یافتن پست: #رپر

مائده
alone-girl (11).jpg مائده
اگر حرفـــ های دلــــــــم بی اگر بــــــــــود
اگر فرصتــــ چشــــــــم من بیشتــــــــر بود
اگر می توانستـــــــــم از خاکـــ
یکـــ دسته لبخنـــــــــد پرپر بچینـــــــــم
تـــــــــــو را می توانستـــــــــم ای دور
از دور ...
یکـــ بار دیگــــــــــر ببینــــــــم....
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/16 - 01:32 ·
9
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
مامانم یه قابلمه جدید خریده بعد امروز به شوخی گفتم اگه توش خط بندازم چیکار میکنی ؟؟؟ برگشت گفت هیچی فقط یکی مثل همون خط میندازم رو صورتت …

من

روحیه عاطفی مادرانه

لنگ و چاقو ضامن دار

سازمان حمایت از کودمان بی سرپرست
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/14 - 22:07 ·
4
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
**********************************
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خوردست غم دل یا سم
انقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت
روز میلاد همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن میترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت.......
**********************************
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:31 ·
1
♥هـــُدا♥
avatar_773.jpg ♥هـــُدا♥
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
2obnybpa7ojog5ry88.gif ıllı YAŁĐA ıllı
می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی


می رسد روزی که احساس مرا باور کنی



می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود




خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی



می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار



نامه هایی را که با دریای اشکت تر کنی



می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی



بوته های وحشی گل را ز غم پرپر کنی



می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من



آن زمان احساس امروز مرا باور کنی
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
هنگامی که حضرت موسی از طرف خداوند برای رفتن به سوی فرعون و دعوت او به خداپرستی مامورشد برای خانواده و بچه های خود احساس خطرو نگرانی می کرد از این رو به خدا عرض کرد : پروردگارا چه کسی از خانواده ها و بچه های من سرپرستی میکند ؟ خداوند به موسی (ع) فرمان داد، عصای خود را براین سنگ بزن . موسی عصایش را برسنگ زد و آن سنگ شکست . در درون آن سنگ ، سنگ دیگری نمایان شد . حضرت موسی با عصای خود ضربه ای هم برآن سنگ زد و آن نیز شکست و در درون آن سنگ ،کرمی را دید که چیزی به دهان گرفته بود و آن را می خورد. دراین هنگام پرده های حجاب ازگوش حضرت موسی کناررفت و شنید که آن کرم میگوید : پاک ومنزه است خدایی که مرا می بیند و سخن مرا می شنود و بر جایگاه من آگاه است و به یاد من است و مرا فراموش نمی کند.

بدین ترتیب حضرت موسی دریافت که خداوند عهده دار رزق و روزی همه موجودات و بندگان است و با توکل براو کارها سامان می یابد.

آیه شش سوره هود:

" هیچ جنبنده ای روی زمین نیست جز آنکه روزیش بر خداست "
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ئ.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
به کرده ؟؟؟؟؟؟؟ :)
30 دیدگاه · 1392/05/4 - 19:38 در نظرشماچیه... توسط Mobile ·
10
MahnaZ
MahnaZ
خدا هست
Mostafa
Mostafa
متن آهنگ "جوون تر كه بودم" از سیامك عباسی
صوفياجون
صوفياجون

شب را نوشیده ام.
و بر این شاخه های شکسته می گریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان!
مرا با رنج بودن تنها گذار
مگذار خواب وجودم را پرپر کنم
مگذاراز بالش تاریک تنهایی سربردارم
و به دامن بی تارو پود رویاها بیاویزم.
سپیدی های فریب
روی ستون های بی سایه رجز می خوانند.
طلسم شکسته خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشمم آویخته.
او را بگو
تپش جهنمی مشت!
او را بگو: نسیم سیاه چشمانت را نوشیده ام.
نوشیده ام که پیوسته بی آرامم.
جهنم سرگردان!
مرا تنها گذار.
یاد بود
سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بی پایان در نوسان بود:
می آمد، می رفت.
می آمد، می رفت.
و من روی شن های روشن بیابان
تصویر خواب کوتاهم را می کشیدم،
خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود
و در هوایش زندگی ام آب شد.
خوابی که چون پایان یافت
من به پایان خود رسیدم.
من تصویر خوابم را می کشیدم
و چشمانم نوسان لنگر ساعت را در بهت خودش گم کرده بود.
چگونه می شد در رگ های بی فضای این تصویر
همه گرمی خواب دوشین را ریخت؟
تصویر را کشیدم
چیزی گم شده بود.
روی خودم خم شدم:
حفره ای در هستی من دهان گشود.
سایه دراز لنگر ساعت
... ادامه
Mostafa
Mostafa
خواننده های رپ آمریکا و اروپا اگه بفهمن رپرهای ایرانی فقط در اعتراض به دوست دخترشون رپ میخونند،کلن رپ رو کنار میذارن میرن سراغ آهنگهای بندری .. :|
صوفياجون
صوفياجون

یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی بود ، یه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی، روم به دیوار روم به دیوار ، گلاب به روتون خیلی خوشگل بود .سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنیاش که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد . بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید کار می کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خیلی ظالم بود . همش می گفت سیندرلا پارکت ها رو طی کشیدی؟ سیندرلا لوور دراپه ها رو گرد گیری کردی؟ سیندرلا میلک شیک توت فرنگیه منو آماده کردی ؟ سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده ی گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) . خلاصه الهی بمیرم برای این دختر خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود . .... القصه ، یه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی زیر دلش زده بود ، خر شد و تصمیم گرفت که ازدواج کنه . رفت پیش مامانش و گفت مامان جونم ..... مامانش : بعله پسر دلبندم ....
... ادامه
نگار
نگار
آفتاب

آفتابِ عالم آرا آفتابی می‌کند

با اشعه رنگِ دلها را شهابی می‌کند

این چه دریائیست اعجازی حسابی می‌کند

چشم هر بیننده‌اش را نقره آبی می‌کند

خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است

این رسول حق محمّد، حضرتِ پیغمبر است

کوه نور و صخره‌هایش خم شده در سجده‌اش

آشنا غار حرا با نغمه‌‌ی هر سجده‌اش

بوته‌های این بیابان گوئیا در سجده‌اش

می‌کند هم خاک و باد و آب و آذر سجده‌اش

کیست این جبریل دارد می به جامش می‌دهد

هم خدا، هم مکه، هم هستی، سلامش می‌دهد

نقش پیشانی او تک بیتی از دنیا غزل

رنگ چشمانش زند طعنه به شهد و بر عسل

ابروانش فارغ از هر گونه امثال و مثل

بر لبش طراحیِ حی علی خیر العمل

کینه‌های مانده در دل با اخوت ختم شد

تا که با دست محمّد این نبوّت ختم شد

عید مبعث آمد و دیده چراغانی شده

دیو جهل و نا امیدی سخت زندانی شده

عرش بنشسته به فرش و فصل مهمانی شده

روح ما با ذکر احمد روحِ روحانی شده

لحظه‌ی پرواز آمد بال‌ها را باز کن

شادیِ بعثت بدین پرپر زدن آغاز کن
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/16 - 23:40 ·
8
صوفياجون
صوفياجون


تا کی بشینم منتظر تا خبری از تو بیاد؟

دل دیگه طاقت نداره این انتظارو نمیخواد

تا کی بگم بمون بمون توو این خیال ِ ناتموم؟

تا کی باید بهش بگم عمرشو پات کنه حروم؟

تا کی باید گل بچینم بعد اونارو پرپر کنم؟

تا کی توو این بهتِ غریب این انتظارو سر کنم؟

تا کی باید عاشق باشم, عاشق ِ اونکه دوره ازم؟

تا کی باید خواب ببینم اما به رویام نرسم؟

بسه دیگه بسه دیگه به من بگو که وعده گاهمون کجاس

به من بگو کدوم غزل رمز صدای بی صداس

به من بگو به من بگو که وعده گاه من کجاس

به من بگو کدوم شبه که میرسه به چشم تو

ستاره ی قشنگ من به من بگو به من بگو

تا کی شبامو پس بدم تا تورو پیدا بکنم

بیا بمون که من شبو پیش تو فردا بکنم



{-35-}{-35-}{-35-}زنده یاد جهان قشقایی{-35-}{-35-}{-35-}
من عاشقشم خدا بیامرزتش صدای قشنگی داشت این آهنگو خیلی دوست دارم{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}
Mostafa
Mostafa
شام مهتاب


تو اون شام مهتاب كنارم نشستي
عجب شاخه گل‌وار به پايم شكستي

قلم زد نگاهت به نقش‌آفريني
كه صورتگري را نبود اين ‌چنيني

پريزاد عشق رو مه ‌آسا كشيدي
خدا را به شور تما شا كشيدي

تو دونسته بودي چه خوش‌باورم من

شكفتي و گفتي از عشق پرپرم من

تا گفتم كي هستي تو گفتي يه بي ‌تاب
تا گفتم دلت كو تو گفتي كه در ياب

قسم خوردي بر ماه كه عاشق‌‌ تريني
تو يك جمع عاشق تو صادق ‌تريني

همون لحظه ابري رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم اي واي مبادا دروغ گفت

گذشت روزگاري از اون لحظه ناب
كه معراج دل بود به درگاه مهتاب


در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به يادت شكستم

تو از اين شكستن خبر داري يا نه
هنوز شور عشق رو به سر داري يا نه


هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری
من اون ماه رو دادم به تو يادگاری
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
یادمان باشد از خطایی نکنیم{-35-}

گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم{-35-}

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست ؛{-35-}

گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم{-35-}

اگر شاخه گلی را چیدیم ؛{-35-}

وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ؛{-35-}

طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم ...{-35-}
دیدگاه · 1392/02/30 - 00:08 ·
6
MahnaZ
MahnaZ
هوس کوکتل شاه میگو با سس خرچنگو خاویار فراوان و کنیاک هنسی کردم…منتهی تاحالا نخوردم…
****
یکی از وحشتناک ترین لحظه های دوران مدرسه این بود که صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچ کسی توی حیاط نیست …
*****
شما یادتون نمیاد ، دبستان که بودیم وقتی معلممون میگفت “یه خودکار بدید به من” ؛
زیر دست و پا همدیگه رو له و لورده میکردیم تا زودتر برسیم و معلم خودکار ما رو بگیره …
******
بی سرو صدا ، وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید توو حیاط ؛ معلمتون نیومده”
یکی از ناگهانی ترین و سورپرایز کننده ترین جملات دوران مدرسه …
*******
شما یادتون نمیاد اونوقتا شعر “قسم به اسم آزادی” از تلویزیون پخش میشد
باهاش غلط غلوط میخوندیم تا میرسید به جای “همه به پیش … به یکصدا …”
یه دفعه به تقلید از خواننده هاش اوج میگرفتیم و با شور داد میزدیم “جامدادی عزیز ما” !
********
ﺷﻤﺎ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺑﭽﻪ ﻛﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ، ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ میشمردیم ﺗﺎ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﻧﻮﺷﺎﺑﻪ ﺑﺨﻮﺭﻳﻢ …
ﻳﻪ ﺷﻴﺸﻪﻱ ﻛﺎﻣﻞ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻟﻴﻮﺍﻥ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺳﺮﺵ ﻳﺦ ﺑﺎﺷﻪ !
*********
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/29 - 00:36 ·
4
Mohammad
Mohammad

وقتی شب سر می رسه
سیاهی از سر میگیره
قاب هر پنجره عکس
تورو در بر میگیره
این که میزنه به در
تو این نواد رهگذر
توئي نه باد رهگذر

این که رسیده از سفر
مثل هر شب خدا
عطر تو داره هوا
صاحب خانه تویی
خانه کوچک ما

بجز تو عشق را باور نکردم
از آتش رو به خاکستر نکردم
شقایق وار بر آتش نشستم
شقایق را ولی پرپر نکردم
همه جای جهان جان جهانی
زبان ناتوانم را زبانی
کجا باید بدنبالت بگردم
تو هر جای زمینی و زمانی
تو هر جای زمینی و زمانی

مثل هر شب خدا
عطر تو داره هوا
صاحب خانه تویی
خانه کوچک ما

بجز تو عشق را باور نکردم
از آتش رو به خاکستر نکردم
شقایق وار بر آتش نشستم
شقایق را ولی پرپر نکردم
همه جای جهان جان جهانی
زبان ناتوانم را زبانی
کجا باید بدنبالت بگردم
تو هر جای زمینی و زمانی
تو هر جای زمینی و زمانی

مثل هر شب خدا
عطر تو داره هوا
صاحب خانه تویی
خانه کوچک ما
وقتی شب سر می رسه
سیاهی از سر میگیره
قاب هر پنجره عکس
تورو در بر میگیره


:

ترانه سرا : هما میرافشار

آهنگساز و تنظیم : فرید زلاند

آلبوم : ستاره بازی
... ادامه
[فایل]
ƛƦƬƖƝ
17.gif ƛƦƬƖƝ
این دختر دبیرستانی هایی که دارن از مدرسه با سرویس برمیگردن هیچ فرقی با مغولها ندارن اینو شک نکن!! :|
ورپریده ها تیکه هایی میندازن بهت که ذوب میشی!! :|
Mohammad
Mohammad
وقتی كه برگی رو زمین می افته
حس میكنم گریه ی بی صداشو
حس میكنم چی می گذره تو قلبش
وقتی می بینه مرگ لحظه هاش
اخه منم یه برگ خشك و زردم

كه بی صدا یه عمره گریه كردم
وقتی با چشمام می بینم كه یك برگ
سیلی بی جا می خوره از تگرگ

پا میزاره خزون به باغ دلم
باز كلاغا سر می دن آواز مرگ

یخ میزنه تو سینه قلب پوچم
اخه من از تبار این خزونم
وقتی كه پرپر میشه گل تو گلدون
خالیه از كبوترا آسمون
حباب بغضم تو گلو میشكنه
ابر چشام دوباره میشه بارون
كبوتر دلم به فكر كوچه
برای من زندگی سرد و پوچه

[فایل]
Mostafa
IMG17220519.jpg Mostafa
آیین گل غلتان یکی از رسوم سنتی مناطق مختلف شهرستان دامغان است که هم اکنون توسط اهالی شهر امیریه (دامغان) صورت می گیرد.
رضا
رضا
روانشناسی کاربران نمیدونم : افراد قبیله نمیدونم در زمانهایی خاص در سایت ظاهر و همزمان ناپدید میشوند . تحقیقات ادامه داره {-7-}
Mostafa
Mostafa
ترفندهای عکاسی از نوزاد در منزل !
♥هـــُدا♥
9e8fb210cbc3f228c46e1a8c5288a359Queen-Rania-of-Jordan-7.jpg ♥هـــُدا♥
زن سرشناس دنــیا

... ادامه
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ