نداجان...
تازه داشتم دلخوش میشدم به بهترشدن حالت
که است اومدکه دنیاروروسرم خراب کرد...
نیماگفته بودی آرامشوبهم برمیگردونی..
حالابگوکی میخوادآرامشموبهم برگردونه
اول مادرم
بعدبرادرم
اینم داییم
تصادف کردوفوت کرد!!
نمیدونم چی بگم نداجان
فقط بدون که من شوکم
واشک ازچشمانم
برای این مصائب جاریست
و
خودم آرامشم روازدست رفته میبینم
چطوری میتونم تسلای خاطرت باشم
چطوری؟
.....
نیما واقعا اتفاق افتاده ؟
1393/04/14 - 02:43آره رضاجان..
1393/04/14 - 04:09دایی نداازرشت اومده به نداایناسربزن باخانواده...توراه برگشت به رشت تصادف میکنه وجان بجان آفرین تسلیم میکنه
ندافرداعازم رشته
اوه چقدر بد تسلیت میگم به ندا واقعا خدا بهشون صبر بده
1393/04/14 - 04:18هعی..
1393/04/14 - 04:32زبان قاصره ازبیان..
چی میشه گفت
خیلی ناراحت شدم .
1393/04/14 - 04:35رضاجان باورم نمیشه
1393/04/14 - 04:44یه دخترمصائب مسیح روبچشم ببینه!
ولی زلزله زدگان بم چی کشیدن
خدامیدونه وبس