مائده کامنت بالایی من وقت نداشتم برم... نمیدونم چرا نوشتم فقط؟؟ههههه حواس ندارم چرا؟؟؟
اینجا طرف ما عقد بپای عروسه و ی عروسی اونم بپای داماد
آخی داداشش.... ایشالله همه باهم جور میشه .... ناراحتی نکن عزیزم...
اشکال نداره نی نی مهم تر بود...یکم بگذره بعد جبران کن
طرف ما همه دوشب جشن نمیگیرنا...اکثرا اینطورن
نه قربونت ناراحت چرا...همه باید این مراحلو طی کنن.داداش منم استثنا نیست..خربزه خورده باید....خدا کمکش کنه
اره جدیدا الان زرنگ شدن دیگه 2تا جشنم نمیگیرن به یکی و هیچی بسنده میکنن.... ههههه کاش خربزه نمیخورد خدا کمکش میکنه ...
1392/06/7 - 02:29نه خربزه خورد بهتر شد احساس میکنم خیلی اروم شده
حق دارن الان دیگه واقعا گذرون زندگی سخت شده
اصلا ادم باید ی روز هم عقد کنه هم عروسی فرداش بره سرزندگی
خدا همه جوونا رو کمک کنه
خب خدا رو شكر كه بچه به خالش نرفته و خوشكل در اومده ، دعاهامون مستجاب شد
مهنازي بجاي اين همه شكنجه و نصب دادن القاب مختلف به من ... بهتره بري يه متر طناب بخري و خودتو اعدام كني تا ديگه هر روز صبح وقتي ريخت بيريختتو توي آيينه ميبيني آرزوي نكني كه كاش يه كم قيافه داشتي و اينقدر بيريخت نبودي
مائده زندگی تو این دوره زمون واقعا سخت شده.....
شهریار تو مگه دعا هم بلدی.... باید متاسفانه عرض کنم که پیش خداجونم عزیز نیستی چون دعات مستجاب نشد و بچه شبیه ما هستش
شهریار القاب نیست قبول کن که برادر من از همشون برخورداری تپل .... شیکم گنده... من خودمو اعدام کنم؟؟اونم حلواتو نخورده امکان نداره برادر با من بحث نکن من تا حلواتو نخورم دست به این کارای ترسناک نمیزنم می جان مره شیرینه
ای بابا مهنازو محمد کم بود باز مهناز فامیلاشون شروع کردن ماماااااااااااااااااااااااااااااااان
1392/06/11 - 06:25...
1392/06/11 - 11:34بر ب ب
1392/06/11 - 11:48کاش نمی رفتی...
هیچ وقت فکر نمی کردم روزی برسه که روزه ی تنهاییمو بشکنمو تنهایی رو از زندگیم دک کنم...
یادم میاد روزی رو که به تنهایی قول دادم که باهاش باشم اونم گفت تا وقتی پیشمه که من بخوام ، بهش گفتم برای همیشه می خوامت اما حالا....
این من بودم که زدم زیر قولم و با زبون بی زبونی ازش خواستم که بره
روزی که تنهایی با ساکش از دنیام خارج شد تو وارد زندگیم شدی ، تو با اون دو تا چشم زلالت
تویی که یهویی وارد دنیام شدی و گفتی دوسم داری ، منه سادم باورت کردم....
از رفتن تنهایی ناراحت بودم اما این ناراحتی در مقابل خوشحالیم بخاطر وجود تو ،تو زندگیم چیزی نبود
روزها گذشت و تو دنیای کوچیکمو بیشتر به تسخیر خودت در اوردی
قدرت چشمات بیشتر از اون چیزی بود که مقابل عظمت و قدرتشون به زانو در نیام ...
زمانی نگذشت که دیوانه وار عاشقت شدم . شدی همه ی وجودم
بخاطر همیشه بودن پیشم، دعا می کردمو فکر می کردم جواب دعاهامو گرفتم...
به جدایی فکر نمی کردم چون حتی فکرشم داغونم می کرد
با هم بودیم ، خوش بودیم مگه نه؟........
دیگه تو روزای ابری و بارونی دلم نمی گرفت چون آسمون دلم با وجود تو آفتابی بود.
گذشت ، گذشت ، گذشت.......
نمی دونم چقدر از بودنت پیشم می گذشت ، روزارو نمی شمردم چون فکر می کردم تا همیشه باهامی اما......
اما یهو ستون زندگیم سست شد ، یهو سقف زندگیم ریخت ، ویرون شد
مثل یهویی اومدنت ، یهویی هم می خواستی بری و رفتی....
انقدر یهویی بود رفتنت که حتی وقت نکردم که التماست کنم که نری
کاش برای یه لحظه هم که شده بود به من فکر می کردی که چی میشم با رفتنت
پوچ شدم خالیه خالی....
یه مرده ی متحرک بودم ، یه مرده که فقط حرکت می کرد و البته روی زمین بود به جای بودن زیر خواروارها خاک
با رفتن تو ، تنهایی برگشت پیشم دیگه اونم تسکین دردم نبود
دیگه اونم نمی خواستم ، تو تنها کسی بودی که می خواستمت ، تنها کسی که می خواستم پیشم باشه
هر روز به امید برگشتنت چشم به در دوختم اما هرگز برنگشتیو من تنها رو با تنهایی تنها گذاشتیو رفتی
رفتی برای همیشه کاش نمی رفتی،
کاش .....
زیبا....
داستانتو شماره بندی کنی بهتره...
بلد نیستم منتظورت چیه
1392/05/30 - 00:57الان این داستانت ادامه دار بود دیگه.. درسته؟؟؟ مثلا قسمت اولو که میذاری بالاش نوشته ها بنویس
بخش یک
و بعد متنو بزار
پست بعدی که ادامه بخش یک اگه بود بنویس
بخش 2
و ادامه متن داستان
اوکی
1392/05/30 - 01:06آفتی عجیب و ناشناخته به جان ذرتهای دهکده شیوانا افتاده بود و محصولات تعداد زیادی از کشاورزان را از بین برده بود. شیوانا شاگردان مدرسه را فراخواند و گفت: "دوست کشاورزی دارم در یکی از روستاهای دوردست که حتما روش دفع این آفت را میداند. میخواستم یکی از شما را انتخاب کنم و همراه با نمونه محصولات آفتزده نزد او بفرستم تا روش پیشنهادی او برای درست کردن سم و دفع آفت از مزارع ذرت را یاد بگیرد. چه کسی پیشقدم میشود؟"
یکی از شاگردان شیوانا که حافظهای بسیار قوی داشت و در جمع شاگردان به زیرکی و زرنگی معروف بود قدم پیش گذاشت و گفت: "من آنقدر دانش و اطلاعات دارم که به محض اینکه دوست شما اصول درست کردن سم را یاد بدهد سریع یاد میگیرم. من میروم!"
شیوانا با تبسم موافقت کرد و گفت: "اجازه بده یکی از شاگردان معمولی و تازهکار را هم همراه تو بفرستم تا تنها نباشی. فقط چون این شاگرد خیلی ساده است از زرنگی و هشیاریات علیه او استفاده نکن!"
همه به این جمله خندیدند و آن دو نفر صبح روز بعد راهی دهکده دوردست شدند. چند هفته بعد آنها برگشتند و همه با شوق و علاقه منتظر بودند تا روش دفع آفت را از زبان آنها بشنوند. شاگرد زرنگ با غرور گفت: "چند ماده ساده را اگر با هم مخلوط کنیم میتوانیم ضد آفت را بسازیم و در عرض یک هفته مرض را از محصولات ذرت دور سازیم. اصلا نیازی به این مسافرت نبود."
او به سرعت مواد مورد نظر خودش را مخلوط کرد و روی بعضی از مزارع آفتزده پاشید. اما بعد از دو هفته هیچ تغییری حاصل نشد و اوضاع از قبل هم بدتر شد.
شیوانا شاگرد ساده و معمولی را احضار کرد و از او خواست هر چه را یاد گرفته برای بقیه نقل کند. آن شاگرد با جزییاتی وصفناپذیر تکتک مراحل را از تمیز کردن ظروف سم تا میزان دقیق مواد ترکیبی و نحوه استفاده از سم و آب ندادن مزارع قبل از سمپاشی به مدت مشخص و سپس مخلوط کردن آب و سم با هم و استفاده از آن را توضیح داد. وقتی طبق دستورات شاگرد معمولی سم ساخته و استفاده شد بلافاصله در عرض کمترین مدت قابل تصور آفتها از مزارع محو شدند و همه چیز درست شد."
شاگردان با تعجب نزد شیوانا رفتند و از او پرسیدند: "آن شاگرد زرنگ اطلاعات بسیار زیادی داشت و هوش و حافظه او در بین جمع بینظیر بود. در حالی که این همراه دوم یک شاگرد معمولی است. چگونه آن فرد زرنگ نتوانست جزییات دقیق را به خاطر بسپارد و یاد بگیرد و این شاگرد معمولی توانست به این خوبی همه چیز را یاد بگیرد."
شیوانا پاسخ داد: "آن شاگرد زرنگ و باهوش فریب هوش و زرنگی خودش را خورد و به همین خاطر موقع یاد گرفتن درسها از استاد، حواسش به خودش و غرور خودش و دانش خودش بود. برای همین دانش او تبدیل به پردهای شد بین او و درسی که میگرفت و به همین خاطر به جای حرفها و درسهای استاد فقط صدای دانش خود را میشنید. اما این شاگرد ساده و معمولی با ذهنی پاک و خالی و صاف و با فروتنی و تواضع یک جوینده واقعی دانش، درسها را فرا گرفت و به همین خاطر همه جزییات را با دقتی وصفناپذیر درک کرده بود. برای یاد گرفتن چیزهای جدید اغلب لازم است انسان دانش قبلی خود را برای مدتی به طور موقت فراموش کند تا بتواند در فضای یادگیری موضوع تازه قرار گیرد.
دوست زرنگ و باهوش شما با وجود زیرکی و هوشمندی بالایی که داشت اما هنر فراموش کردن خودش و کنار گذاشتن دانش قبلی و غرور دانستنش، موقع یادگیری دانش جدید را بلد نبود. اما این دوست معمولی شما چون در مقابل درسی که داده میشد مثل یک فرد تازهکار و مشتاق ظاهر شد توانست همه چیز را جذب کند. در حقیقت به همین دلیل است که در زندگی افراد معمولی بسیاری اوقات بسیار بهتر و قدرتمندتر از افراد باهوش ظاهر میشوند. یادگیری آنها در موضوع کاریشان عمیق و دقیق و جامع است. به همین خاطر موثر و کارآمد هستند. به همین سادگی."
لیمو ترش محصولی معجزه گر در نابودی سلول های سرطانی است ، و 10000 بار قویتر از شیمی درمانی عمل می کند. چرا ما چیزی درباره آن نمی دانیم؟
اینک شما می توانید به دوست نیازمند خود کمک کنید ، از طریق اینکه به او بگوئید که آب لیمو ترش در جلوگیری از سرطان سودمند است.
طعم آن بسیار خوشایند است و عوارض جانبی شیمی درمانی را ندارد.
اگرمی توانید یک درخت لیمو در حیاط یا پاسیوی خود بکارید .
بسیاری از مردم دراثر سرطان می میرند درحالیکه این راز همچنان حفظ می شود تا منافع شرکت های داروسازی به خطرنیافتد.
لیمو ترش را می توان به صورت های متفاوت مصرف نمود. قسمت گوشتی آن را خورد یا آب آن را مصرف نمود ، به صورت شربت و یا صور دیگر.
جالب ترین خاصیت آن اثرش برروی کیست ها و تومورهاست .
ثابت شده است که این گیاه درمان گر همه انواع سرطان است.همجنین بعنوان یک ضد قارچ و عفونت ها و کرم ها محسوب می شود .
فشار خون بالا را تنظیم می کند و و ضد افسردگی است و با استرس و اختلالات عصبی مبارزه می کند. منبع چنین اطلاعاتی بسیارجالب است ،
یکی از بزرگترین تولید کننده های دارو در دنیا . ا
ین کارخانه بزرگ دارویی فاش ساخته است که آزمایشات آزمایشگاهی که ازسال 1970 انجام شده است نشان می دهد که لیمو ترش سلول های سرطانی را در 12 نوع سرطان ازجمله سرطان روده ، سینه ، پروستات ، ریه و پانکراس نابود می کند
انشالله
1392/05/16 - 17:52اره هرچی هست بهتر 6666666666 تایا
1392/05/16 - 17:55روبی اینقدر واضح نگو وای قلبم
1392/05/16 - 17:56ایشالله میبریم با دعای دوستان
1392/05/16 - 18:02بعد 4 سال هنوز نتونستید برید صدر جدول..{آبیته}
1392/05/17 - 02:04تیم یوونتوس با قبول شکست مقابل تیم گالکسی به بازی آخر خود در جام آمریکا رسید و در این میان باید با بازنده ی دیدار تیم های اینتر میلان - والنسیا بازی کند تا تیم های هفتم و هشتم این تورنمنت شناسایی شوند. اینتر در این دیدار با چهار گل مغلوب والنسیا شد تا حریف یوونتوس در این مسابقه شود.
1392/05/16 - 01:27الساندرو دل پیـرو کاپیتان سابق و مهاجم اسطوره ای یـوونتوس اکنون با تیم سیدنی در اردو پیش فصل در کشور ایتالیا حضور دارد. او که در ایتالیا همواره جز محبوب ترین چهره ها بوده در کنفرانسی خبری شرکت کرد تا با خبرنگاران و در اصل با هواداران پرشمار خود در سراسر جهان صخـبت کند.
" یوونتوس در وضعیت مهم و حساسی است. زیرا دفاع کردن از عنوان قهرمانی همیشه برای شما این مزیت را به همراه دارد که جلوتر از سایر تیم ها قرار دارید "
" شکست در بازیهای دوستانه نباید باعث نگرانی بازیکنان یووه شود. گاهی شما در مقابل تیم هایی قرار می گیرید که ممکن است در اردو پیش فصل آمادگی بیشتری را کسب کرده باشند "
" یا حتی حریفانی که رقابت های خود را در لیگ شروع کرده اند و آماده تر هستند نکته دقیقا همینجا است. یوونتوس قدرت و پتانسیل زیادی دارد و خریدهای جدید یووه این اجازه را می دهد که با کسب آمادگی کیفیت واقعی خود را نشان دهند "
" من 19 سال فشرده را در دنیای فوتبال بوده ام. گاهی اوقات با خود می گویم که دوباره به دنیای یوونتوس بازگردم. من آخرین روز را به یاد می آورم که در ورزشگاه جدید توانستیم اسکودتو را بدست آوریم و استقبال گرم و صمیـمی هواداران برای من که مثله یک جام دیگر بود "
" من هرگز تشکر و قدردانی از هوادارانی که در آن جشن زیبا بودند را فراموش نخواهم کرد. در این سن برنامه ریزی ها کوتاه مدت هستند. ممکن است که امسال آخرین سال فوتبالی من باشد و شاید هم نه .. بعد از کریسمس درباره آن تصمیم خواهم گرفت "
مهناز جیگرتوووووووووووو
عزیزم شوخی کردم فداتشم شما هم تو قلب ما جا داری خانوم طلا
قربونت برم عروس خانم
1392/05/16 - 14:14لیلایی آب شدی چرا ؟؟؟؟؟ لپات چه سوراخن مثه پرسپولیس
1392/05/20 - 18:20یلداااااا توهین نداریم..با احترام برخورد کن با پرسپولیسم
1392/05/20 - 18:27بر ب ب
1392/05/21 - 05:52من متوجه نمیشم زیاد شنیدم این حرف و ولی نپرسیدم یعنی چی ولی محض اطمینان خودتی
1392/05/21 - 20:39یلدا خب بهم گفت عروس خانوم خخخخخ
1392/05/26 - 10:52پس به افتخار عروس خانوم گل
1392/05/26 - 11:10از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت. فرشتهای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟" خداوند پاسخ داد:" دستور کار او را دیدهای؟ باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند. باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند. دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند." فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد. "این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید." خداوند گفت : "نمی شود!! چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم. از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد." فرشته نزدیک شد و به زن دست زد. "اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی." "بله نرم است، اما او را سخت هم آفریدهام.
تصورش را هم نمیتوانی بکنی که تا چه حد میتواند تحمل کند و زحمت بکشد." فرشته پرسید : "فکر هم میتواند بکند؟" خداوند پاسخ داد : "نه تنها فکر میکند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد." آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد. فرشته پرسید : "اشک دیگر برای چیست؟" خداوند گفت: "اشک وسیلهای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی، تنهایی، سوگ و غرورش." فرشته متاثر شد: "شما فکر همه چیز را کردهاید، چون زنها واقعا حیرت انگیزند." زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر میکنند. همواره بچهها را به دندان میکشند. سختیها را بهتر تحمل میکنند. بار زندگی را به دوش میکشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه میپراکنند. وقتی خوشحالند گریه میکنند. برای آنچه باور دارند میجنگند. در مقابل بیعدالتی میایستند. وقتی مطمئناند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمیپذیرند. بدون قید و شرط دوست میدارند. وقتی بچههایشان به موفقیتی دست پیدا میکنند گریه میکنند. وقتی میبینند همه از پا افتادهاند، قوی و پابرجا میمانند. آنها میرانند، میپرند، راه میروند، میدوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید. قلب زن است که جهان را به چرخش در میآورد
زنها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و میدانند که بغل کردن و بوسیدن میتواند هر دل شکستهای را التیام بخشد. کار زنها بیش از، بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان میآورند. آنها شفقت و فکر نو میبخشند زنها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند. خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!" فرشته پرسید: "چه عیبی؟" خداوند گفت: "قدر خودش را نمی داند . . ."