یافتن پست: #پنج

iman
iman
واسم مهمون اومد

وقتی در رو بازکردم دختره قدش حدود یک و هشتاد نود بود ٬

وقتی کفشش رو درآورد یک و هفتاد وپنج شد !!!

اومد توی خونه گل سرش رو برداشت شدیک و پنجاه .....

نگرانم کم کم محو بشه ...
... ادامه
bamdad
bamdad
می شود باران ببارد؟

همین امشب!

قول می دهم فقط قطره های پاکش را بغل کنم!

و بی هیچ اشکی دستهایش را بگیرم

قول می دهم

فقط بویش را حس کنم!

اصلا اگر ببارد

فقط از پشت پنجره نگاهش می کنم

قول می دهم برایش شعر نگویم

فقط... می شود؟امشب.... ؟

خدایا

دلم به اندازه تمام روزهای بارانی گرفته...

:(
دیدگاه · 1393/04/20 - 23:01 ·
6
bamdad
bamdad
عاشقم ،
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی …
منِ دلداده به آهی
بنشستیم ،
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم...

{-35-}
bamdad
bamdad
هر نتی که از عشق بگوید

زیباست

حالا...سمفونی پنجم بتهوون باشد!

یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست...

{-41-}
دیدگاه · 1393/04/17 - 21:58 ·
4
bamdad
bamdad
مدت های طولانیست که دلم تنگ خویش است
و سال هاست که
شب ها برای خودم نامه می نویسم
به خودی که نمی دانم
در کدامین جهت جغرافیایی ایستاده است
شاید در کنار دریاچه یخی باشد
شاید در کوهستان اسیر گرگ ها شده باشد
و شاید در مارپیچ پله ها گم شده باشد
و شاید در زیر شکوفه های درخت گیلاس آرامیده باشد
و روی پاکت نامه ها می نوشتم
فرستنده:من نیستم
گیرنده:نمی دانم کجاست
و به صندوق پست سر کوچه می انداختم
و سالها از پشت پنجره خیره به بیرون ماندم
و به امید امدن مرد پست چی و جواب نامه خودم انتظار کشیدم
چه کسی می داند
شاید روزی نامه های من به خودم رسید و جایش را برایم معلوم کرد و شاید اداره پست نا مه های مرا در کتابی به نام نامه هایی به خودم را چاپ کرد.

آری من خودم نیستم و سالهاست در توده های غم انگیر این دنیا گم شده ام...

:(
دیدگاه · 1393/04/17 - 20:33 ·
5
bamdad
bamdad
ﻋﺎﺷﻘﻢ،

ﺍﻫﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﭼﮥ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮐـﻨﺎﺭﯼ

ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ِ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﯼ

ﺗﻮ ﮐﺠﺎ ...؟

ﮐﻮﭼﻪ ﮐﺠﺎ ... ؟

ﭘﻨﺠﺮﮤ ﺑﺎﺯ ﮐﺠﺎ ... ؟

ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ...؟

ﻋﺸﻖ ﮐﺠﺎ ...؟

ﻃﺎﻗﺖِ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺠﺎ ...؟

ﺗﻮ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ

ﻣﻦِ ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻫﯽ...

{-41-}
دیدگاه · 1393/04/16 - 22:02 ·
5
zoolal
zoolal
ما آدم معمولیا وقتی دلمون میگیره
میریم لب پنجره
با یه لیوان چایی خیره میشیم به دور دستا
احساس آرامش می کنیم...
سلامتی ما معمولیا
که نه "آرزوی" کسی هستیم
و نه "آویزون" کسی...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/13 - 22:12 ·
5
zoolal
zoolal
بازکن چشمت را...تا دلم باز شود..تاکه از پنجره ی چشمانت عشق آغاز شود
دیدگاه · 1393/04/13 - 09:23 ·
4
zoolal
zoolal
اگه پنجاه میلیون بهتون پول برسه چه کار اقتصادی میتونین باهاش انجام بدین؟؟؟/
bamdad
bamdad
حالا من مانده ام...


و پنجره ای خالی ...


و فنجان قهوه ای


که از حرف های نگفته

پشیمان است ...

:(
دیدگاه · 1393/04/11 - 23:37 ·
5
✔♥Дℓɨ♥✔
10511218_1507957772751207_194098483031287441_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
نامه هایشان را هنوز نبرده است...
آنان که رفتند و در زمانه ی ستم،
بلاکش غصه ها شدند..
تا تو،
مبادا که روزی از پنجه های هرزه ی عدو،
نخ کش بی ها بشود...

شادی روح صلوات

♥ ۩۞ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ۞۩ ♥
... ادامه
bamdad
bamdad
روزنامه ها را که به پنجره می کشیدم


نمی دانستم پشت پنجره ها


خبری نیست


نمی دانستم خبر های خوب


توی مشت تو جا ماندند....

:(
دیدگاه · 1393/04/8 - 23:04 ·
7
zoolal
zoolal
از شاملوی عزیز،
بعد از یک فنجان قهوه
به هوایی سرد برمی گردم
در پی رویاهایم …
در پی تو …
احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …
یک استکان چای از میان دستانت و یک جرعه غزل از میان چشمانت
دلم آرام ، نگاهت را می خواهد و شهد شیرین کلامت
خسته ام
دوباره باورم میکنی؟
عصرانه ای به طعم همین واژه های تلخ
من تو ، غروب ، و لبخندهای تلخ
تف می کنی تو شعر مرا روی میز و بعد
می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ
- —– – —– – —— – —– – —– -

گارسون کمی شکر و تو لبخند می زنی
حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ
گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد
گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ
عادت کرده ام به طعم قهوه
به آد مهای پشت پنجره کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
حالا فهمیده ام که چرا قهوه و کیک را با هم می خورم
قهوه می نوشم برای زندگی تلخم و همراهش کیک برای شیرینی لحظاتی که با تو بودم
اما باز تلخی قهوه بر شیرینی کیک پیروز می شود
لحظات با تو بودن کوتاه بود… خیلی کوتاه…
ولی زندگی تلخم خیلی بلند است … خیلی…
لعنت بر قهوه تلخ سرد شده ام
تو
پاییز
قهوه
اکنون کنارم هست
پاییز
قهوه
اما تو…
روی صندلی همیشگی می نشینم و سفارش میدم : دو فنجون قهوه
هنوز هم با این که نیستی ولی برات سفارش میدم…
خودت نیستی خیالت که هست…
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام
بنوش … تا از دهان نیفتاده … بنوش …
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی و ته همه فنجان های تو من می روم …
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این جا
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردی را دوا نمی کند …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
در ته فنجان قهوه ام کفش های توست
فقط نمی دانم می آیی یا می روی …
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:19 ·
6
bamdad
bamdad
نه پنجره ای اضافی دارم،

که تو را در آن بگذارم،

و نه میزی،

معشوقه ای نیز در این شهر ندارم

ای گل! تو را بخرم و چکارت کنم؟

{-28-}{-28-}
دیدگاه · 1393/04/8 - 00:08 ·
3
bamdad
bamdad
به‌وقتِ دلتنگی

فرقی نمی‌کند کجا باشی:

پشتِ پنجره‌ی اتاقی در پاریس

میانِ ازدحامِ خیابانی در تهران

یا روی پُلی معلّق در جنگل‌های اِفریقا.

به‌ هر حال،

حتمن غروبی برای تماشا خواهی یافت!

{-195-}
دیدگاه · 1393/04/8 - 00:03 ·
4
رضا
HTC-One-M8-vs-m7.jpg رضا
دیدگاه · 1393/04/7 - 14:47 در وبگردی ·
7
bamdad
bamdad
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند.

از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن! در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.

در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند.

برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند.

بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.

خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال …

سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده .

او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!

نتیجه اخلاقی: بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.

{-15-}
دیدگاه · 1393/04/6 - 23:23 ·
8
bamdad
bamdad
هر پنجره ای زیباست...اگر



"تو" میان قاب آن طلوع کنی …

{-41-}
دیدگاه · 1393/04/6 - 18:54 ·
2
صوفياجون
صوفياجون
پسره اسم پروفایلش 5 تا علی بود))Ali Ali Ali Ali Ali((
بهش پی ام دادم داداش اسمت اکو داره اینهمه شده؟؟؟
برداشته میگه نه اسمم "پنجعلی""که کنارهم 5 تا علی نوشتم
....
...
...
کشور که نیست زندان مغز هاست به جان خودم {-7-}{-15-}{-18-}
bamdad
bamdad
گذشته ی ما هر چه که باشد

هر کاری که کرده باشیم

هر چه که هست

باید بدانیم که خدا کنار پنجره ایستاده!

و همه چیز را دیده

همه ی زندگیمان را...

همه کارهایمان را...

خدا نشان داده که ما را دوست دارد و بخشیده است

بهترین چیز درباره ی خدا این است که بدانیم

هر وقت از او طلب بخشش کنیم

نه تنها می بخشد بلکه فراموش هم می کند

همیشه باید بدانیم خدا کنارپنجره ایستاده است...

{-23-}
دیدگاه · 1393/03/31 - 23:22 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
7.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
قول پاداش در صورت صعود به مرحله بعدی جام جهانی {-264-}
صوفياجون
صوفياجون
{-43-}{-43-}{-43-}{-43-}منم برم لالا کنم آخ جونم فردا پنج شنبه زود میام خونه و میگیرم بعدازظهر میخوابم شبم میام تا فردا ساعت یک که میام خونه شبتون خوووش{-35-}{-35-}{-35-}{-22-}{-22-}
رضا
رضا
کسی نیست باز دیر اومدم .
zoolal
zoolal
یه پرستار استرالیایی بزرگترین حسرت های آدمهای
در حال مرگ را جمع آوری کرده است.
و پنج حسرت را که بین بیشتر مردم مشترک بوده را منتشر کرده است
-کاش جرات اینو داشتم که اون جور که دلم می خواست زندگی
می کردم نه اون جوری که مردم ازم توقع دارن
- کاش اون جور سخت کار نمی کردم.
-کاش شجاعت اونو داشتم هر چه را می خواهم با صدای بلند بگویم.
-کاش رابطه ی خودم رو با دوستام حفظ می کردم.
- کاش شاد تر بودم
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/23 - 09:37 ·
5
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ