یافتن پست: #ندید

bamdad
images.jpeg bamdad
قلبی خاکی داشتم ، آدما خیسش کردند
گِل شد ، بازی کردند ، خشک شد ، خسته شدند
زدند شکستند ، خاک شد ، پا رویش گذاشتند ، رد شدند…
bamdad
bamdad
من ندیده ترا خواسته ام

مگر همیشه خواستنی ها دیدنیند

حتی اگر پرده ها بر افتند

و تو بر چشمانم بتابی

ذره ای بر خواستنت افزون نمی شود

تو نه مرا.....که جان و دلم را برده ای

مگر همیشه خواستنی ها دیدنیند؟

:(
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
دوستان سلام به روی ماهتون /!
رضا
رضا
@bamy بامداد اون صفحه نتایج ورزشی جالب نیست ؟
...
...
روزی مجنون ازمیان سجاده مردنمازگذاری عبورکرد!!
مردگفت:هی ی ی!!

مگرنمی بینی؟!!!
که بامعشوق خودرازونیازمیکنم!!!!


مجنون گفت:من که عاشق لیلی ام
توراندیدم!!

توکه عاشق خدای لیلی هستی
چگونه مرادیدی؟؟؟؟!!!!
{-35-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 21:43 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
بچه ها
تیم محبوبتون تو جام جهانی کدوم تیمه ؟!
zoolal
zoolal
زندگی باید کرد:
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید
در پس یک باران
گاه باید خندید
با غمی بی پایان!!!
دیدگاه · 1393/03/9 - 20:25 ·
5
...
94926_1336396522.jpg ...
اگرعشق نبود؛
بکدامین بهانه میگریستیم
وبکدامین بهانه میخندیدیم؟
کدام لحظه نایاب رااندیشه میکردیم؟
وچگونه
عبورلحظه های تلخ راتاب می آوردیم؟
آری!
بیگمان
پیش ازاینهامرده بودیم
"اگرعشق نبود"
{-35-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 18:44 ·
3
رضا
رضا
جام جهانی نزدیکه کم کم باید مواضع خودمون رو مشخص کنیم که هر کسی طرفدار کدوم تیم هست کل کل کنیم :)
15 دیدگاه · 1393/03/8 - 15:13 در ورزش ·
8
bamdad
bamdad
روزی برایت از دلم حرف میزدم

تو میخندیدی...

امروز از زخمهایم میگویم

نمک نباش...

زمان باعث تغییر است ...
دیدگاه · 1393/03/5 - 19:31 ·
5
رضا
رضا
پخش امشب ساعت 21:30 دقیقه شبکه 2 .
.•*´•.♥.•`*•.هانیه .•*´•.♥.•`*•.
4768eb07495339fcd8450b20afc263cd-425 .•*´•.♥.•`*•.هانیه .•*´•.♥.•`*•.
یك لحظه سكوت برای لحظه هایی که هستیم اما خودمان نیستیم
لحظه هایی هستند
که هستیم
چه تنها ، چه در جمع
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد
بی صدا........
بی هیاهو.......
همان لحظه هایی که
راننده ی آژانس میگوید رسیدین خانم/آقا
فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟
راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی
و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟
ساعتهایی که
شنیدیم و نفهمیدیم
خواندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ براى بار دهم تکرار شد
هوا روشن شد
تاریک شد
چایی سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم که رسیدیم خانه
و کی گریه هایمان بند آمد
و .........
کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید
و از آرزوهایمان کی گذشتیم
یك لحظه سكوت
... ادامه
رضا
رضا
دیشب چه فینالی بود واقعا حال داد بازی پر گل و هیجان انگیز .
3 دیدگاه · 1393/03/4 - 13:56 در ورزش ·
5
bamdad
bamdad
دلم برایم تنگ شده

همینطور برای کسی که پیدایم کند

شما منو ندیدین؟

هر که از زنده یا مرده ام خبر دارد اطلاع دهد.
دیدگاه · 1393/03/3 - 23:45 ·
10
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
افتخار میکنم
من دخترم!انقدرخاصومهربان که ندیده ای

من دخترم!با چشمای زیباو براق!

من دخترم!اشک هایی دارم به اندازه دریا

و حرفهایی دارم گاهی بزرگتر از اسمان.

من دخترم!به شکل ماه و گاهی زیباتر از ماه

من دخترم!با قدی بلندو خترانه

من دخترم!همانی که تو بهش میگی ضعیفه

من دخترم!مخلوقی عزیز در نگاه پیامبر(ص)

من دخترم!همانی که از ترس پسر هایی مثل تو باید راه مدرسه تا خانه رابدود

من دخترم!گاهی شماره هایی از تو و گاهی چشمک هایی از تو ارامشم راگرفت

من دخترم!فقط به جرم دختر بودن

حوای کسی نمیشم

که به هوای دیگری برود.

اره من دخترم!

م دخترم!گاهی میان این همه انسان نرمال کم میاورم(خسته میشوم)

میبرم...(من یک دخترم)

صافم سادم و این دختر بودن را دوست دارم.

ی دخترلوس و تیتیش مامانی و نانازی

اره افتخار میکنم که دخترم و برام مهم نیست

که این جنس مذکر که بهش میگن(مرد)

درباره من چی فکر میکنه

این خودمم و وجودم و اخلاقم...

افتخار میکنم که از سوسکو موش میترسم

افتخار میکنم که خانوادم برام مهمن

افتخار میکنم که ظرافت دخترونمو

حفظ میکنم

افتخار میکنم که خودمو دنیای خودمو خدای خودم هستیم

افتخار میکنم فرزند حوا هستم.

و این باعث افتخارمه که نمیذارم کسی به دختر بودنم لطمه بزنه
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/3 - 19:03 ·
11
zoolal
zoolal
iman
iman
میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …!
دیدگاه · 1393/03/1 - 16:51 ·
4
Mohammad
toorar-ghaderi4.jpg Mohammad
قصه مرگ پسر ایرج قادری در سال 1351 + عکس

محمدطاها
محمدطاها
سال 92 هم تموم شد.
چقدر توی مجازی همدیگرو دلداری دادیم
چقدر +18 سرکاری خوندیم, چقد تسبیح گم شد!
چقدر سلامتی همدیگه پیک زدیم
چقدر پسرا ساپورتو کیلیپس دخترارو مسخره کردن...
چقدر دخترا ابرو ها و مارک شرت پسرارو مسخره کردن
چقدر پست های همو بدون اجازه کپی کردیم
چقدر لینک گذاشتیمو کسی ادد نکرد
چقدر با هم خندیدیم , چقدر با هم گریه کردیم
چقدر بهمون گفتن عقده ای چقدر لای جمیعت تنها بودیم
چقدر جنتی رو مسخره کردیم بنده ی خدا رو
چقدر تو مهمونی پستای بچه هارو لایک کردیم
چقدر بهمون گفتن هویج فرند
و چقدر از این چقدر ها داشتیم!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/30 - 22:56 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
صوفياجون من چه کنم خیال تو منو رها نمی کنه
اما دلت به وعده هاش یه کم وفا نمی کنه
من ندیدم کسی رو که مثل تو موندگار باشه
آدم خودش رو اینجوری تو دل که جا نمی کنه .
zahra
zahra
دیدگاه · 1393/02/29 - 09:30 ·
4
رضا
رضا
تو چند ساعت گذشته فقط 5 تا پست جدید :(
bamdad
bamdad
حرفهایم در دل می میرند....

اشکهایم در چشمانم می خشکند....

پاهایم از حرکت می ایستند...

بغضم در گلو می میرد...

من مدت هاست برای خندیدن از غصه هایم اجازه می گیرم.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/26 - 21:13 ·
4
sam
sam
روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.
پسر متوّجه دو دیوار براق نقرهای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جدا
شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟ پدر که تا بحال
در عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، و
نمیدانم .
در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندلی چرخدارش به آن
دیوار نقرهای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار
براق از هم جدا شد ، و آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بسته
شد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که از
یک شروع و بتدریج تا سی رفت، هر دو خیلی متعجب تماشا میکردند که
ناگهان ، دیدند شمارهها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، در
این وقت دیوار نقرهای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله مو
طلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.

پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت سريع برو مادرت رو بيار اينجا{-18-}
دیدگاه · 1393/02/24 - 14:59 ·
3
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ