یافتن پست: #خوشی

Mostafa
Mostafa
دست از سرش بردار تا برود!

قرار بود مسابقه هنرهای رزمی بزرگی بین رزمی‌کاران مدرسه‌های مختلف انجام شود و مدرسه شیوانا هم چند نفر را برای مسابقه معرفی کرده بود. دو نفر از شاگردان شیوانا به فینال رسیدند. یکی از آنها شب مسابقه به شدت بی‌تابی می‌کرد، اما رزمی‌کار دوم آرام و ساکت گوشه‌ای نشسته بود و دوستش را نگاه می‌کرد.

شیوانا دلیل بی‌قراری شاگرد مضطربش را پرسید. او گفت: "نمی‌دانم چرا ناگهان دلشوره‌ای وجودم را پر کرده است. احساس بی‌حوصلگی می‌کنم و دوست دارم همین الان مسابقه را رها کنم و به مدرسه برگردم. در مجموع می‌توانم بگویم احساس عذاب‌آوری است."

شیوانا از شاگرد دوم که آرام بود گفت: "تو چطور؟ آیا این احساس بی‌قراری به سراغ تو نیامد؟"

شاگرد آرام گفت: "چرا آمد! اتفاقا بسیار هم شدید و تکان‌دهنده بود، اما به این احساس بی‌موقع و مزاحم گفتم که فعلا وقت خودنمایی نیست. بعد از مسابقه روزها و هفته‌ها وقت دارم و او می‌تواند آن موقع به وجودم راه یابد و مرا در خود فرا گیرد. اما امشب و فردا که مسابقه دارم حق ندارد رخ بنماید و موجب افت کارآیی و توانمندی و درنتیجه شکستم شود. خیلی ساده به احساسم دیکته کردم که الان وقت جلوه‌گری نیست!"

شاگرد مضطرب با تعجب گفت: "مگر می‌شود آدم جلوی احساسش را بگیرد!؟ احساس دل‌شوره وقتی می‌آید هیچ جایی برای منطق و استدلال باز نمی‌کند. می‌آید و همه جا را پر می‌کند!؟"

شیوانا با تبسم گفت: "احساس به تنهایی از پس این همه کار برنمی‌آید. یک همدست می‌خواهد. همدستی که به تمام تاروپود وجود تو دسترسی داشته باشد و بتواند اجازه ورود به بعضی جاها را که فقط در اختیار توست، بدهد.آن همدست نفوذی کسی جز خود تو نیست. دست از همراهی با او بردار. خواهی دید مثل یک موج گذرا و مثل یک نسیم می‌آید و از تو عبور می‌کند و می‌رود. آن که وادارش می‌کند بماند و درونت را به آشوب بکشاند خود تو هستی. این دوست تو برعکس چنین اجازه‌ای را به هیچ احساس مزاحمی نمی‌دهد. برای همین هم آرام است و به احتمال زیاد فردا در مسابقه امتیاز بیشتری کسب می‌کند. بهتر است تو هم دست از نگهداری احساس مزاحم برداری و بگذاری پی کار خود برود. اگر خیلی دوستش داری به او بگو بعدها که فرصت بود و حضورش برایت مزاحمتی ایجاد نمی‌کرد بیاید و خودش را نشان بدهد. خواهی دید این احساس بد می‌رود و دیگر نمی‌آید.
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
منصوره سلام دوست عزيز خوش اومدي به نميدونم {-142-}
صوفياجون
0007.gif صوفياجون
رضا
رضا
خبر خوشی منتشر شده که آقای روحانی و اوباما تلفنی با هم صحبت کردن .
دیدگاه · 1392/07/6 - 00:11 ·
7
جولیا
جولیا
سلام من جولیا هستم {-189-}{-189-} دوست 10ساله صوفیاجونم{-171-} مثل اینکه هنوز نیومده
امیدوارم لحظات خوشی رو با دوستای صوفیا داشته باشم{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}{-23-}
๓เรร-รєթเ๔єђ
๓เรร-รєթเ๔єђ
دوزتان:)
شهرزاد
شهرزاد
میخواهــــم راحـــــت باشم
بی جسـارت و بـی خجالت
در جواب چه خــــــــبر ها ؟!
چشمانم را ببندم و بگویم :
ناخـــــوشی . . .
Majid
46921645647315918468.gif Majid
.:: حلقه ::.

خبری ازت نبود و خیلی بی تاب تو بودم
اومدم سراغت اما پر گریه شد وجودم

خیلی دلتنگ تو بودم گل مهربون و نازم
نمیدونم چرا اینجا یا اصلا چم شده بازم

اون همه قول و قرارام اومدم یادت بیارم
اما انگار دیگه راهی واسه برگشتن ندارم

اینجا گل بارونه امشب چقدر این فضا غریبه
چرا من هیچی نمیگم چرا میخندم عجیبه

آخه مجبورم بخندم کسی اشکامو نبینه
حالا کو تا باورم شه سرنوشت من همینه

به نظر میاد که امشب از قلم افتاده باشم
آرزوم بود که من امشب پیش تو وایساده باشم

چه لباسای قشنگی بت میاد چقد عزیزم
تو میخندی و من از دور دارم اشکامو میریزم

خوش سلیقه هم که بودی آره بهتر از من اونه
سرتره ازم میدونم اون که میخواستی همونه

تازه فهمیدم حسودم دست تو، تو دست اونه
ای خدا انگاری اونم نقطه ضعفمو میدونه

حالا تو دست تو حلقه ست، دست اون حلقه تو دستات
یا من اشتباه میبینم یا دروغ بود همه حرفات

بله رو بگو گل من تو ازم خیری ندیدی
آرزوم بود که ببینم تو تو رختای سفیدی

حالا هر دو حلقه داریم تو تو دستت من تو چشمام
تو زدی من اما موندم تو زیر قولت روی حرفام

برو خوشبخت شی عزیزم تو ازم خیری ندیدی
آرزوم بود که ببینم تو تو رختای سفیدی

بله رو بگو گل من بگو و شرشو بکن
منو زندگی بی تو باورم نمیشه اصلا

داره سردم میشه کم کم خیسه ازاشکام لباسم
همه گریه هامو کردم اشکی هم نمونده واسم

میزنم بیرون از اینجا بله رو میگی نباشم
میرم اون بیرون یه گوشه دست به دامن خداشم
دست به دامن خداشم

بله رو گفتی تموم شد دیگه این آخره کاره
هی میخوام بگم مبارک ولی بغضم نمیزاره

هق هقم تبریک من بود من واسه تو گریه کردم
قطره قطره های اشکو به تو امشب هدیه کردم

امشب تو جشنت عزیزم نمیدونی چی کشیدم
اما کاش اشکام نبودن تورو واضح تر میدیدم

دیگه چشمام نمی بینه دستمم نمی نویسه
دلخوشیم همین یه نامه ست گرچه اینم خیس خیسه

آخرین جمله ی نامه ام اینه از ته وجودم
برو خوشبخت شی عزیزم خیلی عاشق تو بودم
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون

حس من دروغ نمیگه ، یه نفر تو زندگیته

به خیالت نمیدونم، این تموم دلخوشیته

تو دلم ازتو میپرسم، کدوم عشق آخریته

حس من دروغ نمیگه ، حس من دروغ نمیگه

شایدم به من میخندی ، با یه اشتباه دیگه

نمیخوام به روت بیارم ، داره چشمات اینو میگه

بهتر از خودت میدونم تو دلت چه حالی داری

بین من با یه غریبه نمیخوای فرقی بزاری

میوون بردن باختن تو مرددی عزیزم

نمیخوام پیشم بمونی نمیگم بدی عزیزم

حس من دروغ نمیگه ، حس من دروغ نمیگه

*
*
*
یه روز اشکاتو میبینم، با یه اشتباهه دیگه

نمیخوام به روت بیارم، داره چشمات اینو میگه

حس من دروغ نمیگه ، حس من دروغ نمیگه

بهتر از خودت میدونم تو دلت چه حالی داری

بین من با یه غریبه نمیخوای فرقی بزاری

میوون بردن باختن تو مرددی عزیزم

نمیخوام پیشم بمونی نمیگم بدی عزیزم

حس من دروغ نمیگه ، حس من دروغ نمیگه
{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}
MahnaZ
MahnaZ
مال قدیم بود

الان دیگه فقط ؛ ... !! . . .
... ادامه
iman
iman
خانومی برای درمان مشکل بچه دار نشدن خود به پزشک مراجعه کرد. پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد میباشد و تنها راه حل
ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است.

زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟

پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداری خانم کمک کند..

زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد.

چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند.

روز موعود فرا رسید، لکن همسایه طبقه بالا نیز همان روز عکاسی را برای گرفتن عکس از نوزاد خود دعوت کرده بود تا در منزل از کودکشان چند عکس بگیرد.

از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد. زن در را باز کرد.

- سلام، برای موضوع بچه آمدم.

- سلام، بفرمائید.

- میخوام هرچه زودتر شروع کنم.

- باشه! بریم اتاق خواب؟

- حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط.

- چند تا؟

- حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.

عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد:

- مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارک کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بود و مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می گرفت.

زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.

- حالا این دوقلوها را نگاه کنین.. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم. رسیدم و با دو تا تق تق همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید..

حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:

- در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود. بهش گفتم شما آروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت.

چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:

- شروع کنیم؟

- هر وقت شما بگین!

- عالیه! میرم سه پایه رو بیارم...
... ادامه
MahnaZ
1236734_646861025347843_271842025_n.jpg MahnaZ
« »

اومدم تا ببینم لحظه شدنو؛
به افتاده بود صدا زدین منو؛
آوردم با یه ؛
کمتر از که نیستم می شه بشی ...

....{-153-}
ıllı YAŁĐA ıllı
100dc93eb8562ba8c8d6450ccddbfa27.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
این مثنوی حدیث پریشانی من است
بشنو که سوگنامه ی ویرانی من است
امشب نه این که شام غریبان گرفته ام
بلکه به یمن امدنت جان گرفته ام
گفتی غزل بگو، غزلم! شور و حال مرد
بعد از تو حس شعر فنا شد، خیال مرد
گفتم مرو که تیره شود زندگانیم
با رفتنت به خاک سیه می نشانیم
گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد
بر چشم باز فرصت دیدن نمی دهد
وقتی نقاب محور یکرنگ بودن است،
معیار مهرورزیمان سنگ بودن است،
دیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی است
اصلا کدام احمق از این عشق راضی است
این عشق نیست، فاجعه ی قرن آهن است
من بودنی که عاقبتش نیست بودن است
حالا به حرف های غریبت رسیده ام
فهمیده ام که خوب تو را بد شنیده ام
حق با تو بود، از غم غربت شکسته ام
بگذار صادقانه بگویم که خسته ام
بیزارم از تمام رفیقان نا رفیق
اینها چقدر فاصله دارند تا رفیق
من را به ابتذال نبودن کشانده اند
روح مرا به مسند پوچی نشانده اند
تا این برادران ریاکار زنده اند
این گرگ سیرتان جفاکار زنده اند
یعقوب درد می کشد و کور می شود
یوسف همیشه وصله ی ناجور می شود
اینجا نقاب شیر به کفتار می زنند
منصور را هر آینه بر دار می زنند
اینجا کسی برای کسی، کس نمی شود
حتی عقاب در خور کرکس نمی شود
جایی که سهم مرد به جز تازیانه نیست
حق با تو بود، ماندنمان عاقلانه نیست
ما می رویم چون دلمان جای دیگر است
ما می رویم هر که بماند مخیر است
ما می رویم گرچه ز الطاف دوستان
بر جای جای پیکرمان زخم خنجر است
دلخوش نمی کنیم به عثمان و مذهبش
در دین ما ملاک مسلمان ابوذر است
ما می رویم مقصدمان نامشخص است
هر جا رویم بی شک از این شهر بهتر است
از سادگی است گر به کسی تکیه کرده ایم
این جا که گرگ با سگ گله برادر است
ما می رویم ماندن با درد فاجعه است
در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است
دیریست رفته اند امیران قافله
ما مانده ایم قافله پیران قافله
این جا دگر چه باب من و پای لنگ نیست
باید شتاب کرد مجال درنگ نیست
بر درب آفتاب پی باج می رویم
ما هم بدون بال به معراج می رویم
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/23 - 18:23 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
415d22c2e082776259fc33f85de8f54d.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
vhs2hi.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Mohammad
naser-malekmotiei.jpg Mohammad
رضا بیک ایمانوردی و ناصر ملک مطیعی

ناصر ملک مطیعی: بیک مردی آزاده بود
فرامرز امینی: ناصر ملک مطیعی گفت: تاسف و تاثر فروان دارم برای همکار و رفیق نازنینم بیک ایمانوردی، یاد و خاطره او را گرامی می دارم، برای من که در فصل های پایانی زندگی هستم، یاد از دوستان و جای خالی آنها بسیار سخت و ناگوار است. حقیقت آن است که از بودن خودم و نبودن آنها روزگار خوشی ندارم اما امید شوق به زندگی، لطف و محبت بی پایان مردم زندگی را شیرین می کند و به آدمی جرات می دهد که حق شناس و سپاس گذار مردمی باشم که ما و خوبان از دست رفته را فراموش نکرده اند. جوانان برومند امروز با بزرگواری به پیران غایب صحنه احترام می گذارند و در فرصت های مناسب ادای احترام. آفرین بر آنها.
بیک مردی آزاده بود، درویشی یه لاقبا با یک دنیا صفا، در غربتی طولانی و اَزار دهنده زندگی کرد بدون اَن که شکایتی داشته باشد و صدایی از او به گوش برسد، سختی ها را با اراده ای وصف ناپذیر تحمل کرد و به اَرامی و دور از دیار، به سفری ابدی رفت، سلام و هزاران درود بر او باد...
باید ز تو اَموخت حزین رشک محبت
لبریز فغان بودی و فریاد نکردی
... ادامه
maryam
maryam
گاهی وقت‌ها به ماهی‌های قرمز غبطه می‌خورم.
ظاهرا دامنه‌ی حافظه‌شان فقط در حد چند ثانیه است.
محال است بتوانند سلسله‌ای از افکار را پی‌گیری کنند.
آن‌ها همه‌چیز را برای اولین بار تجربه می‌کنند.
هر بار. و مادامی که از نقص و معلولیتشان بی‌خبر هستند حتما زندگی برایشان داستان بلند خوب و خوشی است. یک جشن.
شور و هیجان از سحر تا غروب...!
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/20 - 15:13 ·
8
NILOOFAR
NILOOFAR
ما به لطف هر رفیقی دلخوشیم ، هر رفیقی را نبینیم ناخوشیم.
دیدگاه · 1392/06/17 - 12:14 ·
6
نگار
نگار
اِ ناخوشی راستَ بُگو اَ یارو کیسِ تَرَ او درختَ جور جیک جیک کونِ هان؟
4 دیدگاه · 1392/06/17 - 00:23 در گیلک ·
10
نگار
نگار
ایتا دوست دوختر پیدا بوکودم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
خودا دانه کی شین ایسه
موشخصات فادید تحویل بیگیرید
تا آخر هفته صبر کونم صاحاب پیدا نوبوست میشین

ناخوشی
{-18-}
ıllı YAŁĐA ıllı
145- hamid askari.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
اگه به تو نمی‌رسم این دیگه قسمت منه
نخواستم این‌جوری بشه این از بخت بد منه
قد یه دنیا غم دارم اگه نبینمت یه روز
چطور دلت اومد بری؟ عاشق چشماتم هنوز

فکر نمی‌کردم که یه روز این‌جوری تحقیر بشم
به جرم دوست داشتن تو این‌جوری تنبیه بشم
قد یه دنیا غم دارم اگه نبینمت یه روز
چطور دلت اومد بری؟ عاشق چشماتم هنوز

دار و ندارمو میدم ولی چشماتو نبند
دار و ندار من تویی به گریه‌های من نخند
از همه دنیا من فقط دلخوش تو بودم ولی
دلخوشی تو نبودم دوسم نداشتی یه‌کمی
{-60-}
...
...
دلم عاشق شده حافظ مددی کن امشب
که زانفاس خوشی گشته دل من پرتب
فال حال دل رسوای مرافاش بکن
به چه دین است دل من گوبکدامین مذهب؟{-41-}
دیدگاه · 1392/06/6 - 18:42 ·
4
MahnaZ
MahnaZ
سلاااااااااااااااااام {-94-}دوستان گلـــــــــــــــــــم{-180-}
من اوومدددددم {-97-}
خوبین خوشین سلامتین....{-155-}
دلـــــــــــــــــم براتون تنگی شده بودا...{-17-}
فعلا ی مدتی زیاد نمیتونم بیام...{-60-}
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ