یافتن پست: #ماشین

bamdad
images.jpeg bamdad
خوش به حال عروسک آویزان به آینه ماشین
کل پستی و بلندی زندگیش را فقط میرقصد !
دیدگاه · 1393/03/6 - 23:47 ·
6
bamdad
bamdad
راه رفتنم از روی عادت است

مثل ماشین کوکی

که از دور کنترل میشود

همه چیزم مصنوعی است

عادت کردم به این شرایط ...!



فقط یاد تو باشد!


احساسم را کوکی نکنی...!

{-84-}
دیدگاه · 1393/03/5 - 19:33 ·
6
zoolal
zoolal
ﺯﻥ ﻫﺎ ﺍﺻﻦ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻧﯿﺴﺘﻦ!

ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ

ﯾﮑﻤﯽ ﻫﻢ ﻋﺸﻖ

ﻭ ﯾﮑﻤﯽ ﻫﻢ ﭘﻮﻝ

ﻭ ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﻫﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ

ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﺗﻔﺮﯾﺢ

ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﺧﺮﯾﺪ

ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺗﺮﺟﯿﻬﺎ ﺑﺎﻻﯼ ۴ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ

۲ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻮ زعفرانیه

ﯾﻪ ﻭﯾﻼﯼ ۵۰۰۰ﻣﺘﺮﯼ ﺗﻮ ﺷﻤﺎﻝ

ﻭ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺩﺍ ﺳﺮ ﺩﺭﻧﻤﯿﺎﺭﻳﻦ!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/5 - 12:47 ·
5
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن!

دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن!

دختر بودن یعنی كله قند و لی لی لی لی ...

دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!

دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت

دختر بودن یعنی همونی باشی كه مادر و خاله و عمه ت هستن

دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار!

دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟!

دختر بودن یعنی دختر و چه به رانندگی؟ تو باید ماشین ظرفشویی برونی !

دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول كنی پاشی چایی بریزی!

دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن!

دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری كه تو عقدنامه نوشته باشه!

دختر بودن یعنی شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده 12 میلیون؟

دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟!

دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل....هزار ماشالااااااا...

دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!

دختر بودن یعنی لباست 4 متر و نیم پارچه ببره!

دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم كه گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم!

دختر بودن یعنی كجا داری میری؟!

دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!

دختر بودن یعنی كی بود بهت زنگ زد؟! با كی حرف میزدی؟! گوشیت و بده ببینم !

دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!

دختر بودن یعنی اول ناموس پدر و برادر بعد هم ناموس شوهر !

دختر بودن یعنی با لباس سفید اومدن با کفن رفتن !

دختر بودن یعنی چون پیر شدم میخواد طلاقم بده رفته صیغه کرده !

دختر بودن یعنی فقط میتونی معشوق باشی..عاشق شدن هرگز !

دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس كشیدن !!
دختر بودن یعنی وا یعنی چی کتکت میزنه مگه کم تو خونه از بابات خوردی..برو سر خونه زندگیت..مردم حرف در نیارن !!! ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/3 - 19:39 ·
13
Mohammad
mohammadali-keshavarz.jpg Mohammad
محمدعلی کشاورز: فردین هنرمند بسیار نجیب و والایی بود

Mohammad
toorar-ghaderi4.jpg Mohammad
قصه مرگ پسر ایرج قادری در سال 1351 + عکس

ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
ﻭﺍﻧﺖ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﯾﻪ ﺁﭘﺸﻦ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﺮﺑﮓ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻣﻮﻗﻊ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺯﯾﺎﺩ ﺯﺟﺮ ﻧﮑﺸﻪ {-33-}
zoolal
zoolal
چرا می گویند ” فیلسوف ” و نمی گویند ” گاوسوف ” ؟!

چرا می گویند ” پیراهن ” و نمی گویند ” جوان اهن ” ؟!

چرا می گویند ” اتوبوس ” و نمی گویند ” اتوماچ ” یا ” جاروبوس ” ؟!

چرا می گویند ” خداحافظ ” و نمی گویند ” خداسعدی ” ؟!

چرا می گویند ” اتومبیل ” و نمی گویند ” اتومکُلنگ ” ؟!

چرا می گویند ” ماشین ” و نمی گویند “شماشین ” ؟!

به طراح چنین سوالاتی

چرا می گویند ” دیوانه ” و نمی گویند ”غول آنه" ؟!
... ادامه
رضا
motor.jpg رضا
zahra
zahra
هیچ لذتی بالاتر از این نیس که یه تیکه از سرعت گیر کنده شده باشه و آدم بتونه 2 تا چرخش ماشینشو از اونجا رد کنه..هست خدایی؟! خدایا این لذتارو از ما نگیر.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/30 - 10:02 ·
3
zahra
zahra
پدر چیست ؟

موجودیست مهربان که حاضره جونشو واست بده …..اما ماشینشو بهت نمیده
mostafa AZ
mostafa AZ
یکی میگفت رﻓﺘﻢ ﺧﺪﻣﺖ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺩﻡ ﺩﺭﻩ ﺣﯿﺎﻁ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ! ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ؟ به ﻣﻦ ﺑﮕﻭ!!!! ﻃﺎﻗﺘﺸﻮ ﺩﺍﺭﻡ!!
ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻦ، ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯿﺮﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﯿﮑﻤﻢ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻏﻤﺒﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ!!!!
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ!! ﺑﺎﺑﺎ ﻃﻮﺭﯾﺶ ﺷﺪﻩ؟
ﺭﻓﺘﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ!!!!
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎ!! ﻣﺎﻣﺎﻥ ﭼﺶ ﺷﺪﻩ!!! ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ،،،،،
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﺪﻓﻌﻪ ﺯﺩ ﺯﯾﺮ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﺧﺮ!!! ﺭﻓﺘﯽ ﺧﺪﻣﺖ، ﺧﻮ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ!!! ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﯾﺶ ﺗﺮﺍﺷﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺩﯼ؟!!!
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
تنها چراغی که بعد از آمدن روحانی در زندگیم روشن شد چراغ بنزین ماشینم بود…! {-68-}{-15-}{-62-}
غزل
غزل
مشهد ینی...

ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺗﻬﺮﻭﻥ ,ﺑﻠﻮﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺁﺑﺎﺩ...
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﮐﻮﺭﺱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﺍﺧﺮ
ﻭﮐﯿﻞ ﺁﺑﺎﺩ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﭘﯿﺮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﻩ ﺩﯼ
مشهد ینی عطر کلبه
مشهد ینی یک خیابون راهنمایی و یک ذرت مکزیکی دولپی
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻭ ﺧﻢ
ﺷﺪﻥ ﻭﺳﻂ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺣﺮﻡ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﻭ ﺻﻔﺮ،ﻣﺸﻬﺪ
ﯾﻨﯽ ﺳﻄﻞ ﻫﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺻﻒ ﺷﻠﻪ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﮐﻮﻫﺴﻨﮕﯽ ﯾﻨﯽ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﻩ ﻫﺎﯼ ﻫﻔﺖ ﺗﯿﺮ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺣﺮﻡ ﺗﺎ ﻃﺮﻗﺒﻪ ﻭ ﺷﺎﻧﺪﯾﺰ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺩﺧﺘــﺮ ﭘﺴﺮﺍﯼ ﺧﻮﺷﺘﯿﭗ ﺧﻮﺵ ﭘﻮﺵ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺯﯾﺮ ﭘﻞ ﻫﺎﺷﻤﯿﻪ،ﭘﻞ ﺻﯿﺎﺩ،ﭘﻞ ﻧﻤﺎﯾﺸﮕﺎﻩ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ،ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺭﯾﺲ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺭﯾﺲ ﻫﺎﺷﻤﯿﻪ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺗﮏ ﭼﺮﺡ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﻩ،ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﺯﺩﻥ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺒﺢ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ،ﻓﺴﺖ ﻓﻮﺩ،ﻟﻤﮑﺪﻩ ﻭ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ﺷﺒﺎ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﺗﻮ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻭ ﺷﺎﻧﺪﯾﺰ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺳﺎﻗﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺤﺮﻡ ﻭ ﺻﻔﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻭﺭﺯﺵ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﻠﺖ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﺨﺘﻪ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺑﺮﺝ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﺘﺎﺭﻩ،ﯾﻨﯽ ﮐﻮﭼﻪ
ﺩﺍﻟﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﻃﺒﺮﺳﯽ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺷﺠﺮﯾﺎﻥ،ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ
ﺷﻬﺮ ﺑﯽ ﮐﻨﺴﺮﺕ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎ
ﻣﺸﻬﺪ ﯾﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻤﺎﻫﺎﺍﺍﺍﺍ
... ادامه
bamdad
bamdad
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند......

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند.سپس به او گفتند:باید ازت عکسبرداری بشه تا مطئن بشیم جایی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشد.پیرمرد غمگین شد،گفت خیلی عجله دارم و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش پرسیدند:

او گفت:همسرم در خانه سالمندان است هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.امروز به حد کافی دیر شده نمی خواهم تاخیر من بیشتر شود!

یکی از پرستاران به او گفت :خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند.پیر مرد با اندوه گفت :خیلی متأسفم او آلزایمر دارد چیزی را متوجه نخواهد شد!او حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت:وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید،چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟پیر مرد با صدای گرفته به آرامی گفت:

اما من که می دانم او چه کسی است.....

{-39-}
دیدگاه · 1393/02/26 - 21:17 ·
7
bamdad
awesome_photos_11.jpg bamdad
{-16-}
sam
sam
ﭘﺴﺮ ﻟﺮ : ﺑﻮﻭ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﮐﯽ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ؟
ﺑﺎﺑﺎﺵ : ﻧﻮﻧﻮﻡ
ﺭﺍﺩﯾﻮﻧﻪ ﮐﯽ ﺳﺎﺧﺖ
... : ﻧﻮﻧﻢ
ﻣﺎﺷﯿﻨﻪ ﮐﯽ ﺳﺎﺧﺖ
... : ﻧﻮﻧﻢ
ﻣﺎﺩﺭ ﻟﺮﻩ : ﺑﭽﻪ ﮐﻢ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﭙﺮﺱ ﺑﻮﻭﺗﻪ
ﺧﺴﺘﻪ ﻧﮑﻦ
ﺑﺎﺑﺎﺵ : ﻭﻟﺲ ﮐﻦ ﺑﯿﻞ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﻨﻪ
ﻣﻌﻠﻮﻣﺎﺗﺲ ﺑﺮﻩ ﺑﺎﻻ
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/17 - 01:07 ·
2
...
...
توی ایزدشهرکناردریابودیم وازماشین دورکه چشمتون روزبدنبینه 3سوت شیشه عقب ماشینو شکستن وکیف خواهرموبردن..!
دیدگاه · 1393/02/16 - 17:08 ·
5
zahra
zahra
دقت کردین ؟
فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه …
حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 08:50 ·
1
zahra
zahra
دقت کردین بعضیا تا باهامون دوست میشن ۱ماه قبلش یه تصادف هولناک داشتن که هم ماشینشون (ترجیحا مدل بالا) و گوشیشون (iphone کمتر راه نداره اصلا) توی اون تصادف نابود شده ؟
الان ۱۱۰۰ دستشونه و باباشون تنبیهشون کرده پیاده روی میکنن ؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 08:49 ·
1
Majid
Majid
پیرمرد وفادار
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد...در راه با یک ماشین تصادف کرد و اسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در مانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند.سپس به او گفتند: ((باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت اسیب ندیده)) پیرمرد غمگین شد،گفت عجله دارد و نیازی به عکس برداری نیست . پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.پیرمرد گفت:همسرم در خانه سالمندان است.هر روز صبح به انجا می روم و صبحانه را با او می خورم.نمی خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت:خودمان به او خبر می دهیم.پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم،او الزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا نمی شناسد!! پرستار با حیرت گفت:وقتی نمیداند شما چه کسی هستید،چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته،به ارامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:25 ·
1
Majid
438892_vFQkVVK5.jpg Majid
داشتم با ماشینم می رفتم سر کار که موبایلم زنگ خورد،گفتم بفرمایید.الووووو.....


فقط فوت کرد!:


گفتم اگه مزاحمی یه فوت کن اگه می خوای با من دوست بشی دو تا فوت کن،

دو تا فوت کرد...


گفتم اگه زشتی یه فوت کن،اگه خوشگلی دو تا فوت کن،دو تا فوت کرد...


گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت کن اگه هستی دو تا فوت کن،دو تا فوت کرد...


گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز،اگه ساعت 12 نمیتونی بیای یه فوت کن،

اگه میتونی بیای دو تا فوت کن.دوباره دو تا فوت کرد...


با خوشحالی گوشی رو قطع کردم.فردا صبحش حسابی به خودم رسیدم،

بهترین لباسامو پوشیدم و با ادکلن دوش گرفتم،تو پوست خودم نمی گنجیدم،

فکرم همش تو قرار امروز بود.


داشتم از خونه در میومدم که زنم صدام کرد و گفت:ظهر ناهار میای خونه؟


اگه نمیای یه فوت کن،اگه میای دو تا فوت کن!!!!!!!!!!!تعجب
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:17 ·
2
Majid
Majid
ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا” بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:

اگر شما یکی از بچه‌های ما هستید؛ شماره ۱ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره ۲ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره ۳ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره ۴ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره ۵ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره ۶ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره ۷ را فشار دهید.

اگر می‌خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره ۸ را فشار دهید.

اگر پول می‌خواهید؛ شماره ۹ را فشار دهید.

اما اگر می‌خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید،

بگویید، ما داریم گوش می‌کنیم …نیشخند
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:15 ·
Majid
Majid
-4روش جاده ای:دراین روش لاستیک ماشین خود راپنچرکرده وکنارجاده ایستاده

تافردموردنظرپیداش شه بیادکمکتون،اگه ازطرف خوشتون نیومدبا اخم میگین مرسی

شوهرم الان میادعوض میکنه و یارومیره‏!‏ اگه ازطرف خوشتون اومد یه کلمه میگید،آخه

لباستون کثیف میشه‏!‏‏!طرف یه دل نه صد دل بااین یه کلمه عاشقتون میشه‏!


شانس های ازدواج:دراین روش شما باچهره های مختلف امکان روبرو شدن

دارید،امانترسید،ازقبیل اکبر دماغ،چنگیزسیبیل،وحیدگوجه،علی بربری،حسن

خوشگله‏،مجیدکله،محمدگلخارومن و...


-5روش شماره ای:دراین روش شمادرخیابون به پسرها آمار داده وشماره میگیرید،

که من این روش روتوصیه نمیکنم‏!‏‏!‏‏!‏


شانس های ازدواج:مجیدکله،محسن پپه،حمیدخیارشور،رضاکره،کریم ببعی،

مهران ببو،ناصرکلم ومن و...


-6روش کوهی:دراین روش ش

مابه کوه رفته وبلندفریاد زده‏"من شیرینم‏"کجایی پس؟؟؟


شانس های ازدواج:

فرهادتیشه باز‏(که جدیدا محتادشده بهش میگن فرهادشیشه باز‏‏!‏‏!‏‏!‏ قهقههچشمکقلب
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:13 ·
Majid
Majid
شب سردی بود ….

پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …

شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت

و انعام میگرفت …


پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه …

رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده

داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه …

میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش …

هم اسراف نمیشد هم ….


بچه هاش شاد میشدن …


برق خوشحالی توی چشماش دوید ..

دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه ….

تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت :

دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …

خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت …

دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت …


چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …

مادر جان ! پیرزن ایستاد …

برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم !

سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….


پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم !


زن گفت : اما من مستحقم مادر من …

مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن …اگه اینارو نگیری دلمو

شکستی ! جون بچه هات بگیر !


زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد …


پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد …

قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش …

دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت :

پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی مادر!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:11 ·
صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ