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت !
مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا
مرگ : نه اصلا راه نداره ! همه چی طبق برنامست ! طبق لیست من الان نوبت توئه
مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر . . .
مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره ! توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت !
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت . . .
مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست و منتظر
شد تا مرگ بیدار شه . . .
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت ، به
خاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن می کنم...
مرگ:D
مرده::|
من:=))
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
8.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
خبر از من داری؟…
خبر از دلتنگی های من چطور؟
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…
خبرش رسیده که مرده اند؟
هیچ سراغ دلم را میگیری؟
کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟
مچاله ام از دلتنگی؟
آه… که هیچ کلاغی نساختیم میان هم
وجدانت راحت…
خبرهای من به تو نمی رسد…
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 12:42 ·
2
شهرزاد
387199_292074730838043_542017419_n.jpg شهرزاد
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم

محمد علی بهمنی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/5 - 22:12 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ... مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ... مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا ... مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ... مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ... مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره. توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ... مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت . مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست ... و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ... مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت ... بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم ....{-33-}{-18-}
نگار
نگار
روزی مردی زیر سایه‌ی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در



این موقع چشمش به کدو تنبل‌هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد


و


گفت: خدایا! همه‌ی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این



بزرگی را روی بوته‌ای به این کوچکی می‌رویانی و گردوهای به این



کوچکی را روی درخت به این بزرگی!



همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد.



مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا!



خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمی‌کنم چون هیچ معلوم نبود



اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه



بلایی به سر من آمده بود !!!
... ادامه
رضا
رضا
...
گل.jpg ...
هیچ انتظاری از کسی ندارم !

هیچ انتظاری از کسی ندارم !

و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !

مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است...





خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…
... ادامه
رضا
رضا
2 ساعت وقتمو گرفت اما کار نمیکنه /
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ