یافتن پست: #غریب

ıllı YAŁĐA ıllı
Maziar-Fallahi-Khodaya_Sirish-Ir.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Morteza
1467202_729500083735466_315381779_n.jpg Morteza
یكى از بهترین دروازه بانان فوتبال جهان دروازه بان تیم ملى اسپانیا «ایكر كاسیاس» است كه در رئال مادرید صاحب ركوردهاى عجیب و غریبى شده، او کاری کرد که کمتر آدم مشهوری چنین می کند!

ظاهراً «ایكر» همراه خانواده اش براى خوردن غذا به یك رستوران رفته بود كه در آنجا با یک نوجوان ۱۳ ساله كه دچار نقص عضو بوده روبه رو مى شود، پسرک بیمار به محض دیدن دروازه بان افسانه اى اسپانیا به سراغ او مى رود و مى گوید:

«آقاى كاسیاس! در روز بازى با پرتغال، تو به این خاطر موفق شدى پنالتى ها را دریافت كنى كه من و بقیه دوستانم در مدرسه بچه هاى استثنایى، برایت دعا كردیم!»

ایكر كاسیاس كه به سختى جلوى اشكش را مى گیرد از پسرک تشكر مى كند و نام و آدرس مدرسه را از او مى گیرد و فردای آن روز، ناگهان «كاسیاس بزرگ» وارد مدرسه مذكور مى شود و در میان بهت و حیرت مسئولان مدرسه - و شادى زاید الوصف شاگردان آن مدرسه - به بچه ها مى گوید:
« من آمدم اینجا تا براى دعاهایى كه در حقم كردین كه پنالتى را بگیرم، شخصا از شما تشكر كنم!» بچه هاى مدرسه كه از خوشحالى سر از پا نمى شناختند، اطراف «ایكر» حلقه مى زنند و با او عكس مى اندازند و امضا مى گیرند.

كه ناگهان یكى از بچه ها به او مى گوید:

« آقاى كاسیاس تومیتونى پنالتى مرا هم بگیرى؟»

ایكر نیز بلافاصله از داخل ماشینش لباس هاى تمرین را درآورده و برتن مى كند و همراه بچه ها به زمین چمن مدرسه مى روند و با هماهنگى مسئولان مدرسه به بچه ها این فرصت را مى دهد كه هركدام به او یك پنالتى بزنند و ...

ایكر كاسیاس دو ساعت و نیم در آن مدرسه مى ماند تا تك تك بچه هاى بیمار آن مدرسه به او پنالتى بزنند.
... ادامه
bamdad
bamdad
هـمـه فکر میکنند تنها بودن شما را غریب میکند . . .

اما این صحیح نیست . . .

گرفتار فردی بی لیاقت بودن . . .

غریبانه ترین حس دنیاست . .
... ادامه
MahnaZ
tree_wallpapers_beauty_of_nature_27.jpg MahnaZ
همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛

نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟

" گفت: می خواهم به دیگران بدهم، پس پذیرفته شد!

چشمانش رابست، دید به شکل در یک جنگل بزرگ در آمده است.

با خود گفت: حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....

سالها گذشت تا اینکه روزی را روی کمر خود احساس کرد ،

با خود گفت: این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم!

با غم بار کرد و با صدایی که از روی تنش بلند میشد به آمد!

حالا بر دیوار کلاس شده بود!
Morteza
DSC00219.jpg Morteza
دیروز سفری کوتاه به دانشگاه سابقم داشتم.. دانشگاهی که برای من حکم بهترین ها رادارد.. هیچ گاه یادم نمی رود زمانی که پایم به آنجا باز شد برای انتقالی و بازگشت به هر دری می زدم به هیچ قیمتی نمی خواستم بمانم.. همه اش گله از خدا که چرا چنین شد.. حالا می فهمم که چرا می گویند اگر خدا نامطلوبی را سر راهت قرار داد بدان به صلاح توست.. این جمله برای من مصداق دارد..
چندماهی گذشت و عادت کردیم.. جای پایمان حسابی سفت شد..
دوستان بودند و زندگی شیرین خوابگاهی.. اما اگر بخواهم از حال دلم بگویم آنچنان روبراه نبود.. گویی چیزی کم داشت که در پی اش به هر دری می زد.. نمی دانم اسمش را چه بگذارم..
به قول حافظ سخن عشق نه آن است که آید به زبان...
چند ترم گذشت.. کسانی را دیدم که خوب تر از هر خوبی بودند.. دلشان مثل آینه صاف و زلال بود.. نگاهشان آدم را آرام می کرد.. حرف هایشان چون مرهمی زخم را درمان می کرد.. آنها خدا را جوری می دیدند که با نگاه من فرق داشت.. از زندگی چیزی می خواستند که من نمی خواستم.. به یقین آنها بندگان مخلص خدا بودند.. و کسانی که زندگیم را رنگ و بویی دیگر دادند.. گمشده من همان بود که از آنها آموختم... و آرام آرام همه چیز عوض شد... دیگر خوشی های گذشته برایم بی معنی شدند... هرچند نگاه های اطرافیان عوض شد اما من این "شدن" را دوست داشتم..
و دوستی من با شهدا از آنجا آغاز شد... وهمین آشنایی سرآغاز زندگی دوباره من شد..
دیروز که در دانشگاه قدم می زدم لحظه لحظه ی آن روزها برایم زنده شد.. دلم حسابی تنگ شد.. برای همه چیز.. یادم آمد اعتکاف سال پیش را.. مراسم هایی که در مسجد برگزار می شد و با دوستان می رفتیم.. مراسم چهلم شهید رحیمی و..
سری هم به دوستان شهیدم زدم.. سه شهید گمنام..سه دوست..سه همراه.. سه عزیز.. کسانی که لحظه های دلتنگی ام را همدم بودند.. شنواتر از هر کسی به حرف هایم گوش می دادند و در آن شهر غریب برایم برادری می کردند.. خدا می داند که چقدر دلم برایشان تنگ شده بود...
گاهی یک لحظه یک تصویر یک نگاه یک حال و یک تلنگر زندگیت را زیر و رو می کند...
و چه خوب می شود اگر آن تلنگر راهت را به سمت نور و آرامش عوض کند...
... ادامه
bamdad
bamdad
با دیدن بعضی صحنه ها نه حق داری داد بزنی...

نه حق داری گله کنی...

چون دیگه به تو ربطی نداره

بادیدن بعضی صحنه ها فقط خرد میشی

از درون و بیرون آتیش میگیری

ولی جرات نداری حرف بزنی

یه صحنه مثه دیدنش با یه غریبه!!!!!!!!!!!!!!
... ادامه
bamdad
bamdad
گاهی کسی که با دل آدم

غریبه نیست



بـر می خورد میان تمام غریبه ها ..
دیدگاه · 1392/09/6 - 18:53 ·
4
ıllı YAŁĐA ıllı
Ehsan-Khaje-Amiri-Hesse-Gharib.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
مورد داشتیم رو کیلیپس چادر پوشیده بود شام غریبان اشتباهی جا خیمه آتیشش زدن{-7-} نکنید این کار هارا با خودتون مگه دلقکین{-7-}{-18-}{-7-}
دیدگاه · 1392/09/3 - 23:37 ·
8
Noosha
9e6cc231db21f9bf3eded6d7ab4d2283-425 Noosha
یک روز معمولی در خوابگاه پسران!{-18-}
Mostafa
why_did_you_pimp_that_ride_06.jpg Mostafa
{-7-}
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه

و موقعی که عروس میخواد بعله رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم:

نهههههههه باهاش ازدواج نکن ، من هنوز دوستت دارمممم . . .

بعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق !
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/3 - 06:36 ·
7
...
mmexport1379460032963-1.jpg ...
اعتراف تلخی ست
ولی
عشقم وآن غریبه
چقدربهم می آیند
دیدگاه · 1392/09/2 - 14:38 ·
6
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ