#خانه
پدرم مزرعه داشت
بذر باران می کاشت
فصل خرمن از خاک
برکت برمی داشت
آسمان در هم شد
باغ در ماتم شد
بغض گل شبنم شد
شاخه نور شکست
آب دریا کم شد
پشت ساحل خم شد
زخم بی مرهم شد
کوه مغرور شکست
مزرعه درهم شد
حاصل ما غم شد
مزرعه را آفت زد
سهم ما ماتم شد
خانه در آتش و در حال فرو ریختن است
نازنین نازنین وقت دست به دستای هم دادن است
خانه در آتش و در حال فرو ریختن است
نازنین نازنین وقت خانه را دوباره ساختن است
وقتی گلخانه اجاق دشمن است
دشمن هم صاحب خانه من است
جای قصه از غم کوچک من
وقت از ما گفتن و ما شدن است
نازنین نازنین وقت دست به دستای هم دادن است
نازنین نازنین وقت گل کردن و عاشق شدن است
نازنین نازنین خانه را دوباره پس گرفتن است
وقت از ما گفتن و ما شدن است
#راستین
داداش پستات حرف نداره
1392/08/29 - 23:47لایک هم براشون کمه به خدا
من فدای تو بشم داداش
1392/08/29 - 23:48شما خوب میخونی
خدا نکنه داداش
1392/08/29 - 23:48