این روزهــا کـــــه آینه هم فکــر ظاهر است
هرکس که گفته است خدا نیست کافراست
با دیدن قیافه این مردمان ِ خوب
باید قبول کرد که گندم مقصّر است
آن سایه ای که پشت سرت راه می رود
گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است
کمتر در این زمانه بـــه دل اعتماد کن
وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است
شاعر فقط برای خودش حرف می زند
در گوشه اتاق فقط عکس پنجره ست
آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم
حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است
در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ
تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است
دارد قطار فاجعـــه نزدیک مــی شود
بمبی هنوز در چمدان مسافر است
وقتی زنده بود باید یادشون میکردین انسانهای مرده پرستی هستیم ما
1393/10/2 - 00:17سارا حرفاتو اصلا قبول ندارم لطفا جمع نبند همرو ، قضاوت نکن هرجور ک دلت میخواد
1393/10/2 - 23:27نه من درباره همه گفتم تو به خودت نگیر
1393/10/7 - 17:56