یافتن پست: #مغرور

zoolal
zoolal
بی پرده بگویم خدا

كاش می شد بگذریم

من ازآرزوهای ساده و دور

تو از آزمون و خطای دل رنجور

از فراوانی خواستن های مكرر خسته ام

به امید بخشش بی خواهشت نشسته ام

نه مغرور شده و نه عهد عاشقی شکسته ام

تنها دل بی حوصله را به مهر بی منتت بسته ام
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/23 - 19:21 ·
3
bamdad
bamdad
نه مغرورم...نه بی احساس!!

فقط خسته ام.. خسته ام از اعتمادی بیجا....

خسته ام از عشق های مثلثی...

خسته ام از آدم هایی که دوستت دارم ،عزیزم....تکه کلامشان شده

خسته ام از عشق های یکطرفه

از دنیای دو پهلو برای همین قفلی محکم بر دل زده ام تا اشکهایم رسوایم نکند...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/22 - 21:33 ·
6
zahra
thumb_HM-20135673714909922561393064544.2533.jpg zahra
هووی کچل!! با توام . . . ؛ داستان رضا سگه و شهید چمران . . .

رضا سگه یه لات بود تو مشهد ؛ هم سگ خرید و فروش می کرد
و هم دعواهاش از نوع سگی بود !

یه روز داشت میرفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذا خوردن ،
دید یه ماشین داره تعقیبش می کنه با آرم
" ستاد جنگهای نا منظم"

شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت :
" فکر کردی خیلی مردی ؟! "

گفت: بروبچه ها اینجور میگن !!

شهید چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه

به غیرتش بر خورد ، راضی شد ؛ رفت جبهه . . .

***********************************

شهید چمران تو اتاق نشسته بود، یه دفعه دید که صدای دعوا میاد !

چند لحظه بعد با دست بند ، رضا رو آوردن تو اتاق ، انداختنش
رو زمین و گفتن : " این کیه آوردید جبهه ؟! ....... "

رضا شروع کرد به فحش دادن، فحشای رکیک !

اما چمران مشغول نوشتن بود.

دید شهید چمران توجه نمیکنه ، یه دفه داد زد :
" هووی کچل با توام ...! "

یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد :
" بله عزیزم ! چی شده عزیزم ؟ چیه آقا رضا ؟ چه اتفاقی افتاده ؟ "

قضیه این بود ؛ آقا رضا داشت میرفت بیرون ، بره سیگار بگیره و برگرده

با دژبان دعواش شده بود .

شهید چمران : " آقا رضا چی میکشی ؟!! برید براش بخرید و بیارید ...! "

شهید چمران و آقا رضا ... تنها تو سنگر ...

آقا رضا : میشه یه دو تا فحش بهم بدی ؟! کشیده ای، چیزی !!

شهید چمران : چرا ؟!

آقا رضا : من یه عمر به هرکی بدی کردم ، بهم بدی کرده ...
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه ...

شهید چمران : اشتباه فکر می کنی ...! یکی اون بالاست ،
هر چی بهش بدی می کنم ، نه تنها بدی نمیکنه ، بلکه با خوبی
بهم جواب میده ... هی آبرو بهم میده ...

تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی میکردی
بهت خوبی می کرده ...! گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده
بگم بله عزیزم ...

یکم مثل اون شم ...!

آقا رضا جا خورد ، تلنگر خورد به شخصیت معنویش ،
رفت تو سنگر نشست ، آدمی که مغرور بود و زیر باز کسی نمیرفت
زار زار گریه می کرد ...عجب !

یکی بوده هرچی بدی کردم بهم خوبی کرده ؟

اذان شد؛ آقا رضا اولین نماز عمرش بود ، رفت وضو گرفت .

سر نماز ، موقع قنوت صدای گریش بلند بود .

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد ، صدای افتادن یکی روی زمین

شنیده شد ...

آقا رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد ،
... ادامه
bamdad
bamdad
قـلبِ مـטּ مے لرزב

هر گاه و بے گاه

مغزم مے روב هماטּ سمتے ڪـہ نبایـב!

هماטּ سمتے ڪـہ تو בور مے شوے ...

مغز مـטּ تمام شب هایے ڪـہ تنهایے بختڪ مے شوב بر تنم

مے روב تا، وقتے بغض لعنتے اش

بعـב از یڪ عمر مغرور و روشـטּ فڪر بوבטּ

روے صنـבلے عقب تاڪسے اے میترڪـב(!)

قلب و مغز مـטּ شعورشاטּ نمے رسـב

ڪـہ בنیا جاے ڪوچڪ و ڪوتاهے است ...

ببیـטּ اعتقاבاتم،

عشق هایم،

چقـבر بے پایـہ تر از בیروز مے شونـב هر روز(!)

و اینجا בر شب هاے سرב

هنوز ...

تو همخواب مے شوے

با بے פֿـوابے هاے مـטּ ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/14 - 21:52 ·
4
bamdad
bamdad
مرا می شکنی و سرت را با افتخار بالا می گیری

ببین از سقف بالای سرت چگونه اشک چکه می کند

مغرور نباش که روزی این سقف شکسته روی سرت خراب می شود
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/10 - 21:15 ·
6
zahra
zahra
حتی اگر بهترین فرد روی کره زمین هستید به خودتون مغرور نشوید
چون هیچ کس از شخصی که ادعا می کند خوشش نمی آید
صوفياجون
صوفياجون
یه سوال: من اگه نقاشیتون بودم منو چه رنگی میکشیدین؟؟؟؟؟؟؟ {-7-}{-36-}{-36-}
1: سفید
2:آبی
3: سیاه
4: قرمز
5: صورتی
6: سبز
7: قهوه ای
8: ارغوانی
9: نارنجی
10: طوسی
11:بنفش
12:زرد
13سرمه ای {-36-}{-36-}{-36-}{-30-}{-7-}
...
...
هرقدرکسی رابیشتردوست داشته باشید؛
کمترمغرورش کنید{-35-}
دیدگاه · 1392/11/11 - 22:10 ·
8
Majid
24.jpg Majid
مجید خراطها ـ هم خونه
من همخونتو ول کن با وجود من ودا کن
دارم از این خونه می رم تو فقط من و دعا کن
یا بمون منم بمونم یا بزار نیستی نباشم
لااقل اشکام و پاک کن زشته اینجوری جدا شم
بعد رفتنم از اینجا زندگی از هم می پاشه
در و همسایه به طعنه می گن جاش خالی نباشه
راستی عکسم رو دیواره اونم از خونه جدا کن
اگه دلتنگ شدی روزی در و دیوار و نگاه کن
یادگاری ندارم که مبادا جا بزارم
جلوم و بگیر بمونم آخه من جایی ندارم
کاش می شد فقط یه هفته دیگه با من سر می کردی
به قول خودت روزات و پیش من هدر می کردی
مگه میشه وقتی نیستم چشماش و رو هم بزاره
واسه من خبر بیارن که فلانی بی قراره
یعنی الان تو خیابون داره دنبالم می گرده
باز خیالاتی شدم من این خیابونا چه سرده
انگار جدی جدی بی تو یه فقیر کوچه گردم
با اینکه رفتم ولی باز بگی برگرد بر می گردم
به خدا قسم که بی تو یه فقیر کوچه گردم
گر چه مغرورم ولی تو بگی برگرد بر می گردم
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/2 - 08:29 ·
5
bamdad
bamdad
برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد . زمین مغرور شد که سفید است ، پاک است چون دل خدا و خدا با آفتابی ، اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد .
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
مغرور و خود شیفتـــــه نیستم…
ولی یاد گرفتم که تو زندگیـــــــــــم….
منت احدی رو نکشـــــم…
خداحافظ تو فرهنگ لغت من جوابـــــش فقط یه کلمه است..!
به ســــــــــلامـــــــت…
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/29 - 14:00 ·
9
Hosein
Hosein
چــه پـر جـرأت و مغرور مـی شـود در بـرابـرت

کـسـی کـه مـی فـهمد : از تـهِ دل دوسـتش داری ... !!
دیدگاه · 1392/10/29 - 12:11 ·
6
...
...
کاش میفهمیدی!
که ازدیدمن توزیبابودی
دیگران حتی نگاهت هم نمیکردند؛
وتوچه اشتباهی مغرورشدی!
دیدگاه · 1392/10/28 - 14:19 ·
4
♥هـــُدا♥
13460205384.jpg ♥هـــُدا♥
دختر بودنت را به رخ همه بکش !



دخترانه راه برو...



دخترانه حرف بزن...



دخترانه نگاه کن...



دخترانه گوش کن...



دخترانه بنویس...



دخترانه لبخند بزن...



دخترانه مغرور باش...



دخترانه اعتماد کن...



دخترانه حسادت کن...



دخترانه عشق بِوَرز...



دخترانه زندگی کن!!!



من دختر بودنم را مدیون پروردگارم هستم.......
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/23 - 22:07 ·
5
bamdad
bamdad
برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد . زمین مغرور شد که سفید است ، پاک است چون دل خدا و خدا با آفتابی ، اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد .
دیدگاه · 1392/10/18 - 23:10 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
Alireza Roozegar-Vaghthaye Khali.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
مائده
81195086271366437305.jpg مائده
كوه بودم كه به هم ريخته ي كاه شدم
و سزاور ترين بنده ي درگاه شدم
نگران از خطر عشق تو گفتي خير است
يوسف بي خبر از معجزه ي چاه شدم
قدر يك پلك زدن با تو نشستن كافي است
با تو راضي به همين لحظه ي كوتاه شدم
معصيت كرده ي چشمان توام باكي نيست
در سياهي شب چشم تو گمراه شدم
با تو مغرورم و هر روز به خود مي بالم
تنه ام به تنه ات خورده كه خودخواه شدم
از صداي سخن عشق نديدم خوش تر
و در آغوش تو از مسئله آگاه شدم....
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ