یافتن پست: #مادرم

iman
iman
طرز نمره گرفتن پسرا و دخترا از استاد مرد:
پسرا: استاد به جون مادرم خرج خونه و دانشگارو خودم میدم،
مادرم مریض بابام مرده، ۲ شیفت کار میکنم
واسه همین نتونستم خوب درس بخونم !
دخترا: اســـــتــــــــــــــــــــــــــــــــــاد !! :D
دیدگاه · 1392/01/5 - 02:12 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم همــــــه دنیــــــــــایـــــــت ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران ! ولــــــــــــــــی ; ... آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت ازم نگیر ...پدر و مادرمممممم
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/4 - 19:50 ·
3
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
امروز از سرکار برگشتم خونه میبینم همه باهام سنگینن

هیشکی تحویلم نمیگیره ، الان فهمیدم دیشب مادرم خواب دیده من بدون

اجازشون ازدواج کردم 
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/3 - 17:42 ·
2
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
شخصي مادر پيرش را در زنبيلي مي گذاشت و

هرجا مي رفت، همراه خودش ميبرد.

روزي حضرت عيسي او را ديد، به وي فرمود

: آن زن کيست گفت مادرم است.

فرمود: او را شوهر بده. گفت: پير است و قادر به حرکت نيست.

پيرزن دستش را

از زنبيل بيرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت:

آخه نکبت! تو بهتر مي فهمی يا پيغمبر خدا؟{-33-}
♥هـــُدا♥
31.jpg ♥هـــُدا♥
من از روز ازل بختم کج افتاد
چرا که مادرم شیر غمم داد

فلک داد و فلک داد و فلک داد
فلک از کودکی غم را بمن داد

مرا بردند به مکتب خانه عشق
معلم اومد و درس غمم داد
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/28 - 20:26 ·
1
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ادامه ی این ای کاش رو شما بنویسید ! . . . . .
♥هـــُدا♥
mother.jpg ♥هـــُدا♥
تمام بودونبودم ٍوجود مادر بود


کسی که مظهر عشق بودو مادر بود


برای من به جهان هزار رنگ وفریب


کسی که مونس وغمخوار بود ٍ مادر بود


برای راحتی من چه رنجها نکشید


کسی که موی سفید ٍروی سفید بود مادر بود


به وقت بیماری بیقرار او به برم


کسی که دست بر سرم میکشید مادر بود


به نیمه های شبو با صدای گریه من


کسی که با هراس ز جا میپرید مادر بود


به کوچه وبرزن یا به وقت خطر


کسی که با شتاب در پیم میدوید مادر بود


چو پای من به زمین گاه میلغزید


کسی که از ته دل اه میکشید مادرم بود....{-35-}
♥هـــُدا♥
220px-Hoseynpanahi.jpg ♥هـــُدا♥
قبر مرا نیم متر کمتر
عمیق کنید تا پنجاه
سانت به خدا نزدیکتر باشم
بعد از مرگم انگشت های مرا به
رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید
به پزشک قانونی بگویید
روح مرا کالبدشکافی کند
من به آن مشکوکم
ورثه حق دارند با طلبکاران
من کتک کاری کنند
عبور هر گونه کابل برق ِتلفن ِ لوله آب یا گاز
از داخل گور اینجانب اکیداْ ممنوع است.
بر قبره من پنجره بگذارید
تا هنگام دلتنگی گورستان را تماشا کنم
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید
شاید آنجا هم نیاز باشد
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی
نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید:
این عاقبت کسی است که
ز گهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگد مال کنند
در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند
باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا
به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق
بدهید ثواب دارد
در مجلس عزای من گاز اشک آور پخش کنید
تا همه به گریه بیفتند
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم
حضور یابم قبلاْ پوزش می طلبم
به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد . . .
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
اگه يه خودکار داشتي که فقط اندازه ي نوشتن يک جمله جوهر داشت

باهاش چي مينوشتي؟؟؟{-287-}
♥هـــُدا♥
0.696985001336320927_taknaz_ir.jpg ♥هـــُدا♥
کهکشان ها، کو زمینم؟!

زمین، کو وطنم؟!

وطن، کو خانه ام؟!

خانه، کو مادرم؟!

مادر، کو کبوترانم؟!

...معنای این همه سکوت چیست؟

من گم شده ام در تو... یا تو گم شده ای در من... ای زمان؟!

... کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم ...

کـــاش !{-35-}
دیدگاه · 1391/12/18 - 21:54 ·
1
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1_mother-child-seward_1_.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
خدایا…..جایی بهتر از بهشت خلق کن
برای زیر پای مادرم می خواهم…
دیدگاه · 1391/12/18 - 02:17 ·
Mostafa
Mostafa
عزیزم تو فرارکن من مردونه ایستاد

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند :
با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر،تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود..
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان
لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
... ادامه
LeilA
LeilA
هر وقت شک می کنم ؛



به عشق ، به خنده ، به مهر ، به گرما ، حتی به خاک …

هر وقت گم می کنم ؛ راهم را ، آسمان را ، حتی خودم را …


به مادرم نگاه می کنم …
... ادامه
LeilA
LeilA
خدایا ....

زیباترین لحظات را نصیب مادرم کن

که

زیباترین لحظاتش رابه خاطر من از دست داد
Mohammad
mom.jpg Mohammad
.
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
طرز نمره گرفتن پسرا ودخترا از استاد مرد :
پسرا : استاد به جون مادرم خرج خونه و دانشگارو خودم میدم مادرم مریض بابام مرده ۲ شیفت کار میکنم واسه همین نتونستم خوب درس بخونم !
دخترا : اســـــتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد !! {-7-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
یکی از فامیلا میگفت:آپارتمان نشینیم خیلی عذابه ها !! رفتم زیر دوش دارم آهنگ می خونم، بعد از پنج دیقه مادرم اومده دمه حموم می گه: دختر همسایه اومد گفت: ما از آهنگای داریوش خوشمون نمیاد، محسن یگانه بخون !من: {-15-} دختر همسایه{-11-}
دیدگاه · 1391/12/8 - 23:03 ·
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
مکالمه ای بین من و مادرم: -مامان - جونم - داشتم ماست می خوردم - نوش جونت دخترم - ریخت رو فرش - کوفتو بخوری نکبت؛ خاک تو سرت…{-60-}
دیدگاه · 1391/12/6 - 02:02 ·
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
حتما ادامشو بخون
تو نظرات نوشتم{-35-}

مادرمــــ میگفت:شنیده ام پـــسرهمسایه خیلـــی مومن است...

نمازش ترکـــ نمیشود،زیارت عاشورامیخواند،روزه میگیرد،مسجدمیروم...خیلی با خداســـت

لحظه ای دلــــم گرفت...دردل فریاد زدم...

باورکنـــیدمـــن هم ایمان دارم،نماز نمیخوانــــم

ولـــی لبخندروی لبهای مادرم خـــدارابه یادم می اورد
♥هـــُدا♥
1315114029_1.jpg ♥هـــُدا♥
مادرم
پیامبری بود با زنبیلی پر از معجزه ...
یادم نمیرود در اولین سوز زمستانی ٬ النگویش را به بخاری تبدیل کرد ...

روحــــــش شاد{-35-}
MAZYAR
529489_304375379688552_31330393_n.jpg MAZYAR
.
صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ