یافتن پست: #مشغول

Mohammad
Mohammad
ســــــــلام به همه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
کلاس نهضت لرها معلم گفت: من هر چی گفتم شما تکرار کنید معلم:کارگران مشغول کارند لرها گفتند......خدا قوت{-18-}
دیدگاه · 1392/01/1 - 02:20 ·
3
Mohammad
fardin2.jpg Mohammad
خاطره ای از فردین
Mohammad
morteza-ahmadi2.jpg Mohammad
من را کنار گذاشته اند / نگارش رمان «مردی که هیچ»
Mohammad
nosrat-vahdat.jpg Mohammad
نصرت الله وحدت: آروزی سلامتی و سربلندی برای همه ایرانیان دارم
نصرت الله وحدت گفت: عید نوروز 1392 را به همه مردم ایران به همه هموطنانم در هر کجای دنیا که زندگی می کنند تبریک عرض می کنم به ویژه همشهریانم در اصفهان. آروزی سلامتی و سربلندی برای همه ایرانیان دارم.
وقتی از استاد نصرت الله وحدت خواستم تا خاطره نوروزی برای بینندگان مجله اینترنتی قدیمی ها بگوید، گفت: چون نوروز همیشه یک فیلم از من اکران می شد و می خواستم استراحت کنم و البته خیلی ها به من مراجعه می کردند، از دوستان و آشنایان گرفته تا کسانی که من را دوست داشتند. اما من راهی پیدا کرده بودم که ایام نوروز را راحت باشم (با خنده)، به درب منزل کاغذی نصب می کردم که رویش نوشته بود من از صبح روز عید تا بعد از سیزده به در روی صحنه تئاتر مشغول کار هستم و نمی توانم پذیرای شما باشم. (با خنده) در حالی که من روی صحنه تئاتر نبودم، به یاد دارم از اول عید تا روز سیزده به در، در منزل با بچه ها و نوه ها بازی می کردم.
... ادامه
Mohammad
behrooz-vosooghi.jpg Mohammad
بهروز وثوقی: دوست دارم نوروز را در ایران بودم
بهروز وثوقی گفت: من هم مثل همه هموطنانم دوست دارم نوروز را در ایران بودم و عید را با هم جشن می گرفتیم و بهار را با آن زیبایی های خودش که شکوفه ها باز می شوند، با هم بودیم. ولی متاسفانه در ایران نیستم. اما خوشحالم که می توانم از طریق مجله اینترنتی قدیمی ها که بسیار رسانه درستی برای هنرمندان قدیمی هست، به سهم خودم عید نوروز را به همه مردم ایران در سراسر دنیا تبریک عرض کنم. از خدا می خواهم که سال نو سال خوبی برای همه شان باشد و از خدا می خوام که همه چیز به خوبی و خوشی در مملکت ما اتفاق افتاده و مردم از آزادی کامل برخوردار باشند که هر طور دوست دارند زندگی کنند.
وقتی از بهروز وثوقی خواستم تا خاطره نوروزی برای بینندگان مجله اینترنتی قدیمی ها بگوید، گفت: یادم می آید هر سال نوروز از بانک پول نو می گرفتم و به همه دوستان، آشنایان، حتی پلیس و... می دادم. به یاد دارم یک سال عید برای فیلم برداری در شیراز مشغول کار بودیم و متاسفانه در تهران نبودم و وقتی برگشتم، سیزده به در هم تمام شده بود. سر یک چهار راه استاده بودم که یک پاسبان جلو آمد و احترام نظامی گذ
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
یه سوالی ذهنمو مشغول کرده ، بچه هایی که از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۹ به دنیا میان
دهه چندی حساب می شن ؟
باید چطوری خطابشون کرد ؟
دهه صفری ؟ دهه جدید؟ شروعی دوباره ؟
دهه ناشناخته ؟ تغییر را احساس کنید !؟{-36-}
دیدگاه · 1391/12/28 - 16:43 ·
4
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
از ۹۶ ماهی شما ۵۵ تا غرق شده جندتا ماهی داری ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بله ؟!
مشغول جمع و منها بودی ؟؟ 
تقصیر این مدرسه هاست که عمر شما را به فنا دادن ؛ تا به حال کسی شنیده که ماهی غرق بشه ؟؟؟{-7-}
♥هـــُدا♥
mondrian_red_tree-300x211.jpg ♥هـــُدا♥
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.در حال مستاصل شد…از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت:ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.گفت:ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم…قدری پایین تر آمد.وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.وقتی کمی پایین تر آمد گفت:بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم..
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دختران گرامی ، اگر دیدید دوس پسرتون ، مشغول بازی یـا کامپیوتر بود، و بازیش رو متوقف کرد تا به اس ام اس شما جواب بده، آدم باشید، از دستش ندید
باهاش ازدواج کنید ، اینجور پسری کم گیر میاد !!!{-7-}
Mohammad
ali-miri50.jpg Mohammad
4 سال از درگذشت علی میری گذشت
Mohammad
honarmandan.jpg Mohammad
هنرمندان سینما و تئاتری که در سال 91 در خاک آرمیدند
Mostafa
Mostafa
با سلام

یارانه شما این ماه واریز نمیشود

شما را در پراید مشغول خوردن پسته دیده اند !
دیدگاه · 1391/12/17 - 14:44 ·
1
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
داستان واقعی...

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.
... ادامه
parsa
parsa
به ســــــلامتی اونی که
وقتی بهش زنگ میزنی و مشغوله فکرت هزار جا نمیره
چون بهش اعتماد داری !

دارید همچین کسی رو ؟؟
رضا
رضا
سلام به همه آمدیم و دوباره مشغول آزمایشات جدید
Mostafa
Mostafa
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند: « فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.

ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:

«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛

عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟»

عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
روزی لویی شانزدهم در محوطه ی کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی راکنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید ؛از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟
سرباز دستپاچه جواب داد قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!
لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید این سرباز چرا این جاست؟
افسر گفت قربان افسر قبلی نقشه ی قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده من هم به همان روال کار را ادامه دادم!
مادر لویی که شاهد این صحنه بود او را صدازد وگفت من علت را میدانم، زمانی که تو سه سالت بود این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! و از آن روز 41 سال میگذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!
فلسفه ی عمل تمام شده ولی عمل فاقد منطق هنوز ادامه دارد!
آیا شما هم این نیمکت را در روان خود ،خانواده و جامعه مشاهده میکنید؟
... ادامه
Mohammad
Mohammad
ای مالک! اگرشب هنگام کسی را مشغول گناه دیدی،فردا به آن چشم نگاهش مکن; شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی...
parsa
parsa
زندگی "باغی"است که با عشق "باقی" است. "مشغول دل" باش نه "دل مشغول". بیشتر "غصه های ما" از "قصه های خیالی ماست". پس بدان اگر "فرهاد" باشی٬ همه چیز "شیرین" است...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
یه سوال چند وقته ذهن منو مشغول کرده : چرا شلوار سفید میپوشی ,خاکی كه میشه رنگش سیاهه؟ ولی لامصـــب وقتی شلوار مشکی میپوشی خاکی میشه رنگش سفیده؟{-75-}
Mostafa
Mostafa
ذهنم مشغول این شده که :
تو این پارتیا که همه حد میزنن کی سانتر میکنه براشون !؟
دیدگاه · 1391/12/1 - 01:20 ·
1
MONA
MONA
چقدر این مامانا ماهن..قربونت برم که پنهون میکنی درد ِ طاقت کش ِ زانوهاتو..فداتشم که تا دست به کوله میبرم وسایلمو جمع کنم همش نگاهاتو میدزدی ازم تا نبینم چشمای پر اشکتو..دورت بگردم که واسه مشغول کردن ِ خودت تا متوجه غمت نشم اتاقی که صبح جارو کشیدیو دوباره جارو میزنی..مامانـــــــــــــم چقدر تو ماهی اخه..{-41-}
MONA
MONA
مشغول ِ بستن کوله بار ِ کوچ ِ اجباری..{-128-}
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ