یافتن پست: #صورت

bamdad
bamdad
1) شما در يك مهماني ، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، بلافاصله ميرين پيشش و مي گين : "من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن" ، به اين ميگن: بازاريابي مستقيم
2) شما در يك مهماني به همراه دوستانتون، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، بلافاصله يكي از دوستاتون ميره پيش دختره ،به شما اشاره مي كنه و مي گه : " اون پسر ثروتمنديه ، باهاش ازدواج كن" ، به اين مي گن:
تبليغات
3) شما در يك مهماني ، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين كه داره به سمت شما مياد و ميگه : "شما پسر ثروتمندي هستي ، با من ازدواج مي كني؟" ، به اين مي گن :
شناسايي علامت تجاري شما توسط مشتري
4) شما در يك مهماني ، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، بلافاصله ميرين پيشش و مي گين : "من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن" ، بلافاصله اون هم يك سيلي جانانه نثار شما مي كنه ، به اين ميگن:

پاسخ مشتري!
5) شما در يك مهماني ، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، بلافاصله ميرين پيشش و مي گين : "من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن" و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفي مي كنه ، به اين مي گن :

شكاف بين عرضه و تقاضا!
6) شما در يك مهماني ، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، ولي قبل از اين كه بگين : "من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن" ، همسرتون پيداش ميشه ،به اين ميگن :

منع ورود به بازارهای جدید!

{-29-}
رضا
رضا
سرعت اینترنت خوب هست ؟
bamdad
photo_2015-10-17_19-53-01.jpg bamdad
:)
bamdad
photo_2015-10-10_22-41-12.jpg bamdad
این عکس را بادقت نگاه کن. این عکس یک طوطی نیست,عکس یک زن هست ک روی تنه ی درخت نشسته,4 ساعت آرایش این زن طول کشید و 12 ساعت طرز نشستنش.
خیلی جالبه!!
عکس را زووم کن و نگاه کن ک دست راستش روی تنه ی درخت, و دست چپش روی سرش قرار دارد و پای چپش بصورت دم طوطی هست.

:)
شهرزاد
شهرزاد
روز چهارشنبه دکتر حسابی سر کلاس به دانش آموزان گفت:

بچه ها پنجشنبه امتحان تاریخ و جغرافیا داریم بصورت شفاهی ،

همان روز مجدد گفت:

اصلا همین امروز امتحان میگیرم و اونم کتبی...

بچه ها همه اعتراض کردند و دکتر گفت:

همین که هست ...

هر که نمی خواد ، بیاد جلو درب بایسته ...

از 50 نفر 3 نفر اومدن جلو درب و دکتر

از بقیه امتحان گرفت:

و بعدش به بچه هایی که امتحان داده بودند رو کرد و گفت

از همه شما 10 نمره کم میکنم ...!

همه اعتراض کردند و دکتر گفت:

نمره امتحان این 3 نفر را 20 خواهم داد...!!

باز همه اعتراض کردن...

دکتر گفت:

بخاطر اینکه شما امروز زیر بار ظلم رفتید ....



** امروز درس ظلم ستیزی داشتیم.....**
... ادامه
مرجان بانو :)
1437802689325.jpg مرجان بانو :)
11 دیدگاه · 1394/07/15 - 20:16 توسط Mobile ·
4
مرجان بانو :)
150404_221.jpg مرجان بانو :)
در شهر تگزاس آمریکا دختری که برای مادرش گل رزی خریداری کرده بود به صورت اتفاقی متوجه خوابیده در وسط این گل زیبا شد.
صوفياجون
1779180_584821158258777_386719382_n.jpg صوفياجون
:سینا ولی الله در ۱۷ اکتبر ۱۹۷۶ در شهر تهران متولد شد والدینش که هر دو هنرمند و هنردوست بودند بعنوان کارمندان عالی رتبه دولتی در وزارت فرهنگ و هنر و وزارت نیرو فعالیت میکردند مادرش در رشته تاتر و پدرش در رشته چاپ ونشر تحصیل کرده بودند بعلاوه اینکه پدر در زمینه نقاشی و خطاطی نیز بسیار چیره دست بود سینا هم از کودکی علاقه زیادی به هنر داشت و استعداد او در زمینه نقاشی و طراحی توجه والدین و معلمین او را در مدرسه به خودش معطوف کرد و برای همین با دعوت از او برای همکاری با خبرنامه مدرسه به نوعی مشوق بزرگی برای او شدند او در سالهای بالاتر مدرسه علاقه شدیدی به سینما و تلویزیون پیدا کرد و در اکثر جشنواره های فیلم و اکران های خصوصی فیلم های سینمایی با توجه به فعالیت مادرش در وزارت فرهنگ و هنر حضور پیدا میکرد اما بلاخره در سن ۱۵ سالگی یکی از دوستان پدر به نام احمد بهبهانی که نویسنده و کارگردان پر سابقه و صاحب سبک سینما و تلویزیون بود و سریال های پر بیننده ای همچون سرکار استوار، تلخ و شیرین، مدرسه موشها و آرایشگاه زیبا را در کارنامه خود داشت، قابلیت خاصی را در صدای او دید و از او دعوت کرد که به جای یکی از شخصیت های فرعی سریال جدیدش صحبت کند بعد از آن بود که علاقه سینا به فعالیت در سینما و تلویزیون چند برابر شد اما میدانست که درس و دانشگاه تنها دروازه ایست که این آرزو را برای او به واقعیت تبدیل میکند سینا مصرانه برای رسیدن به این آرزو تلاش کرد و توانست ۳ سال بعد در دانشگاه آزاد هنر در رشته گرافیک قبول شود و با توجه به علاقه شدید برای کار کردن در کنار تحصیل در همان سال اول دانشگاه با حمایت خانواده توانست برای استخدام در واحد گرافیک صدا و سیما بصورت پاره وقت اقدام کند اما در روز مصاحبه صدای خاص او توجه مصاحبه کننده ها را به خود جلب کرد وبه جای گرافیست او را به عنوان گوینده رادیو در صدا و سیما استخدام کردند سینا با توجه به استعداد و علاقه ذاتی و درونی که داشت به سرعت پله های ترقی را ظرف یکسال طی کرد و توانست به عنوان یکی از گوینده های ثابت برنامه های زنده رادیویی برای مدت ۹ سال، روزانه ۲ تا ۳ برنامه مختلف را صبح و عصر اجرا کند.
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺍﺯ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺑﭽﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺭﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺩﺍﺩ : ﮔﻔﺖ ﺑﭽﻢ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺯﻧﻢ ﺭﻭ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻨﯽ ﭼﯽ ؟ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﭽﻢ ﻫﺴﺘﻢ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭﺵ ﺭﻭ ﻭﻫﻤﻪ ﺣﺮﮐﺎﺗﺶ ﺭﻭ ﻭ ....... ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺑﺮﺍﻡ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺪ ﺑﺎﺷﻪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ . ﺩﺧﺘﺮ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﻫﺎ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻨﺎﺑﺮﯾﻦ ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﺶ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﻣﻦ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺭﻭ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﻢ . ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﻻ ﮐﻪ ﭼﺮﻭﮐﻬﺎﯼ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻣﻦ ﺍﻭﻥ ﺧﻄﻬﺎﯼ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﻭ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﻦ ﺍﻭﻥ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ . ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻧﺎ ﻣﻼﯾﻤﺎﺕ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﻦ ﺍﻭﻥ ﺳﺎﺧﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﭘﺲ ﻣﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﺴﺘﻢ ﺯﻥ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﺩ ، ﻫﻤﺴﺮ ﺷﻮﺩ ، ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻮﺩ ، ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﺩ ، ..... ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﺳﺖ ، ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﻮﺱ ﺷﺪﻥ ، ﻣﺤﺒﺖ ﺩﯾﺪﻥ ، ﺩﺳﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺍﺯﺵ ، ﻭ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺘﺎﯾﺶ .... ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﺷﺪﯼ ، ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ، ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺳﺖ..
... ادامه
دیدگاه · 1394/07/9 - 22:38 توسط Mobile ·
5
رضا
Traffic Light.png رضا
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
- زن هر چقدر هم كه بزرگ شود؛ همسر شود؛ مادر شود؛ مادربزرگ شود... درونش هنوز هم "دختری" کوچک چشم انتظار است؛ انتظار می کشد برای لوس شدن، محبت دیدن، دستی می خواهد برای نوازش، و چشمی برای ستایش... مهم نیست چند ساله شدی؛ زن که باشی، دنیای درونت همیشه صورتی ست...
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/20 - 23:18 توسط Mobile ·
6
Mohammad
aS7eq6OlSC.jpg Mohammad
شطرنج گیاهی
رضا
رضا
تا ده سال آینده هوش مصنوعی و علوم مرتبط اینقدر پیشرفت میکنه که شبیه ساز بازیهای فوتبالی ساخته میشه و با الگو گرفتن بازی افرادی مثل پله و مارادونا و ... و شبیه سازی گرافیکی شاید شاهد بازی تیم ها مجازی بصورت مقابل هم باشیم .
مثلا تیمی از بازیکنان فوتبال چند دهه قبل با بازیکنها عصر حاضر .

دیدگاه · 1394/06/7 - 00:58 ·
5
Mohammad
Mohammad
">مرجان بانو :)
بصورت عجیبی خبری ازت نیست آبجی خانوم
خیلی زود اعلام حضور کن :d
Mohammad
mordadiaaaaaa-300x240.jpg Mohammad
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقـــی
به صد دفتر نشاید گفت شرح حال
-----------------------------------------------
امروز آخرین روز ماه مردادِ، خوش به حال اونایی که از این ماه بهره کافی رو بردن
واسه اونایی هم که بیخیال بودن، ناراحت نباشن مرداد 95 نزدیکه {-18-}
رضا
رضا
خوردن بصورت آنلاین در کنار دسکتاپ .
دیدگاه · 1394/05/30 - 15:23 ·
5
رضا
رضا
صورتحساب ماه بعد رو فرستاده شده 30.500 تومن حدود 3.000 تومن گرونتر شده .
رضا
8-18-2015-12-17-53-PM.jpg رضا
Mohammad
YdM9RZ3vXW.jpg Mohammad
بفرما پیتزا مخصوص :d
Mohammad
Mohammad
دوستان من زنده ام، جای خاصی نرفتم، انشاءالله به زودی بر میگردم :D
رضا
رضا
تو این فکرم آواتارم رو عوض کنم دستم خسته شد عوضش کنم دست راست رو بذارم جلوی صورتم بهتره :)
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
شالیزار های برنج مازندران پس از باران
[لینک]
bamdad
bamdad
مردى در حرم امامزاده ای اختيار ادرارش را از کف داد و در صحن امامزاده ادرار کرد.

مردم خشمگین شدند و به سمت او هجوم برده و خواستند كه او را بكشند.

مرد كه هوش و فراستى داشت،

فرياد زد كه: ایهاالناس!

من قادر به ادرار کردن نبودم و امام مرا شفا داد!!

به يك باره مردم ادرار او را به عنوان تبرك!!

به سر و صورت خود ماليدند.

.

.

.

مردمان ما این گونه اند ٠٠٠٠!

... دهخدا ...

{-15-}
دیدگاه · 1394/04/27 - 21:03 ·
3
رضا
Giant-panda-cubs-at-the-Wolong-National-Nature-Reserve-in-Sichuan-Province-China.jpg رضا
Mohammad
images Mohammad
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود
هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتی که از محاسن او می‌چکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود
استاد سازگار
... ادامه
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ