#شوکا، #گوزن#مینیاتوری#گیلان پوست او در تابستان در قسمت پشت و پهلوها سرخ زنگاری تیره تا سرخ قهوه ای و زیر شکم زرد و در زمستان پشت و پهلو ها دودی قهوه ای و زیر شکم سفید است. این حیوان جمعیت بسیار خوبی در اروپا دارد و جمعیت آن در نیم قرن اخیر افزایش چشمگیری نیز یافته و تنها در اروپای مرکزی به ۱۵ میلیون رأس رسیدهاست. اما در خاورمیانه وضعیت نامناسبی دارد و در اسرائیل، فلسطین و لبنان منقرض شدهاست. منبع : گیلان نیوز_وبلاگ نصیرمحله
نمیدونم از بس همه بهم گیر میدنو چرت میگن منم بهشون هیچی نمیگم میگم بذار دلشون خوش باشه ، ولی حس میکنم انگاری یه بغضی تو گلومه داره خفم میکنه هم تو سایت هم تو خونوادم الانم از بی اعصابی موبایلمو تبلتمو خاموش کردم که شاید بهتر بشم
نمیدیدم انگاری کور شدم
فاصله دوستام ازم دور شدن
اصن نمیشنیدم که بخوام گوش کنم
کنترل نداشتم رو خودم
انگار دو نفر بودم ، باخودم قهر بودم
هیشکی مهم نبود ، فقط اونو بخندونم
از خوشحالی من شادمه زیادی
واسه خودم ساختم یه آدمه خیالی
باهمه دوستام بحث هر دفعه سر این
گذاشتم اختیارش هر شب همه چی
بردمش بالا تو کلم منه گیج
بعدشم خودم دستم بش نرسید
آسمون آبیمو غلبه کرد
خبر بد ازین شبح محو
مثه نفس گرم
تو زمستون غیب شد بر نگشت بقله من
عاشــــــــق یه زندونیه یه زندونیه
با اینکه در زندانش بازه میخواد عاشق باشه
گیج و گمه توی خوابش دائم
خبر نداشتی دنیا کجاس
قدم برداشت افتاد تو چاه
عشق یه طرفه ، رودخونه
چشام خسته و قرمز از خون پره
دورم خاکستر سیگار دود شده
داغون چپیدم تو خونه
مثه روزای تلخم که گفتم در گوشت
صدامو گوش کن ببین چقدر درد توشه
هر کی اومد اشک.شونشو خیس کرد
صورتو تا دید فهمید روحمو ****
دربو داغون پشیمون از دعوا با اون
جلو چشام عکس شبام با اون
دیگه قرمز نیس گیلاس شرابامون
چشمام خیره به ماه الان
کبوتری بدون بال پرواز
اشکای زیاد که از چش پاشید
چطور میتونی انقد سنگدل باشی؟
عاشــــــــق یه زندونیه یه زندونیه
با اینکه در زندانش بازه میخواد عاشق باشه
گیج و گمه توی خوابش دائم
خبر نداشتی دنیا کجاس
قدم ورداشت افتاد تو چاه
...
سلااااااااااااام مائده جوونم... بدون #تو#نمیدونم شبا تعطیل بود...
من طاقت غیبت کبری تو ندارم... امیدوارم تا اون موقع دانشگاه و خوابگات ب اینترنت مجهز شه... اره خوندم گلم.....
سلام ب روی نااازتخخخخخخخخ عزیزم اصلا نه حسه اوین و دارم نه حسه نمیدونم..رمان بیشتر میچسبه انگاریامروز صبح که اومدیم فقط ی لحظه ان شدم جواب دادم و بعد دیگه نشستم رمان خوندم...
اومدن که میام اونم از سایت اونجا..ولی شبا ک باز نیس...خوابگاه هم نمیخوام وصل شم با گوشی سخته
ساعت 9 یه خیابون من تنها
یه عالم فکر نم بارون چند تا رؤیا
آدما تصویر کوتاه تو خیابون
یخ زده خاطره ها تونگاشون
تو پیاده رو انگار تو رو می بینم
چقدر شکل تویه بزار ببینم
رد شدی؟ یاکه هنوز همونجا هستی؟
منو میبینی؟ یاباز چشماتو بستی؟
زیر پامون ،خش خش برگای زرد
مثل دوستیمون هواخیلی سرد، اما چه خوب بود
یک کافی شاپ ،قهوه و تلخی حرفات
چشماتو بغض منو هدیه دستات اما چه خوب بود
اما چه خوب بود
دلم یه جوری شد
همون نگاه بود
خاطرات ما دوتا همینجاها بود
انگاری چند سال پیش ،همین روزا بود
فک کنم اون آخری خاطره ها بود
خیلی دیره وقت فکر کردن ندارم
نمیدونم چراباز یادم میارن؟
دوست دارم فکر نکنم اما نمیشه
اون نگاه ،دیگه ازم جدا نمیشه
زیر پامون ،خش خش برگای زرد
مثل دوستیمون هواخیلی سرد، اما چه خوب بود
یک کافی شاپ ،قهوه و تلخی حرفات
چشماتو بغض منو هدیه دستات اما چه خوب بود
اما چه خوب بود
خواهرم واسم اس ام اس داده ش م خ د …
هر کاری کردم نتونستم بخونم ؛ زنگ زدم میگم چی نوشتی ؟
میگه واقعا متاسفم برات که نتونستی بخونیش ، نوشتم شام مهمونیم خونه داداش !
فکر کنم باید ۳۷واحد کلاس رمزنگاری و رمزگشایی واسه ادامه زندگی با خانوادم پاس کنم …
اااااااااااااااا نگار جونی ما نیستیم که ، میخان مارو بد نشون بدن ما بدخواه زیاد داریم....
مائده ریلکس ریلکس چرا گریه میکنی الان میفهمن
ما تو ترکیم بیخیال باش....
وای مهنازی چه کاریه میرم تو زندان راحت تر گیر میاد باور کن به خودا
یلدایی شوما ب کارت برس عزیزم ما حرفی نداریمانوقت که مزه ی دلتنگی چشیدی نیومدیم نمیدونمبهت میگم ی من ماست چی؟؟چقدر کره میده