یافتن پست: #ورق

bamdad
bamdad
تـــــــــــو بهانه ی شعر ِمنی

در فصل ِخاک خورده ی کتاب ِ دلم

که ورق ورق برای رسیدنت

عطر ِ یادت را بو میکشد ...
دیدگاه · 1392/09/28 - 15:06 ·
4
ıllı YAŁĐA ıllı
rose-chips-1.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
✲ميــMisS.ArEzoOــس✲
✲ميــMisS.ArEzoOــس✲
من سر امتحانا بعد ده دیقه الکی ورق میزدم میرفتم
صفحه بعدی که بقیه روحیه شون نابود شه :D
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز ...
دیدگاه · 1392/09/22 - 14:16 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
به سلامتی اونایی که دلشون مث ورقه شاگرد تنبلا پاک و سفیده!{-212-}
Mostafa
Gif_Persian-Star.org_23.gif Mostafa
ملت نگاه با ورق چیکار میکنن حالا شما بشینین حکم بازی کنین {-7-}
fereydoun
hamed-fard.jpg fereydoun
حامد فرد: هنوزم تو خیابون دنبال ستگریزه میگردم-
تا دلم واسه بچگی هام تنگ میشه میخندم -
هنوزم تو جیبم خورده جای برگ تراوله- ادامه در دیدگاه ها ..
... ادامه
MahnaZ
a_birthday_cake_at_shaylyn.jpg MahnaZ
mahya
عزیزم {-218-}
بازم و بوسه ، گلاي سرخ و ميخک {-180-}

ميگن کهنه نمي شه {-241-}

تو اين تو اومدي به دنيا {-246-}

و جود اومد تو جمع خلوت ما {-224-}

تو نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز {-217-}

از اسمون فرستاد خدا يه {-81-}{-210-}

خوردن دیگری از ات را میگم {-241-}
HamidReza
HamidReza
آدما براي هم مثل کتاب مي مونن که وقتي به آخرش ميرسن،ميرن سراغ يکي ديگه؛يادمون باشه براي هر کسي راحت ورق نخوريم ...
دیدگاه · 1392/09/1 - 00:18 ·
6
samyar
samyar
دوست دارمش ، مثل دانه ای که نور را ، مثل مزرعه ای که باد را

مثل زورقی که موج را ، یا پرنده ای که اوج را ،

دوست دارمش . . .
دیدگاه · 1392/08/30 - 12:05 ·
5
samyar
samyar
تو را نگاه می کنم

خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!

بیدار شو

با قلب و سر رنگین خود

بد شگونی شب را بگیر

تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود

زورق ها در آب های کم عمقند...

خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!

جهان این گونه آغاز می شود:

موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند

(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی

وخواب را فرا می خوانی)

بیدار شو تا از پی ات روان شوم

تنم بی تاب تعقیب توست!

می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم

از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب

می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 11:06 ·
2
nader melody
nader melody
یــکــی از لــذتــایــی کــه هــیــچ وقــت نبــود ...
آلــبــومــه عــکــســه بــچــه گــیــاشــو بــیــاره بــا چــه ذوقــی کــه مــن بــبــیــنــم ...
بــعــد شــروع کــنــه ....
حنا = ایــن عــکــســه چــهــار ســالــگــیــمــه بــا هــمـه ی دخـتـرای فــامـیـل اگـه گــفــتــی مــن کـدومم...
من = ایــنــی ؟؟؟ حنا = نـــ من = ایــن کــه نــیــســتــی ... حنا = چرا مگــه چــشــه ؟؟؟
من = چـــیــزیــش نــیــســـت شــبــیــه بــچــه هــای اورانــگـوتــانــه حـالـا کـدوم دختر خـالـتـه ؟؟؟
اون = زهــر مــار خــودمم مــن = آخــی بــبــخــشــیــد :) اشــتــبــاه شــد .... ورق بزنه ...
اون = ایــن عــکس دوران دبـیـرسـتـانِ ... کــدومـم اگــه گــفـتـی ؟؟؟
مــن = ایــنــی ؟؟ اون = این کـجـاش شـبـیه مـنِ من = خـوشگلـشـون اینه دیــگــه یـعـنی ایـن نیستی ...
اون = ن ایــنــم مــن = ایـــن کــه فــقــط دمــاغــش مــعــلــومــه :) ... اون = :(
لـازم نکرده بــبــیــنــی .... بــخــواد پــاشــه بـِـره کــه دسـتــشــو بــگــیــرمــو بــگــم ....
جــوجــه ی غــازم بــچــه گــیــاش زشـتــه وقــتــی بــزرگ مـیـشه خـوشـمل مـیـشـه ...
بـــععععلــه ،، هــنــوز جــاش درد مــیــکــنــه ... آخــه ایــنــو کــه بــهــش گـفـتـم نـمـیـدونــم چــرا بـش
بــرخـورد اول بــا آلــبــوم زد تــو ســرم بــعــد مــنــم ســیــبِ گــنــده ای تــو دهـنـم بــود پــریــد گــلــوم
اونــم بـــا هــمــون آلــبــومـه ایــنـقــده مــحـکــم زد تــو کــمــرم تــا دراومــد ....
آخ ، آخ ، آخ ... هــیــچ وقــتـــ بــا عــشــقــتــون از ایــن شــوخــی خــرکــیــا نــکــنــید ...
دیدگاه · 1392/08/29 - 17:54 ·
5
bamdad
baziii.jpg bamdad

بار آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر!

من ورق را با دلم بُــــــــــــــــــــــــــــــــــــر می زنم!

بار دیگر حـــــــــکم کن، امـــــــا نه بي دل!

با دلــــــــــت ،دل حـــــــــــــكم كن!

حــــــــــــــــــكم دل؛

هركه دل دارد بياندازد وسط تا كه ما دلهايمان را رو كنيم!

دل كه روي دل بيفتد، عشق حــــــــاكم مي‌شود!

پس به حــــــــــــــكم عشق،بازي ميكنيم!

اين دل مــــــــــــــــــــــــــــــــن!

رو بكن حـالا دلـــت را!

دل نداري؟!

بر بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزن انديشه ات را ...

حـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــكم لازم!

دل سپــــــــــــــــــــــــــــــــردن،دل گرفتن

هر دو لــــــــــــــــــــــــــــــــــــــازم

عشــق لـــــــــــــــــــــــــــــــــــــازم...
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/22 - 14:48 ·
6
Morteza
Morteza
گاهی زندگی مثل یک پیاز است که هر برگش را ورق بزنی اشکتو در می یاره ...
دیدگاه · 1392/08/10 - 21:17 ·
9
Morteza
Morteza
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». پدر با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند:

پدر عزیزم،

با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی رویارویی با مادر و تو را بگیرم.

من احساسات واقعی رو با (اس تاکی) پیدا کردم ،او واقعا معرکه است ،اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است !!! ( اس تا کی) به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم.

.

اون یک تریلی توی جنگل داره و کلی هیزم برای تمام زمستون.

ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه.

(اس تا کی)چشمان من رو بروی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعا به کسی صدمه نمی زنه .

ما اون رو برای خودمون می کاریم،

و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن،

برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خواهیم.

در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه،

و (اس تاکی) بهتره بشه.

اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من ۱۵ سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.
با عشق،

پسرت، John
صبر کنید اصل کاری پاورقی نامه است :

پاورقی:

پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست،من بالا هستم تو خونه ( تامی) ،فقط می خواستم بهت یاد آوری کنم که در دنیای چیزهای بدتری هم هست نسبت به کار نامه مدرسه که روی میزمه،

دوست دارم! هروقت برای امدن به خونه امن بود ،بهم یه زنگ بزن
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
1395266_498628053583260_1923943058_n.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
خوراش لايك كنن {-197-}
شهرزاد
شهرزاد
بــلاتکلیفم …


مــثل کتاب فــراموش شده ای


که روی نــیمکت یک پارک سوت و کور ،


بــاد دیــوانه ،


نــخوانده ورقــش مــیزند …


هر ورقــش ،


بــیت بــیت غــزلش ، قــصه ء من ….
... ادامه
Mostafa
Mostafa
آقایان هنگام درس خواندن

یا درس نمی خونند یا وقتی می خوان بخونن باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه… یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندن، بلند میشن میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحت حسشون تموم میشه حال ندارند برند بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.
همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند یادشون میره به همین سادگی...{-7-} در مورد من که اینجوری بود شما رو نمیدونم
MahnaZ
MahnaZ
معلم دختر عموم بهش جريمه داده که از 100 تا 300 رو با عدد و حروف بنويسن
حالا اين نشسته داره مينويسه و ميگه:شماره 254 به باجه 6،شماره 255 به باجه 2،
بعدشم هر هر هر هر ميخنديد{-15-}(منظور باجه های بانک)
والا به ما از اين جريمه ها ميدادن با گوله گوله هاي اشکي که ميچکيد رو ورق دفتر مينوشتيم،اونوقت اين.....
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ