به تو عادت کرده بودم
ای به من نزدیک تر از من
ای حضورم از تو تازه
ای نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگی به شبنم
مثل عاشقی به غربت
مثل مجروحی به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه های من بی تو
تجربه کردن مرگه
زندگی کردن بی تو
من که در گریزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گریه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبریز سکوته
خونه از خاطره خالی
من پر از میل زوالم
عشق من تو در چه حالی
... ادامه
تو روح چی؟
1392/06/15 - 15:31بعضی قسمتاشم قاطی روح شده
1392/06/15 - 15:38پس به روح اعتقاد داری
1392/06/15 - 15:41بله بله
1392/06/15 - 15:47پس تو روحت
1392/06/15 - 15:51عمه ک داری خخخخخخخخخخخخخخخ
1392/06/15 - 16:11ببین پای خانواده رو وسط نکش جواب خودمو بده
1392/06/15 - 16:47توام ب روحم کار نداشته باش خخخخخخخخخ
1392/06/15 - 20:03باشه :P
1392/06/15 - 21:37اوری ی ی ی ی
1392/06/15 - 21:42