یافتن پست: #فریادی

soheil
soheil
عشق محکومی است که محاکمه نمی شود
دیوانه ایست که معالجه نمی شود
بیگانه ایست که شناخته نمی شود
سکوتی است که شکسته نمی شود
وفریادی ایست که ارام نمی شود
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 14:21 ·
6
zoolal
zoolal
چقدر زندگی کردن سخت است آن هم از نوع غریبش ...
چند روزی هست که بهانه های عجیب غریبی می گیرم ...
چند روزی هست که نفسم هی تنگ میشود و دلم حسابی میگیرد ...
چرایش را خوب می دانم ...
فریادی می کشم اما نمیشنوم ...
صـداي من کجاست... ؟؟
ایـــــن روزهــا با کوچکترین بهانه ای می شـــــکنم …
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/21 - 21:03 ·
3
Majid
Majid
روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟....

بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!
... ادامه
zoolal
zoolal
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است
دیدگاه · 1393/01/21 - 21:01 ·
3
bamdad
bamdad
این روزا صدای داد و فریادی نیست...

سکــــــــــوت نه از بی صداییست...از فریاد های در گلو مانده است !


و باز پشيمان از حرف زدن سكـــــــــــــوت مي كنم.......

سر بر زانو مي نهم تا شايد در رويا بشود دردها را به كسي گفت...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 12:57 ·
7
...
...
@bamdad
سکوتم همچوفریاداست
چوفریادی که درباداست
چوپژواک صدای من
به کوه غم چوفرهاداست
چومجنون ازغم لیلی
همه عشقم چوبرباداست
چونیماچشم براهم من
درونم پرزغم باداست
چوحافظ ازنگارخویش
درونم مملوازیاداست
سرودم من غزل واژه
که الهامش زبامداداست
چواحساسم زشعراوست
زالطافش دلم شاداست
شعرازنیما
تقدیم به بامدادعزیز
مرسی ازخطابه زیبایت ...
بامدادجان..
... ادامه
MahnaZ
tree_wallpapers_beauty_of_nature_27.jpg MahnaZ
همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛

نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟

" گفت: می خواهم به دیگران بدهم، پس پذیرفته شد!

چشمانش رابست، دید به شکل در یک جنگل بزرگ در آمده است.

با خود گفت: حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....

سالها گذشت تا اینکه روزی را روی کمر خود احساس کرد ،

با خود گفت: این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم!

با غم بار کرد و با صدایی که از روی تنش بلند میشد به آمد!

حالا بر دیوار کلاس شده بود!
iman
iman
یک وقت هایی یک چیزی بیخ گلوی آدم را می چسبد . . .
حرفی . . .
فریادی . . .
بغضی . . .
صوفياجون
HM-2013431363376527901380022748.4382.jpg صوفياجون
از ام...
من از ...
در وجود مادری رشد کرده ام و روزی کودکی در وجودم رشد خواهد کرد...
من ...
با تمام حساسیت های دخترانه ام...
با تلنگری بارانی میشوم...
با جمله ای رام میشوم...
با کلمه ای میشوم...
با فریادی ...
با پشت کردنی میشوم...
ب راحتی میشوم...
با پیروزی به میرسم...
هنوز هم با حرف میزنم...
هنوزم هم برایشان میخوانم...
هنوزم هم با خانه را به میکشم...
هنوزم هم برای#شکلات جان میدهم...
هنوزم هم با شکلات را میخورم...
من دخترم...
پر از ...
هرگز مرا نخواهی دانست...
هرگز سرچشمه را نمی یابی...
هرگز مرا ...
مگر از نسلم باشی...
مگر از جنسم باشی...
من دخترم...
از نسل لیلی...
از جنس شیرین...........{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}{-41-}{-189-}{-189-}
{-171-}{-171-}
رضا
رضا
گاهی را در وجوشان فریاد میزنند فریادی بی صدا .
... ادامه
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
آزارم میدهی . . .
آزارم میدهی . . . به عمد . . .
اما من آنقدر خسته ام . . .
آنقدر شکسته ام که هیچ نمیگویم .
نه گله ای . . .
نه شکوه ای . . .
حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است .
دیگر چیزی برای دلبستن نمانده است . . . !
انتظار بی مفهوم است . . . !
نه کینه ای . . . نه بغضی . . . نه فریادی . . .
فقط صدای نم نم باران .
این منم که به وسعت دل زمین میگریم.....
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/20 - 13:35 ·
3
Mostafa
Mostafa
هدیه فارغ التخصیلی
♥هـــُدا♥
جــدایی (1303).jpg ♥هـــُدا♥
تو می آیی ...

یقین دارم كه می آیی ...

زمانی كه مرا در بستر سردی میان خاك بگذارند.

تو می آیی...

یقین دارم كه می آیی...

پشیمان هم...


دو دستت التماس آمیزمی آید به سوی من ولی پر می شود از

هیچ ...

دگر دستان پر مهرم دست گرمت را نمی گیرد.

صدایت در گلو بشكسته و آلوده با گریه،به فریادی مرا با نام

میخواند

و می گویی كه :اینك این من،

سرم بشكن،

دلم را زیر پا له كن


ولی برگرد...
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/13 - 23:39 ·
5
شهرزاد
شهرزاد
مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد .

بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فرا خواند

و به او گفت : من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم . سپس یک جعبه به دست او داد . پسر ، کنجکاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا ، که روی آن نام او طلاکوب شده بود ، یافت . با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال و دارایی که داری ، یک انجیل به من می دهی ؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد .
...
... ادامه
.
.
خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم / نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم

دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی / بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم
... ادامه
MONA
kodak (7).jpg MONA
تو به این معصومی.. تشنه لب آرومی
غرق عطر گلبرگ..تو چقد خانومی
کودکانه غمگین .. بی بهانه شادی
از سکوتت پیداس..که پر از فریادی
همه هر روز اینجا..از گلات رد میشن
آدمای خوبم..این روزا بد میشن
توی این دنیایی.. که برات زندونه
جای تو اینجا نیست..جات توی گلدونه
غرورمو ببخش ..حضورمو ببخش
منم یه عابرم..عبورمو ببخش..:(
[لینک]
مریم
575727_336103856459752_2067302067_n.jpg مریم
نگاه می‌کنم از غم به‌غم که بیش‌تر است
‎‫به خیسی‌ی چمدانی که عازم سفر است
‎‫من از نگاه کلاغی که رفت، فهمیدم
‎‫که سرنوشت درختان باغ‌مان تبر است
‎‫به کودکانه‌ترین خواب‌های توی تن‌ات
‎‫به عشق‌بازی من با ادامه‌ی بدن‌ات
‎‫به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون
‎‫به بچّه‌ای که توام! در میان جاری خون
‎‫به آخرین فریادی که توی حنجره است
‎‫صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
‎‫به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره
‎‫به خوردن ِ دم‌پایی بر آخرین حشره
‎‫به «هرگز»ات که سؤالی شد و نوشت: «کدام؟»
‎‫به دست‌های تو در آخرین تشنّج‌هام
‎‫به گریه کردن یک مرد آن‌ور ِ گوشی
‎‫به شعر خواندن ِ تا صبح بی هم‌آغوشی
‎‫به بوسه‌های تو در خواب احتمالی من
‎‫به فیلم‌های ندیده، به مبل خالی من
‎‫به لذّت رؤیایت که بر تن ِ کفی‌ام…
‎‫به خستگی تو از حرف‌های فلسفی‌ام
‎‫به گریه در وسط ِ شعرهایی از «سعدی»
‎‫به چای خوردن تو پیش آدم بعدی
‎‫قسم به این‌همه که در سَرم مُدام شده
‎‫قسم به من! به همین شاعر تمام شده
‎‫قسم به این شب و این شعرهای خط خطی‌ام
‎‫دوباره برمی‌گردم به شهر لعنتی‌ام
‎‫به بحث علمی بی مزّه‌ام در ِ گوش‌ات
‎‫دوباره برمی‌گردم به امن ِ آ
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/18 - 00:54 ·
6
melodi
melodi
عشق محکومی است که محاکمه نمی شود… دیوانه ایست که معالجه نمی شود… بیگانه ایست که شناخته نمی شود… سکوتی است که شکسته نمی شود… وفریادی ایست که ارام نمی شود…
... ادامه

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ