یافتن پست: #نوازش

شكوفه
شكوفه
اشكها

در شبي سرد

بي حس حضورت

عاشقانه هايم ته كشيده اند

وقتي نيستي چه بگويم

آرام جان من

لحظه اي درنگ

شايد چشمان نگرانم

دمي به نوازش نگاهت آرام شود

اشكها

امانم را بريده اند

وقتي نيستي

حتي باران هم

حس عاشقي ندارد

يعني تو خود نخواستي كه نيستي

پس سهم دل من چه ميشود

اعتراف ميكنم

هر پيماني كه بي پيمانه باتو بستم

جز حسرت هيچ نشد

نفرين برمن

عاشقتر از آنم كه نفرينت كنم

ولي اشكها

حرف ديگري دارند



شكوفه
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/18 - 09:26 ·
2
LeilA
LeilA
دلم تنگ می شود گاهی برای

یک "دوستت دارم"ساده

دو فنجان قهوه ...

سه روز تعطیلی در زمستان

چهار خنده ی بلند

و...

پنج انگشت دوست داشتی

انگشتانی که نوازش گر دستهایم بود ...

دستهای تنهایم که

به بهانه ی سرمای اسفندماه در جیبهایم فرو رفته است ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/29 - 11:40 ·
7
Mostafa
Mostafa
چه زخم هایی بر دلم خورد تا یاد گرفتم که هیچ نوازشی بی درد نیست !
دیدگاه · 1391/06/27 - 01:09 ·
6
rs_1155
rs_1155
اگر عشق نبود به کدامین بهانه میخندیدیم و میگریستیم؟ کدام لحظه ناب را اندیشه میکردیم؟چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می اوردیم؟اری بیگمان بیش از اینها مرده بودیم.اگر عشق نبود کینه نبود قلب ها تمام حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند. و من با دستانی که زخم خورده توست گیسوان بلند تو را نوازش میکردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه میداشتی وما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر میکردیم...(شریعتی بزرگ)
... ادامه
دیدگاه · 1390/12/17 - 20:15 ·
2
محمد
محمد
دلتنگی … دلتنگی … همانند سربازی که تازه از جنگ بازگشته محتاج نوازش دست هایت هستم باور کن که دلتنگی … دلتنگی … دلتنگی مرگ تدریجی ست !!!
دیدگاه · 1390/09/15 - 23:59 ·
2
محمد
محمد
دلتنگی … دلتنگی …
همانند سربازی که تازه از جنگ بازگشته
محتاج نوازش دست هایت هستم
باور کن که دلتنگی … دلتنگی …
دلتنگی مرگ تدریجی ست !!!
... ادامه
دیدگاه · 1390/09/10 - 00:07 ·
2
محمد
محمد
ضریح تو داره عطر گل یاس نوازش های دستت میشه احساس کی میدونه آقا پر میشه شاید شبا سقا خونه ات با مشک عباس
دیدگاه · 1390/09/9 - 00:59 ·
2
امید
n00453364-b.jpg امید
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند<br> مثل آسمانی که امشب می بارد.... <br>و اینک باران <br>بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند <br>و چشمانم را نوازش می دهد <br>تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
... ادامه
تشنه لبان
تشنه لبان
دعایت می کنم،عاشق شوی روزی بفهمی زندگی بی عشق نازیباست دعایت می کنم با این نگاه خسته،گاهی مهربان باشی به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها بخوانی نغمه ایبا مهر دعایت می کنم در آسمان سینه ات خورشید مهری رخ بتاباند دعایت می کنم روزی زلال قطره اشکی بیاید راه چشمت را سلامی از لبان بسته ات جاری شود با مهر دعایت می کنم،یک شب تو راه خانه خود گم کنی با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را دعایت می کنم روزی بفهمی با خدا تنها به قدر یک رگ گردن و حتی کمتر از آن فاصله داری و هنگامی که ابری،آسمان را با زمین پیوند خواهد داد مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی دعایت می کنم روزی بفهمی گرچه دوری از خدا،اما خدایت با تو نزدیک است دعایت می کنم روزی دلت بی کینه باشد،بی حسد با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست شبانگاهی تو هم با عشق با نجوا بخوانی خالق خود را اذان صبحگاهی،سینه ات را پر کند از نور ببوسی سجده گاه خالق خود را
... ادامه
دیدگاه · 1390/07/13 - 23:49 ·
1
abbasali
abbasali
دستمال دستمه دارم میزارو تمیز میکنم داداشم میپرسه داری گردگیری میکنی؟؟ گفتم پـَـ نـَه پـَـ میزا کمبود محبت گرفتن دارم دست نوازش به سرشون میکشم{128}
... ادامه
ناخدا
ناخدا
من همون تک درخت خشکیده توی کویر داغ تنهایی ام که همه بردنم ازیاد گاهی گم کرده راهی از کنارم میگذشت تکیه بر ساقه خشکیده ام می دادو با خنجری در دستانش ساقه ام را نوازش میکرد ولی چه زود از من خسته میشدو می رمید اه گرمای کویر تنهایی ریشه ام را خشکانده شاید رهگذر دیگری در شب ساقه ام را به آتش زند ولی اگر سوزاندن ساقه ام خاطر تنهای او را پر کند پس به او می گویم بسوزانم چرا که زخم خنجر دیرینه بر ساقه دارم خشکیده ام تنها و بی پناهم بسوزان و جودم را خاکستر کن ....... بسوزان که بدادم رسیده ای سوختم سوختم ای قوم رهایم نکنید سر به صحرا زدم از ننگ سر عاقل خویش
... ادامه
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ