من توراباریدم
درشبی بارانی
درنگاهت دیدم
یک شب طوفانی
ازلبانت چیدم
بوسه ای آتش گون
من تورابخشیدم
دانم این میدانی.
من دمی ترسیدم
ازنگاه سردت
حال توپرسیدم؛
گفتی:چه پرسانی
من بتوخندیدم
خنده ای مستانه
شبهه وتردیدم
یک سکوت آنی
گفتمت:چون بیدم
یک درخت مجنون
کردی بازتهدیدم
گفتی:عشق فانی!
گفتم :ای امیدم
مبرعشقم ازیاد
بردی ازیادمرا
درشبی بارانی..
شعراز:نیماراد