یافتن پست: #درخت

Mohammad
YPl22ZoMjW.jpg Mohammad
{-7-}
bamdad
bamdad
وقتی درخت "بید"هم مجنون تومیشود،،، . . مراجزعاشق شدن برای "تو"انتظارنمی رود....

{-41-}
دیدگاه · 1393/10/1 - 21:16 ·
3
bamdad
bamdad
عشق پرواز بلندی‌ست مرا پر بدهید
به من اندیشه از مرز فراتر بدهید

من به دنبال دل گمشده‌ای می‌گردم
یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید

تا درختان جوان، راه مرا سد نکنند
برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید

یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید
باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید

آتش از سینه آن سرو جوان بردارید
شعله‌ اش را به درختان تناور بدهید

تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند
به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید

عشق اگر خواست، نصیحت به شما، گوش کنید
تن برازنده او نیست، به او سر بدهید

دفتر شعر جنون‌ بار مرا پاره کنید
یا به یک شاعر دیوانه دیگر بدهید

{-35-}
صوفياجون
عکس۰۲۳۹.jpg صوفياجون
تو حیاط خونه خواهرم ماه های رو فراموش کرده بجای اینکه پرتقالاش رسیده باشه تازه زده اصن یه بوی خوبی میده وقتی پا میزاری تو حیاط :) :) {-7-}{-7-}{-45-}
1 دیدگاه · 1393/09/26 - 19:31 توسط Mobile ·
2
bamdad
bamdad
من زبان برگ ها را می دانم

مثلا خش خش یعنی امان از جدایی

پیش از جدایی از درخت هیچ برگی خش خش نمی کند
دیدگاه · 1393/09/20 - 18:30 ·
5
✔♥Дℓɨ♥✔
10678700_871331496238310_8698817741943575520_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
هم‌چنان که نماند بر درخت
مایه‌ی تو باشم رفع زحمت می‌کنم ...

{-35-}
متین (میراثدار مجنون)
securedownload.jpg متین (میراثدار مجنون)
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺁﯾـﺪ
ﯾـﺦ ﺍﺟـﺎﻕ ﮔﺎﺯ ﺁﺏ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﯾﺨﭽـﺎﻝ ﻣﯿـﻮﻩ ﻣﯽﺩﻫـﺪ
ﺭﻭﯼ ﻣﯿـﺰ
ﮔﻞ ﺗـﺮﺏ ﺭﻭﯼ ﺳﺒـﺰﻩﻫﺎ ﻣﯽﺷﮑﻔـﺪ
ﭘﻨﯿـﺮ ﭘﺘـﻮﯼ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺵ
ﮔـﺮﺩﻭ ﺳﺮﺳﺨﺘﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨـﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﭘﻨﯿـﺮ ﻣﯽﺭﯾـﺰﺩ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ
ﮐﺘـﺮﯼ ﺟـﺎﯼ ﻗـﻞ قـل ؛
ﺑﻠﺒﻞ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺳﻮﺕ ﻣﯽﺯﻧـﺪ
ﺩﺭﺧﺖﻫﺎ ﺭﺧـﺖ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺗـﻦ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﮐﺎﮐﺘﻮﺱﻫﺎ ﺗﺎ ﭼﺸﻢﺷﺎﻥ ﺑـﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯽﺍﻓﺘـﺪ
ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻟﻮﺱ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﻣﻦ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﻏﭽـﻪ ﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺗﻬـﺮﺍﻥ ﻗﺪﯾﻤﻢ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻬـﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺁﯾـﺪ
ﮔﻞ ﺍﺯ ﮔﻠـﻢ ﻣﯽﺷﮑﻔـﺪ .
--
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/7 - 20:35 ·
6
bamdad
Ashoora Tree Blood1_[www_sarzamindownload_com].jpg bamdad
در منطقه الموت شرقی استان قزوین در روستای زرآباد درخت چنار قدیمی و تنومندی وجود دارد که با اتفاقی نادر موجب شده تا همه ساله در ماه محرم کانون توجه خیل عزادران حسینی باشد.
درخت زرآباد که به درخت خونبار زرآباد شهرت یافته سالهاست که در کنار امامزاده ای قرار دارد و سحرگاه روز عاشورا از تنه آن صمغی به مانند خون جاری می شود که حیرت همگان را برانگیخته است.

نکته جالب این که ماه های قمری که سالانه 10 روز جلو حرکت کرده و تغییر می کند هیچ تغییری در این رخداد نداشته و جاری شدن خون هماهنگ با تقویم ماههای قمری تغییر می کند.

این درخت با 10 متر قطر و 30 متر ارتفاع دارای قداست خاصی در بین اهالی روستای زرآباد است و هر ساله به محل تجمع زوار و عاشقان اهل بیت تبدیل می شود.

بقعه مطهر حضرت علی اصغر فرزند بلا فصل امام موسی کاظم(ع) و درخت چنار مقدس روستای (زرآباد) در استان قزوین همه ساله میزبان خیل عظیمی از زائران و مشتاقانی است که برای زیارت و عزاداری گرد هم می آیند.

طبق یک سنت دیرین هر ساله مردم روستای زرآباد و هزاران زائر در قالب دسته های عزاداری، شب عاشورا گرداگرد درخت چنار خونباری که در صحن این امامزاده روییده حلقه زده و ضمن عزاداری و سینه زنی در اولین دقایق صبحگاه عاشورا شاهد چکیدن مایعی سرخ فام از شاخسار این درخت می شوند.
به اعتقاد اهالی این روستا و طبق روایات سماعی و نقل شده از گذشتگان، درخت کهنسال و مقدس زرآباد در روز عاشورای 61 هجری که شهادت امام حسین (ع) به وقوع پیوست و خون مقدس حضرتش دشت کربلا را گلگون کرد، میزبان یکی از مرغانی بود که از سوی خداوند مامور شده بودند تا با آغشته کردن خود به خون سیدالشهدا پیام سرخ شهدای کربلا را به سراسر جهان برسانند و یکی از آن مرغان به این دیار آمده و با پرهای خونین خود بر روی شاخسارهای درخت چنار(روستای زرآباد) نشسته و از آن پس در روز عاشورا این خون در سوگ آن حضرت جاری می شود.
{-35-}
[لینک]
دیدگاه · 1393/08/12 - 14:42 ·
3
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
hastii درخت هم گاهی دلتنگ " تــبــر " ميشود


وقتی پـرنـدگــان ، ســيــم برق را بــه او ترجـيـح ميدهند
دیدگاه · 1393/08/3 - 18:27 ·
4
مرجان بانو :)
download (11).jpg مرجان بانو :)
اینم یه ویژه با دیزاین درخت
Mostafa
Mohammad
boyalone.matalebeziba.ir.jpg Mohammad
کودکی شش ساله مادرش را بر روی تخت بیمارستان دید و دکترش گفت تا چند وقت دیگر زنده نمی ماند ...
کودک سوال کرد چند وقت دیگر ؟
دکتر گفت پاییز ...
بچه گفت پاییز یعنی چه روز ؟
دکتر گفت وقتیکه برگهای درختان می ریزد ...
بچه خانه آمد و نخ و سوزن برداشت، رفت تا تمام برگ های شهر را به درختان بدوزد ...
... ادامه
Morteza
Morteza
وقتی که
پوشاندن چند تار
مو درمحیط اجتماع مهمتر از مقابله
با فسادهای درون جامعه بشود...عدالت از بین
میرود!


وقتی که
کنترل ظاهر و
صحبتهای مهماندار هواپیما مهمتر
از نظارت فنی پیش از پرواز بشود...
امنیت از بین میرود!


وقتی که
تفکیک جنسیتی
مهمتر از احترام به حقوق انسان ها
و ایجاد فرصت های برابر بشود... آزادی از بین
میرود!


وقتی که
فیلتر کردن،
سانسور و پارازیت انداختن مهمتر
از حذف آسیب های اجتماعی بشود... شادابی از بین
میرود!


وقتی که
فروش و سود بیشتر
مهمتر از هزارجور پالم و زهر مار
تو مواد غذایی بشود... سلامت از بین
میرود!


وقتی که
تقلب و کپی کاری
مهمتر از اندیشه و ایده پردازی
برای پیشرفت بشود... خلاقیت از بین
میرود!


وقتی که
ساخت و ساز بیشتر
مهمتر از حفظ محیط زیست و درختکاری
میشه... طبیعت از بین
میرود!


وقتی که
دلواپسی عقیدتی
دانشجویان مهمتر از دلواپسی های
علمی شان بشود... دانش از بین
میرود!


وقتی که
دروغ و ریاکاری در
ارتباطات مهمتر از صداقت و راستی
بشود... اخلاق از بین می
رود!


وقتی که
صدای بوق ماشین
های مدل بالا مهمتر از صدای تیشه
فرهاد بشود... عشق از بین
میرود!
... ادامه
Majid
R-61.jpg Majid
درخت احساسم سالهاست خشکیده است
دیگر تشنه ی هیچ محبتی نیست !
صوفياجون
صوفياجون
گوسفندو بستم به درخت
یکی از دخترای فامیل میگه چرا بستیش؟
میگم واسه اینکه نره
میگه اگه ماده بود نمیبستی ؟
وطنم پاره تنم!!!
{-7-}{-18-}
bamdad
bamdad
وقتى صداى خُرد شدنت آواى دلگیرى براى عابران باشد

دیگر چه فرقى میکند که یک روز

برگ ِ سبــــز کدامین درخت بوده ای ؟ !

:(
دیدگاه · 1393/07/11 - 22:11 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
دوباره 4 تا برگ از درخت افتاد چس ناله های عاشقان شروع شد :| {-177-}
Mohammad
Mohammad
ﻗـــــــــــﺎبل ﺗﻮﺟــــــﻪ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕــــــــﻦ : ﻣــــــﺎ ﺷﻤــــــــــﺎﻝ ﺗﻬــــــــــــﺮﺍﻥ ﻣﯿﺸﯿﻨﯿﻢ .
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻣــــــــــــﺎ ﺷﻤـــــــــــــــــــــــﺎﻝ ﺍﯾــــــــــــــــــﺮﺍﻥ ﻣﯿﺸﯿﻨﯿﻢ ...
خوبه به روتون بیاریم...
پرچممون بالاست {-7-}
Mohammad
aVhekySeFR.jpg Mohammad
جز دعا کار دگر نیست مرا
شب روزت همه شاد
دلت از غم آزاد
همه ایام به کام
و تو پیوسته سرافراز و ز هر غصه برون
همچو گنجشک به هر بام ودرخت
بنشینی خندان
وسبکبال تر از برگ درخت
در هوا رقص کنان
مشق پرواز کنی سوی سپیدار بلند
و ز تو نغمه مستی آید ...
لحظه هایت چون قند
روزگارت لبخند
هفته هایت پر مهر
هر کجایی که قدم بگذاری
همه از کینه تهی
همه از قهر و عداوت خالی
همه جا ، نام تو از مهر ، به لب ها جاری ...
و تو با یاد خداوند بزرگ
به سلامت ببری راه به پیش...
... ادامه
soheil
soheil
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻼﻏﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ، ﮐﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﺎﻏﻤﺎﻥ ﺗﺒﺮ ﺍﺳﺖ !
.
.
رسیده ام به حس برگی که میداند باد از هر طرف بیاید سرانجامش افتادن است !
.
.
سرسوزنی اگر مرا میخواست ، زمین و زمان را به هم میدوختم !
.
.
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻲ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﻜﺴﺘﻢ

.
ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺩﻟﻢ ﺭﻳﺨﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺳﻜﻮﺗﻢ
.
.
این روزها احساس میکنم چقدر شبیه سکوتم ، با کوچکترین حرفی میشکنم !
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/16 - 22:06 ·
7
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
Majid
10416592_542506692542378_4461031256001231804_n.jpg Majid
خداوند از عزراییل پرسید : تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟

جواب داد:یک بارخندیدم یک بار گریه کردم و یک بار ترسیدم

"خنده ام" زمانی بود که به من فرمان دادی جان مردی را بگیرم ٰٰ، او را در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد ! به حالش خندیدم و جانش را گرفتم .

"گریه ام " زمانی بود که به من دستور دادی جان زنی را بگیرم ، او را در بیابان گرم و بی آب و درختی یافتم که در حال زایمان بود .منتظرم ماندم تا نوزادش را به دنیا امد سپس جانش را گزفتم . دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه در ان بیابان گرم سوخت و گریه کردم .

"ترسم" زمانی بود که به من امر کردی جان فقیهی را بگیرم ، نوری از اتاقش می آمد هر چه نزدیک تر میشدم نور بیشتر میشد و زمانی که جانش را گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم ...

در این هنگام خدا به عزراییل گفت : میدانی آن عالم نورانی کیست؟ ... او همان نوزادیست که در بیابان به حالش گریستی ، من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم .

هر گز گمان مکن که با وجود من ،موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/3 - 03:40 ·
8
soheil
soheil
کوتاه بود دستم از دامان ابری که

باد کوچش می داد

و بلندبود سایه ی درختی که

ایستاده منتظر باران بود
دیدگاه · 1393/05/2 - 21:47 ·
4
bamdad
bamdad
"وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد
وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمندتر است
پس خوب باشیم و خوبی کنیم که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد.."

{-35-}
دیدگاه · 1393/05/2 - 16:01 ·
8
bamdad
bamdad
درد میکند...

تمام احساس درونی ام...

تارو و پودهای قلبم پوسیده اند...

شبیه درخت جوانی که می داند تا چند صبای دیگر

قطع می شود..!

درد دارم..........

:(
دیدگاه · 1393/04/30 - 19:51 ·
7
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ