یافتن پست: #فراموش

...
...
فراموش کردنت کارسختی نیست!!!!
کافیست درازبکشم..
چشمهایم راببندم وبرای همیشه بمیرم!!
دیدگاه · 1393/02/18 - 12:39 ·
5
...
...
تمام سپاس من ازکسی است
که به من نیازنداشت؛
"امافراموشم نکرد"
دیدگاه · 1393/02/18 - 12:35 ·
5
...
...
خاموشی بهانه است؛
مشترک موردنظرفراموشی دارد!
...
21.jpg ...
چمدانت را..##
NEGAR
1354290545894857_large.jpg NEGAR
ﯾﮑــــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺗــــــــــــ !

ﺑﺨــﺎﻃــــﺮِ ﺗﻤــﺎﻡِ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾــــﯽ ﮐــﻪ ﺩﺭ
ﺣـــﺪِ ﯾﮑـــــ ﻓﮑـــﺮ ﻣﺎﻧـــﺪﻧــﺪ!!!
...
ﺑﺨﺎﻃـــــﺮِ ﺷﺒـــــــ ﻫﺎﯾـــﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻧـــﺪﻭﻩ ﺳﭙﺮﯼ ﻛـــﺮﺩﯾـــﻢ ...

ﺑﺨﺎﻃـــﺮِ ﻗﻠﺒـــﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻟِﻪ ﺷــــﺪ ...!

ﺑﻪ ﺧﺎﻃــــﺮِ ﭼﺸﻤﺎﻧـــﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ
ﻣﺎﻧﺪﻧــــﺪ!!!

ﯾﻜــــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘــﻪ ﺳﻜﻮﺗـــــــــــ!

ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡِ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷـﺎﺩﯼ ﺧــﻮﺩ ﺭﺍ ...
ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘــــــ ﮐﺮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧــﺪ!!!

ﺑﺨﺎﻃﺮِ ﺻﺪﺍﻗﺘـــــــ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻫــﺎ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺘــــــ ...

ﺑﺨﺎﻃـــﺮِ ﻣﺤﺒّﺘــــ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭﺍﻗﻊ ﮔﺮﺩﯾـــﺪ!!!

ﯾﮑــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺗـــــــــــــ !!!

ﺑﻪ ﺧﺎﻃـــﺮِ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾــــﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺘـــــــ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﺸـــﺪ!!!

ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﺩﯾــــــﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷــــﺪ !...
... ادامه
Mohammad
11126-39891.jpg Mohammad
Majid
Majid
چه جمله ی غریبی است “فراموشت می کنم”

وقتی تا آخر عمرت با یاد او زندگی می کنی !
دیدگاه · 1393/02/15 - 09:04 ·
Majid
Majid
محاکمه عشق
جلسه محاكمه عشق بود، عقل قاضی ، و عشق محكوم ....
به دلیل تبعيد به دورترين نقطه مغز يعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع كرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی كه هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی؟
ای گوش مگر تو نبودی كه در آرزوی شنيدن صدايش بودی ؟
وشما پاها كه هميشه مشتاق رفتن به سويش بوديد حالا چرا اينچنين با او مخالفيد ؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند ،
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند عقل گفت:
ديدی قلب همه از عشق بی زارند ، ولی متحيرم با وجودی كه عشق بيشتر از همه تورا آزرده چرا هنوز از او حمايت ميكنی !؟
قلب ناليد و گفت:
من بی وجود عشق ديگر نخواهم بود و تنها تكه گوشتی هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند و فقط با عشق ميتوانم يك قلبی واقعی باشم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:28 ·
Majid
438892_0kI0ArkO.jpg Majid
شخصی به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده

بود. شب عید هنگامی که پل از ادارهاش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که

دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که

رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟"


پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است".


پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری،

بدون این که دلاری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش..."


البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که

ای کاش او هم یک همچو برادری داشت. اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به

لرزه درآورد:

" ای کاش من هم یک همچو برادری بودم."


پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: "دوست داری با هم تو

ماشین یه گشتی بزنیم؟"


"اوه بله، دوست دارم."


تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی که از خوشحالی برق

می زد، گفت: "آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟"


پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به

همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است. اما

پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: " بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره، نگهدارید."


پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و

تیـز بر نمی گشت. او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود.


سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد :" اوناهاش، جیمی،

می بینی؟ درست همون طوریه که طبقه بالا برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده

و او دلاری بابت آن پرداخت نکرده. یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم

داد ... اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب

عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی."


پل در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسربچه

را در صندلی جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او

نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش ناشدنی شدند.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:05 ·
bamdad
bamdad
بعضی وقتا ، آدما رو میبخشم ،اما فراموش نمیکنم

بعضی وقتا هم آدما رو نمیبخشم ، اما فراموش میکنم
دیدگاه · 1393/02/11 - 21:39 ·
8
zoolal
zoolal
در خاطری که ” تویـ♥ــی ” دیگران فراموشند ،
دیدگاه · 1393/02/11 - 13:16 ·
3
zahra
zahra
بودنم تو را برگی بود در شلوغی شاخسار یک درخت
و نبودنم برگی است که چرخ زنان روی فراموشی پاییز تنت گم خواهد شد! بدرود
برای اخرین بار بر آواز گیجت بوسه میزنم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 08:48 ·
1
bamdad
bamdad
فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست

تا تلخي نباشد شيريني نيست

و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد

خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 22:48 ·
5
zoolal
zoolal
امشب اگر قبول نشود دعا از عجایب است
زیرا که عرش گشوده و لیله الرغائب است
ما را مکن فراموش به گاه سجده ات
حاجت نخست ظهور آن یا غائب است
التماس دعا...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 18:51 ·
3
zoolal
zoolal
شنیدم ادمای بزرگ اراده می کنن و آدمای کوچیک آرزو،
تو شب آرزو ها، آرزو های ما کوچیکا رو فراموش نکنید...
التماس دعا
دیدگاه · 1393/02/10 - 18:49 ·
3
bamdad
bamdad
آرام میروم ، آنچنان آرام که ندانی کی‌ رفته ام اما وقتی‌ جای خالیه مرا ببینی‌ آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی !
دیدگاه · 1393/02/9 - 22:50 ·
6
عسل
عسل
هر ثانیه می‌گذرد چیزی از تو را با خود می‌برد زمان غارتگر غریبی است همه چیز را بی اجازه می‌برد و تنها یک چیز را همیشه فراموش می‌کند .. حس « دوست داشتن ِ » تو را .. آنتوان دوسنت اگزوپری
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/9 - 16:11 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
22571297662533124429.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
Noosha
thumb_HM-2013517973821919421398610182.2529.jpg Noosha
همیشه بهترین آینده بر پایه ی گذشته ای فراموش شده بنا می شود .

تا زمانیکه غمها و اشتباهات گذشته را رها نکنی ، نمیتوانی در زندگی پیشرفت کنی .



این نکته را از غنچه ها آموختم :

تا لب به خنده وا نکنی گُل نمی شوی ...
... ادامه
LeilA
LeilA
واااااااااااااااااااب چقد دلم براتون تنگ شده بود واااااااااااای{-52-}{-52-}
Noosha
thumb_HM-20136830813432146031398536826.5382.jpg Noosha
گفته بودی‏ “یا تو یا هیچ کس”
و من ساده انگار فراموش کرده بودم
این روزها هیچ کس هم برای خودش کسی ست
کسی حتی مهمتر از من …
دیدگاه · 1393/02/6 - 23:43 ·
7
bamdad
bamdad
امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نكن!
صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ