یافتن پست: #کنار

setareh 22
image.jpg setareh 22
در ذهـن زنانه ی من ، مرد یعنی تکیه گـاهی امـن.
یعنی بوسه ای از روی دوست داشتن ، بدون اندکی شَرم.
در ذهن زنانه ی مـن…
مــرد یعنی کوه بودن
پر از سخـاوت بودن
پر از حیای مـردانه.
در کنارِ ایـن ابـهت ، لوس شدن های کودکـانه.
در ذهـن زنانه ی خوش بین من
مـرد یعنی دوست می دارمـت
تو هـر لـحظه بـا منـی.
تو ” مـــردی “….
مـن بی تو بــا تمام آفرینش بیگـانه ام .
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/7 - 12:37 ·
4
Mohammad
1411547551871119_large.jpg Mohammad
آقا اصلا دین رو میذاریم کنار
بیا اصلا قرآن رو میذاریم کنار
حجاب یه مساله عقلیه!
هر عقل سالمی میتونه قبول کنه
به یه خانم بگو حاضری شوهرت 99% عشقش مال تو باشه 1% واسه یه زن دیگه؟!
کسی هست بگه حاضرم؟!
پس همونطور که دوس داری شوهرت عشقش مال تو باشه
جوری ازخونه بیرون نرو عشق شوهر مردمو بدزدی!
یه جور لباس نپوش آرایش نکن که 1% عشق یه مردو مال خودت کنی
زن مسلمان باید آنچنان در میان مردم رفت و آمد كند كه علائم عفاف و وقار و سنگینى و پاكى از آن هویدا باشد!
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/2 - 15:29 در حسینیه ·
8
Morteza
Morteza
انصافا خوندنیه
.....................
درددل یک جوان ایرانی
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون....
شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
خانومه که دیگه امیدی به نجات نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت: تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم
... ادامه
bamdad
bamdad
برای عبور از عرض فلسفه

دست تو عصای سفید من بود

من این سال ها برای لمس یک کلمه ی سفید کنار این خیابان ایستاده بودم.
دیدگاه · 1393/06/30 - 22:43 ·
8
soheil
soheil
جوانی که عطر "او" را زده بود...
درخیابان ازکنارم گذشت...
و این یعنی قتل غیر عمد...
دیدگاه · 1393/06/30 - 17:34 ·
4
✔♥Дℓɨ♥✔
1410267620464283_large.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
به بختِ بلنـــــدم که در منی
هم قرار منی ، هم تو منی ... ^_^
... ادامه
✔♥Дℓɨ♥✔
10665216_582459075216604_6722993557030394768_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
مجري: به به...تابستون داره تموم ميشه و کم کم بايد آماده شين واس مدرسه رفتن!
کلاه قرمزي: اي بابا خيلي اتفاق خوبيه شمام هي يادآوري کن!
ببعي: باز آمد بوي ماه مدرسه...
پسرعمه: يني من اين آهنگو که ميشنوم ميخوام سرمو بکوبم به ديوار!
مجري: اگه بدونين تو مدرسه چقدر خوش ميگذره...من که دلم واس مدرسه رفتن يه ذره شده
کلاه قرمزي: خب اگه دلت تنگ شده بيا جاي من برو مدرسه،من يه جوري با اين دلتنگي کنار ميام!
مجري: ميدونين اگه مدرسه نرين بزرگ که شدين بيکار ميمونين؟
پسرعمه: اين پسر عباس آقا که اينهمه درس خونده مهندس شده مگه بيکار نيس!؟
مجري: خب بعضيا هرچي ميگردن نميتونن کار پيدا کنن
کلاه قرمزي: بله بقيه هم از همون اول ميدونن کار پيدا نميشه اصلاٌ نميگردن!
... ادامه
√√★nima★√√
√√★nima★√√
ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، وﻗﺘﯽ ﺳﺮ ﮐﻼس ﺣﻮﺻﻠﻪ درس رو ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ، اﻟﮑﯽ ﻣﺪاد رو ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻼس دم ﺳﻄﻞ آﺷﻐﺎل ﮐﻪ ﺑﺘﺮاﺷﯿﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﯾﮏ ﻣﺪت ﻣﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد دﺧﺘﺮا از اون ﭼﮑﻤﻪ ﻻﺳﺘﯿﮑﯽ ﺻﻮرﺗﯿﺎ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪن ﮐﻪ ! دورش ﭘﺸﻤﺎﻟﻮﻫﺎی ﺳﻔﯿﺪ دارﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺗﯿﺘﺮاژ ﺷﺮوع ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮدک: اون ﺑﭽﻪ ﻫﻪ ﮐﻪ دﺳﺘﺸﻮ ﻣﯿﺬاﺷﺖ ﭘﺸﺘﺶ و ﻧﺎراﺣﺖ ﺑﻮد و ﻫﯽ راﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﯾﻪ دﻓﻌﻪ ﭘﺮدﻩ ﮐﻨﺎر ﻣﯿﺮﻓﺖ و ﻣﯿﻨﻮﺷﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮدک و ﻧﻮﺟﻮان ﺑﺎ آﻫﻨﮓ …وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد ﮐﻪ ﮐﺎﻧﺎل ﻫﺎی ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن دو ﺗﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮد، ﮐﺎﻧﺎل ﯾﮏ و ﮐﺎﻧﺎل دو

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، دوﺳﺖ داﺷﺘﯿﻢ ﻣﺒﺼﺮ ﺻﻒ ﺑﺸﯿﻢ ﺗﺎ ﭘﺎی ﺑﭽﻪ ﻫﺎ رو ﺳﺮ ﺻﻒ ﺟﻔﺖ ﮐﻨﯿﻢ… ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﻋﯿﺪا ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﺧﺮﯾﺪ ﻋﯿﺪ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﮐﺪوم ﮐﻔﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮای ﭼﻪ ذوﻗﯽ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻗﺮارﻩ ﮐﻔﺸﻤﻮﻧﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﯿﻢ((( ﮐﻔﺶ ﺗﻖ ﺗﻘﯽ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ واﺳﻪ ﻋﯿﺪا ﺑﻮد

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: ﺧﺎﻧﻮم اﺟﺎزﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ﺳﻌﯿﺪی ﺟﯿﺶ ﮐﺮددددددد

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﻣﻘﻨﻌﻪ ﭼﻮﻧﻪ دار ﻣﯿﮑﺮدن ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﻣﻮن ﮐﻪ ﻫﯽ ﮐﻠﻤﻮن ﺑِﺨﺎرﻩ، ﺑﻌﺪ ﭘﺸﺘﺸﻢ (( ﮐﺶ داﺷﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻧﺶ ﻧﭽﺮﺧﻪ ﺑﯿﺎد رو ﮔﻮﺷﻤﻮن

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮدﯾﻢ وﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﺮدﻧﻤﻮن ﭘﺎرک، ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﯿﻠﻪ ی ﮐﻨﺎر ﺗﺎب، ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﻠﺘﻤﺴﺎﻧﻪ ﺑﻪ اوﻧﯿﮑﻪ ﺳﻮار ﺗﺎب ﺑﻮد ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ، ﮐﻪ دﻟﺶ ﺑﺴﻮزﻩ ﭘﯿﺎدﻩ ﺷﻪ ﻣﺎ ﺳﻮار ﺷﯿﻢ، ﺑﻌﺪش ﮐﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺧﻮدﻣﻮن ﻣﯿﺸﺪ، دﯾﮕﻪ ﻋﻤﺮا ﭘﯿﺎدﻩ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﭘﺎﮐﻦ ﻫﺎی ﺟﻮﻫﺮی ﮐﻪ ﯾﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﻮد ﯾﻪ ﻃﺮﻓﺶ آﺑﯽ، ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻃﺮف آﺑﯿﺶ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﻮدﮐﺎرو ﭘﺎک ﮐﻨﯿﻢ، ﻫﻤﯿﺸﻪ آﺧﺮش ﯾﺎ ﮐﺎﻏﺬ رو ﭘﺎرﻩ ﻣﯽ ﮐﺮد ﯾﺎ ﺳﯿﺎﻩ و .ﮐﺜﯿﻒ ﻣﯽ ﺷﺪ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، وﻗﺘﯽ ﻣﺸﻖ ﻣﯿﻨﻮﺷﺘﯿﻢ ﭘﺎک ﮐﻦ رو ﺗﻮ دﺳﺘﻤﻮن ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪاﺷﺘﯿﻢ، ﺑﻌﺪ ﻋﺮق ﻣﯿﮑﺮد، ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﯿﻢ ﭘﺎک ﮐﻨﯿﻢ ﭼﺮب و ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﺪ و ﺟﺎش ﻣﯿﻤﻮﻧﺪ، دﯾﮕﻪ ﻫﺮ ﮐﺎر ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﻧﻤﯿﺮﻓﺖ، آﺧﺮ ﺳﺮ ﻣﺠﺒﻮر ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﺳﺮ ﭘﺎک ﮐﻦ آب دﻫﻦ ﺑﻤﺎﻟﯿﻢ، ﺑﻌﺪ ﺗﺎ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﯿﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﺸﯿﻢ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ، ﻣﯿﺪﯾﺪﯾﻢ دﻓﺘﺮﻣﻮن رو ﺳﻮراخ ﮐﺮدﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: از ﺟﻠﻮ ﻧﻈﺎاااااااااااااااام … ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، اون ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻫﺮ روزی ﮐﻪ ورزش داﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﻟﺒﺎس ورزﺷﯽ ﻣﯽ رﻓﺘﯿﻢ ﻣﺪرﺳﻪ… اﺣﺴﺎس ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ اﻣﺮوز ورزش دارﯾﻢ، دﻟﺘﻮن ﺑﺴﻮزﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺳﺮ ﺻﻒ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ۱۸۰ درﺟﻪ ﺑﺎز ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﺗﺎ واﺳﻪ رﻓﯿﻖ ﻓﺎﺑﺮﯾﮑﻤﻮن ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: آن ﻣﺎن ﻧﻤﺎران، ﺗﻮ ﺗﻮ اﺳﮑﺎﭼﯽ، آﻧﯽ ﻣﺎﻧﯽ کَ. ﻻ. ﭼﯽ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﮔﻮ
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/20 - 14:05 ·
3
رضا
10703844_10153321991079657_459195149817356688_n.jpg رضا
بالاخره عرضه شد .
bamdad
bamdad
چه روزها که میگذرد و من همینم

قدری تحمل نیست که تو را بشناسم

میدانم هستی،دلتنگتر از عشق

میدانم عاشقی،زیباتر از هر وصف

من بهانه ای می خواهم برای زندگی

آیا می توانم بگویم باش در کنارم

من همان طفل گریز پایم

{-15-}
دیدگاه · 1393/06/15 - 21:47 ·
5
iman
iman
امشب شب تولد عشقمه ...

خدانمیدونم کجاست...

نمیدونم پیش کیه...

نمیدونم داره چیکارمیکنه ...

نمیدونم تو فکرکیه ...

نمیدونم ...

خدانمیدونم بایدالان چه حسی داشته باشم ...

نمیدونم بایدخوشحال باشم یا ناراحت...

فقط میدونم یه چیزی تو گلومه امشب که بدتراز شبای دیگه است ...

نمیذاره نفس بکشم ...

خدا فقط یه چیز ازت میخوام ...

امشب شب تولدشه ...

فرقی نمیکنه کجاباشه و کنار کی ...

فقط میخوام شاد باشه ... هرجاکه هست... لبخند رو لبش باشه ...

کنارهرکی که هست ... احساس خوبی داشته باشه...

تبریک و شادباش عشقم... دوست دارم
... ادامه
bamdad
bamdad
شاید در ظاهر کیلومترها فاصله بین من و توست



اما هر بار دلتنگت می شوم دستانم را که روی قلبم میگذارم



آرام آرام تپیدنت را احساس میکنم؛



چه ساده تمام زندگیم شده ای



و چه زیبا فاصله ها را در هم کوبیده ای و در کنارم هستی.



تا همیشه در من جاری باش ...

{-41-}
bamdad
bamdad
چشمانم در آسمان

به جستجوی آخرین ستاره ی شب است

و می روم به اوج ، کنار او

ستاره ای که در سپهر آرزو

یگانه تقدیر من است...

{-41-}
دیدگاه · 1393/06/13 - 19:56 ·
2
negaaaar
negaaaar
یادته که روز اول بهم گفتی هیچ وقت تنهام نذار

یادته گفتی بدون تو میمیرم؟؟

یادته که من با تو عهد بستم که

تا آخرش باهاتم و کنارت میمونم؟؟؟

چرا حالا نیستی و من عهدم رو شکسته می بینم؟؟

چرا با مرام ؟؟؟؟

یادته که روز اول بهم گفتی هیچ وقت تنهام نذار

یادته گفتی بدون تو میمیرم؟؟

یادته که من با تو عهد بستم که

تا آخرش باهاتم و کنارت میمونم؟؟؟

چرا حالا نیستی و من عهدم رو شکسته می بینم؟؟

چرا با مرام ؟؟؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/13 - 17:27 ·
7
bamdad
bamdad
من به یک احساس خالی دلخوشم

من به گل های خیالی دلخوشم

در کنار سفره اسطوره ها

من به یک ظرف سفالی دلخوشم

مثل اندوه کویر و بغض خاک

با خیال آبسالی دلخوشم

سر نهم بر بالش اندوه خویش

با همین افسرده حالی دل خوشم

در هجوم رنگ در فصل صدا

با بهار نقش قالی دلخوشم

آسمانم حجم سرد یک قفس

با غم آسوده بالی دلخوشم

گرچه اهل این خیابان نیستم

با هوای این حوالی دلخوشم

{-35-}
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
ببینم طرفم با یکی دیگه راحت تره , به نفع ِ نفر ِ سوم خودمو میکشم کنار ! ; )
bamdad
bamdad
پسرک توی تاکسی یک شکلات درآورد و خورد و بعد یکی دیگه و پشت بندش یکی دیگه.
مردی که کنارش نشسته بود بهش گفت: هیچ می دونی که زیادی شکلات خوردن برای دندون هات بده؟
پسرک در جوابش گفت: پدربزرگ من 135 سال عمر کرد.
مرد پرسید: این به خاطر خوردن شکلات بود.
پسرک: نه پدربزرگم همیشه سرش به کار خودش بود...

{-15-}
رضا
رضا
از چند هفته دیگه رایتل میشه جوان ناکام صنعت مخابراتی ایران میره کنار دست تالیا .
دیدگاه · 1393/05/26 - 01:20 ·
9
soheil
soheil
آخ دلم هیچکی کنارت نیست ، سر کن با خودت
زیر و رو شو دنیا رو زیرو زبر کن با خودت
وقتی میبینی خودت داره کلافت می کنه
از خودت پاشو ، خودت با شو سفر کن با خودت
هر زمستون پیش از اینکه ریشه پابندت کنه
شاختو بردار و تمرین تبر کن با خودت
یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین
یا بسوز و جنگلی رو شعله ور کن با خودت
♫♫♫
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/21 - 20:56 ·
9
غزل
2q4uusah5qp4e4dyj7y.jpg غزل
تولدت مبارک شقایق جونم{-241-}
ایشالا همیشه سالم و سلامت در کنار خانواده ت شاد باشی{-256-}
ıllı YAŁĐA ıllı
2014-08-11_donbaler_1407699700123917_orig.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
بازم تولدت مبارک shaghayegh(پارتی_السلطنه) و ایشالا همیشه کنار امیر جان و شاهین عزیز خوش باشی . {-41-} {-115-}
bamdad
bamdad
پسرها:
۱- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.
۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن.
۳- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.
۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن.


دخترها:
۱- با ماشین میرن دم بانک.
۲- در آینه آرایششون رو چک میکنن.
۳- به خودشون عطر میزنن.
۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.
۵- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.
۶- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.
۷- بلاخره ماشین رو پارک میکنن.
۸- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.
۹- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.
۱۰- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.
۱۱- دنبال کارت عابربانکشون میگردن.
۱۲- کارت رو وارد دستگاه میکنن.
۱۳- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.
۱۴- کد رمز رو وارد میکنن.
۱۵- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن.
۱۶- کنسل میکنن.
۱۷- دوباره کد رمز رو میزنن.
۱۸- کنسل میکنن.
۱۹- دوستشون رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه.
۲۰- مبلغ درخواستی رو میزنن.
۲۱- دستگاه ارور (خطا) میده.
۲۲- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.
۲۳- دستگاه ارور (خطا) میده.
۲۴- بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.
۲۵- انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن.
۲۶- پول رو میگیرن.
۲۷- برمیگردن به ماشین.
۲۸- آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.
۲۹- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.
۳۰- استارت میزنن.
۳۱- پنجاه متر میرن جلو.
۳۲- ماشین رو نگه میدارن.
۳۳- دوباره برمیگردن جلوی بانک.
۳۴- از ماشین پیاده میشن.
۳۵- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذار برای آدم)
۳۶- سوار ماشین میشن.
۳۷- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده.
۳۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن.
۳۹- احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.
۴۰- مندازن توی خیابون اشتباه.
۴۱- برمیگردن.
۴۲- میندازن توی خیابون درست.
۴۳- پنج کیلومتر میرن جلو.
۴۴- ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا انقدر یواش میره

{-105-}
bamdad
bamdad
الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
الو ... الو... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمی ده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...
هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :
اصلا خدا باهام حرف نزنه گریه می کنما...
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو...دیگر بغض امانش را بریده بود
بلند بلند گریه کرد وگفت:
خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم می خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...
چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟
آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه
فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟
مثل خیلی ها که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.
مگه ما باهم دوست نیستیم؟
پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه ؟
خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:
آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه...
کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب می کردند
تا تمام دنیا در دستشان جا می گرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می خواستند .دنیا برای تو کوچک است ...
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت
{-61-}
bamdad
88510879457078838676.png bamdad
کی حاضره رو این تاب بشینه؟
:)
bamdad
bamdad
ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺑﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﻋﻮﺍ :
.
.
.
ﺩﺧﺘﺮ : ﺗﻮ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﻋﺸﻖ ﻣﻨﻮ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ،ﺑﺎﯼ
ﭘﺴﺮ : ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﻧﺰﻥ،ﺑﺎﯼ
ﺩﺧﺘﺮ :ﺁﺭﻩ ﻟﯿﺎﻗﺘﺖ ﻫﻤﻮﻥ gf ﻗﺒﻠﯿﺖ ﺑﻮﺩ،ﺑﺎﯼ
ﭘﺴﺮ : ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺧﻼﻕ ﮔﻨﺪﺕ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺖ ﮐﻨﺎﺭ،ﺑﺎﯼ .
ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﮕﻪ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ؟؟ﺑﺎﯼ .
ﭘﺴﺮ : ﭼﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ؟ﭼﮑﺎﺭﮐﺮﺩﯼ؟ !!!ﺑﺎﯼ .
ﺩﺧﺘﺮ : ﺁﺭﻩ ﺑﮕﻮ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﮕﻪ؟ ﺑﺎﯼ .
ﭘﺴﺮ :ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮔﻠﻢ،ﺑﺎﯼ
ﺩﺧﺘﺮ :ﭼﺮﺍ ﻋﺸﻘﻢ،ﺑﺎﯼ
ﭘﺴﺮ : ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺳﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺑﺎﯼ
ﺩﺧﺘﺮ : ﭘﺲ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻋﺸﻘﻢ ﻓﻌﻼ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻦ، ﺑﺎﯼ
ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ،ﺑﺒﺨﺶ،ﺑﻮﺱ،ﺏﺍﯼ
ﺩﺧﺘﺮ : ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﺪﺍﺕ،ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ،ﺑﺎﯼ،
ﺷﻤﺎﻡ ﺑﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ،ﺑﺮﻭ ﺑﯿﻨﻢ، ﺑﺎﯼ !!!!!!!!!!!!!
ﯾﻌﻨﯽ ﯼ ﻣﺸﺖ ﺭﻭﺍﻧﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯽ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺗﺸﮑﯿﻞ
ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﺎﻱ

{-126-}
صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ