یافتن پست: #دیوانه

Majid
Majid
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟
تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟
مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟
خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه‌ی مردانه می‌خواهی چه کار؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:46 ·
2
bamdad
bamdad
به باران دل نبند

که هر چهار فصــــل دیوانه‌ ات خواهد کرد!!

اگر ببارد ،

از شـــوق و اگر نبارد ،

از دلتنــــگی …
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/20 - 21:59 ·
4
bamdad
bamdad
عاشقم ،
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی …
منِ دلداده به آهی
بنشستیم ،
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم...

{-35-}
صوفياجون
صوفياجون

1. ویریس: پاشو
2. زواله : آفتاب نیم روز
3. وآز: پرش
4. مال: گاو
5. شوُن : رفتن
6. شیت: مسخره
7. لابدون: عنکبوت
8. داز: داس
9. حاج حاجی: پرستو
10. لانتی: مار
11. پُورد:پل
12. پیتار: مورچه
13. تام بزن: ساکت شو
14. تی تی : شکوفه
15.تی تیل : سنجاقک
16. تور: دیوانه . خل
17. پسا پسا : عقب عقب
18. روخونه : جویبار
19. موجما: سینی بزرگ مسی
20. وامج: پیدا کن
21. شال: شغال
22. بخوس: بخواب
23. خوس: سرفه
24. لُوچ: کج
25. داشگاه: فرغون
26. خوس: سرفه
27. ایزیی: یه کم
28. پیر : پدر
29: لوچن: چپ چپ نگاه کردن
30. ورزا: گاو نر
31. لیشه : گاو ماده
32. منده : گوساله
{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}
6 دیدگاه · 1393/04/19 - 14:45 در گیلک ·
10
bamdad
bamdad
دیوانه ات میکند

مسأله هایی که در ذهنت حل نشده باشند

بلکه ته نشین شده اند!!!!!!!!!!!

:(
bamdad
bamdad
ﻋﺎﺷﻘﻢ،

ﺍﻫﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﭼﮥ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮐـﻨﺎﺭﯼ

ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ِ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﯼ

ﺗﻮ ﮐﺠﺎ ...؟

ﮐﻮﭼﻪ ﮐﺠﺎ ... ؟

ﭘﻨﺠﺮﮤ ﺑﺎﺯ ﮐﺠﺎ ... ؟

ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ...؟

ﻋﺸﻖ ﮐﺠﺎ ...؟

ﻃﺎﻗﺖِ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺠﺎ ...؟

ﺗﻮ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ

ﻣﻦِ ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻫﯽ...

{-41-}
دیدگاه · 1393/04/16 - 22:02 ·
5
...
Nima_YushijbyHadi.jpg ...
نیماغم دل گوکه غریبانه بگرییم
سرپیش هم آریم ودودیوانه بگرییم
من ازدل این غاروتوازقله ی آن قاف
ازدل به هم افتیم ودودیوانه بگرییم
شهریار
Noosha
نداجان
حالم خیلی خرابه
ولی
وقت حال وهوات یادم میفته
حال خودم ازیادم میره
دیدگاه · 1393/04/14 - 05:15 ·
6
soheil
soheil
Noosha
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
حامد@ پسر تنها
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم

بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سر و سامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهدبود

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی‌ست

حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی‌ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دویکی‌ست

نغمهٔ بلبل و غوغای زغن هر دو یکی‌ست
صوفياجون
صوفياجون
bamdad
bamdad
آنقدر به تو فکر می‌کنم

که یادم می‌رود از خواب بیدار شوم

کاش بودی و می‌گفتی

دیوانه

بیدار شو









صبحانه سرد می‌شود

:(
دیدگاه · 1393/04/11 - 23:44 ·
7
zoolal
zoolal
از شاملوی عزیز،
بعد از یک فنجان قهوه
به هوایی سرد برمی گردم
در پی رویاهایم …
در پی تو …
احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …
یک استکان چای از میان دستانت و یک جرعه غزل از میان چشمانت
دلم آرام ، نگاهت را می خواهد و شهد شیرین کلامت
خسته ام
دوباره باورم میکنی؟
عصرانه ای به طعم همین واژه های تلخ
من تو ، غروب ، و لبخندهای تلخ
تف می کنی تو شعر مرا روی میز و بعد
می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ
- —– – —– – —— – —– – —– -

گارسون کمی شکر و تو لبخند می زنی
حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ
گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد
گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ
عادت کرده ام به طعم قهوه
به آد مهای پشت پنجره کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
حالا فهمیده ام که چرا قهوه و کیک را با هم می خورم
قهوه می نوشم برای زندگی تلخم و همراهش کیک برای شیرینی لحظاتی که با تو بودم
اما باز تلخی قهوه بر شیرینی کیک پیروز می شود
لحظات با تو بودن کوتاه بود… خیلی کوتاه…
ولی زندگی تلخم خیلی بلند است … خیلی…
لعنت بر قهوه تلخ سرد شده ام
تو
پاییز
قهوه
اکنون کنارم هست
پاییز
قهوه
اما تو…
روی صندلی همیشگی می نشینم و سفارش میدم : دو فنجون قهوه
هنوز هم با این که نیستی ولی برات سفارش میدم…
خودت نیستی خیالت که هست…
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام
بنوش … تا از دهان نیفتاده … بنوش …
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی و ته همه فنجان های تو من می روم …
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این جا
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردی را دوا نمی کند …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
در ته فنجان قهوه ام کفش های توست
فقط نمی دانم می آیی یا می روی …
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:19 ·
6
...
...
میخواستم زندگی کنم،راهم رابستند!
ستایش کردم.
گفتند:خرافات است،عاشق شدم
گفتند:دروغ است،گریستم!
گفتند:بهانه است،خندیدم..
گفتند:دیوانه است!!
"دنیارانگه داریدمیخواهم پیاده شوم"
DR ALI SHARIATI
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/31 - 15:50 ·
5
صوفياجون
images.jpg صوفياجون

ناآشنا


باز هم قلبی به پایم افتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

باز هم در گیر و دار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد


باز هم از چشمه ی لبهای من

تشنه ای سیراب شد ، سیراب شد

باز هم در بستر آغوش من

رهروی در خواب شد ، در خواب شد


بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو


او شراب بوسه می خواهد ز من

من چه گویم قلب پر امید را

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را


من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را


او به من می گوید ای آغوش گرم

مست نازم کن ، که من دیوانه ام

من به او می گویم ای ناآشنا

بگذر از من ، من ترا بیگانه ام . . .وبی
... ادامه
bamdad
bamdad
ای لحظه ی انتظار یک لحظه بایست.....دیوانه شدن به خاطرت

کافی نیست؟؟؟؟

برگردونگاهم کن و یک جمله بگو.... تکلیف دلی که عاشقش کردی

چیست؟؟؟؟؟؟

:(
دیدگاه · 1393/03/18 - 23:13 ·
8
zoolal
zoolal
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﮔﻔﺘﻨﺪ :
ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﯾﺶ ؟
ﮔﻔﺖ :
ﻋﻘﻞ ﺳﺎﻟﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﺎ
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻘﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺷﻮﻡ
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/17 - 12:25 ·
4
zoolal
zoolal
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﮔﻔﺘﻨﺪ :
ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﯾﺶ ؟
ﮔﻔﺖ :
ﻋﻘﻞ ﺳﺎﻟﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﺎ
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻘﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺷﻮﻡ
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/17 - 12:24 ·
4
zoolal
zoolal
قاصدک " غم دارم
غم آوارگی و دربدری
غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من " همه از خویش مرا می رانند .
همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند.
مادر من غم هاست.
مهد و گهواره من ماتم هاست
قاصدک دریابم! روح من عصیان زده و طوفانیست.
آسمان نگهم بارانست.
قاصدک غم دارم.
غم به اندازه سنگینی عالم دارم.
قاصدک غم دارم.
غم من صحراهاست.
افق تیره او نا پیداست.
قاصدک" دیگر از این پس منم و تنهایی"
و به تنهایی خود در هوس عیسایی"
و به عیسایی خود " منتظر معجزه ای غوایی .
قاصدک" زشتم من" زشت چون چهره سنگ خارا"
زشت مانند زال دنیا "
قاصدک" حال گریزش دارم "
می گریزم به جهانی که درآن پستی نیست "
پستی و مستی و بد مستی نیست .
می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست "
شاید أن نیز فقط یک رویاست!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/16 - 20:47 ·
6
bamdad
bamdad
به کسی که رفت بگویید:من کسی را از دست دادم که دوستم نداشت


ولی تو کسی را از دست دادی که دیوانه ات بود . . .


پس تو باختی نه من !

{-118-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 19:38 ·
5
bamdad
bamdad
عشق یعنی ‎
چه باشی چه نباشی‎
هرصبح چشمانم را به روی چشمانت بازکنم
هرروز دستانم را با لمس دستانت گرم
وهرشب نفسم را به نفست بندکنم‎
عشق یعنی ‎
درانتظاردیدنت ثانیه هارا بشمارم ‎
با یادت زندگی کنم‎
وروزی که بیایی‎
طپشهای قلبت تنها آرامش این قلب بیقرارشود‎
عشق یعنی‎
لذت ببری ازانتظارجان کاهی که هرلحظه دیوانه ات می کند

{-41-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 19:11 ·
4
zoolal
zoolal
فروغ فرخزاد
گریزانم از این مردم كه با من، به ظاهر همدم و یكرنگ هستند
نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز
ز جمع آشنایان می گریزم ، به كنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم كه با من، به ظاهر همدم و یكرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم كه تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شكفتند
ولی آن دم كه در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند
دل من ای دل دیوانه من ، كه می سوزی از این بیگانگی ها
مكن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس كن این دیوانگی ها
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/9 - 14:46 ·
6
Mohammad
14012559541.jpg Mohammad
جهت دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشه ی دفتر
غزل ناب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد ؟
تو کجایی ؟
شده ام باز هوایی
چه شود جمعه ی این هفته بیایی ؟
به جمالت… به جلالت… دل ما را بربایی...............
... ادامه
✔♥Дℓɨ♥✔
10308269_767693546604420_1748392179066119242_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
من از خود ‌ای را دیده بودم " ", اما تو
مرا با نیمه ی ی من کردی ...
Mohammad
000.jpg Mohammad
باور نکن... این قصّه جز افسانه ای نیست
شمعم ولی اطراف من پروانه ای نیست

مهمان شهرستانی چشم تو ام... حیف
در پایتخت عشق مهمانخانه ای نیست

دیروزِ من... امروزِ من... فردای من پر!
از حال من ویرانه تر ویرانه ای نیست

دیوانه و مجنون اگر من هم نباشم...
پس زیر سقف آسمان دیوانه ای نیست

خواهد شکست این بغض آخر مثل قلبم
افسوس اما در کنارم شانه ای نیست

جایی که صیّادش تو باشی در کمندش
حتّی برای صید بودن دانه ای نیست

هر روز در گوش خودم می خوانم این را:
باور نکن این قصّه جز افسانه ای نیست

محمّد عابدینی
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/1 - 13:02 ·
8
zoolal
zoolal
چرا می گویند ” فیلسوف ” و نمی گویند ” گاوسوف ” ؟!

چرا می گویند ” پیراهن ” و نمی گویند ” جوان اهن ” ؟!

چرا می گویند ” اتوبوس ” و نمی گویند ” اتوماچ ” یا ” جاروبوس ” ؟!

چرا می گویند ” خداحافظ ” و نمی گویند ” خداسعدی ” ؟!

چرا می گویند ” اتومبیل ” و نمی گویند ” اتومکُلنگ ” ؟!

چرا می گویند ” ماشین ” و نمی گویند “شماشین ” ؟!

به طراح چنین سوالاتی

چرا می گویند ” دیوانه ” و نمی گویند ”غول آنه" ؟!
... ادامه
atefe
atefe
من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی...

و محکم در آغوشم بگیری...

و شیطنت وار ببوسیم...

و من نگذارم!

عشق من، بوسه با لجبازی، بیشتر می چسبد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/30 - 12:50 ·
6
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ