یافتن پست: #گرسنه

shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
اومدم بنویسم خیلی شبیه حیوونها هستی اما …
وقتی یاد نجابت اسب افتادم
وقتی یاد وفاداری سگ و اون نگاه مهربونش افتادم
وقتی یاد نهنگ افتادم که به جفتش تا آخر عمرش وفادار می مونه
وقتی یاد شیر افتادم که اگر گرسنه نباشه ، شکار نمی کنه
وقتی یاد قو افتادم که غرورش رو خیلی دوست داره
وقتی یاد مرغ عشق افتادم که بدون جفتش میمیره
به خودم گفتم خیلی نامردیه تو رو به حیوون تشبیه کنم
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/7 - 22:02 ·
5
ღ sepide ღ
ღ sepide ღ
بیماری یخچال گرایی چیست ؟!
نوعی بیماری روانیست که فرد را تحریک به باز کردن درب یخچال می‌کند،
در حالی‌ که نه تشنه است، نه گرسنه است و نه اصلا میداند که چه می‌خواهد
از علائم این بیماری این است که فرد از اتاقش خارج میشود
سرگردان راه آشپزخانه را در پیش می‌گیرد درب یخچال را باز می‌کند،
چیزی بر نمیدارد درب را می‌بندد
این بیماری به وفور در میان متولدین دهه‌های ۶۰ و ۷۰ به چشم می‌خورد!
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
بیماری یخچال گرایی چیست ؟! نوعی بیماری روانیست که فرد را تحریک به باز کردن درب یخچال می‌کند، در حالی‌ که نه تشنه است، نه گرسنه است و نه اصلا میداند که چه می‌خواهد از علائم این بیماری این است که فرد از اتاقش خارج میشود سرگردان راه آشپزخانه را در پیش می‌گیرد درب یخچال را باز می‌کند، چیزی بر نمیدارد درب را می‌بندد این بیماری به وفور در میان متولدین دهه‌های ۶۰ و ۷۰ به چشم می‌خورد!
... ادامه
...
...
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.» عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.» زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.» زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.» زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟» فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم ت
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/2 - 20:02 ·
4
saeid
saeid
حرفهاي زن ومرد در مواقع مختلف زندگي
سفره عقد
زن :عزيزم اميد وارم هميشه عاشق بمانيم وشمع زندگيمان نوراني باشد.
مرد: عزيزم کي نوبت کيک مي شه؟

روز زن
زن : عزيزم مهم نيست هيچ هديه اي برام نخريدي يک بوس کافيه
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزي تو عاليه عزيزم (شام چي داريم؟)

روز مرد
زن :واي عزيزم اصلا قابلتو نداره کاش مي تونستم هديه بهتري بگيرم.
مرد:حالا اشکال نداره عزيزم سال ديگه جبران مي کني (چه بوي غذايي مي ياد)

روز بعد از تولد بچه
زن:واي ماماني بازم گرسنه هستي , (عزيزم شير خشک بچه رو نديدي)
مرد: با دهان پر(نه عزيزم نديدم , راستي عزيزم شير خشک چرا اينقدر خوشمزه است)

چهل سال بعد
زن :عزيزم شمع زندگيمون داره بي فروغ ميشه ما پير شديم
مرد :يعني ديگه کيک نخوريم

دو ثانيه قبل از مرگ
زن :عزيزم هميشه دوستت داشتم
مرد: گشنمه

وصيت نامه
زن: کاش مجال بيشتري بود تا درميان عزيزانم مي بودم ونثارشان مي کردم تمام زندگي ام را!!
مرد:شب هفتم قرمه سبزي بديد

اون دنيا
زن : خطاب به فرشته ي مسئول :خواهش مي کنم ما را از هم جدانکنيد , نه نه عزيزم , خدايا به خاطر من(وسر انجام موافقت مي شه مرد از جهنم بره بهشت)
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
مواظب خودكارت باش:
اگه خودكارتو گم كني نميتوني جزوه بنويسي
اگه جزوه ننويسي نميتوني درس بخوني
اگه درس نخوني واحدهاتو پاس نميكني
اگه واحداتو پاس نكني مدرك نميگيري
اگه مدرك نگيري كار پيدا نميكني
اگه كار پيدا نكني غذا نداري كه بخوري
اگه غذا نداشته باشي گرسنه ميشي
اگه گرسنه شي لاغر ميشي
اگه لاغر شي زشت ميشي
اگه زشت شي كسي باهات ازدواج نميكنه
اگه ازدواج نكني بچه دار نميشي
اگه بچه دار نشي افسرده ميشي
اگه افسرده بشي مريض ميشي
اگه مريض بشي ميميري
پس مواظب خودكارت باش تا گم نشه وگرنه ميميري!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/20 - 00:58 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
486285_428997153821003_1086120653_n.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
...
Mostafa
Mostafa
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»


عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گف
ت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟
... ادامه
Noosha
nazi-saba.jpg Noosha
برفی
سرد
و خاموش
سایه روشن کوچه باریک وقدیمی مان.
امتداد چنار های پیر
هیاهوی کلاغهای گرسنه
و بوی خانه های کاهگلی.

بیا در همسایه را بزنیم
و فرار کنیم
من و تو.
تند می دویم
می رویم تا آخر دنیا.
این بار مطمئنم کتک نمی خوریم!
و گونه های تو از شرم
انارگونه خیال انگیز.

ما فرار کردیم ودر لایه های پنهان سالها گم شدیم.
همسایه هنوز منتظر ماست
و من منتظر تـ♥ـــو...
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/2 - 13:10 ·
7
mamadlsd
dog2.jpg mamadlsd
گویند سگ ده خوی نیک دارد که هرکس داشته باشد خوشبخت شود :

ـ منزل ندارد، واین ازصفت مجردان است.

ـ شب بیداراست، واین صفت عبادت کاران است.

ـ درسفرتوشه برنمی دارد، واین صفت اهل توکل است.

ـ چون سفره گستردند کناری نشیند، واین صفت منیع طبان است.

ـ اگراورا بزنند وبرانند به اندک نوازشی بازمی گردد واین صفت مریدان است.

ـ درسختی ورفاه ازصاحبش دست نمی کشد، واین نشانه صابران است.

ـ پس ازمرگ ارثی ندارد، واین شیوه ی ازدنیا گذشتگان است.

ـ همیشه گرسنه است، واین نشانه مجاهدان است.

ـ پیوسته ترسانست، واین علامت صالحان است.

ـ به کم قانع است، واین شیوه ی عاشقان است.
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/27 - 00:53 ·
5
شهرزاد
شهرزاد
غمگینم...
همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر می کند که چگونه بمیرد...؟
گرسنه و آزاد
یا سیر و اسیر.....
دیدگاه · 1391/09/23 - 15:32 ·
6
hamid
hamid
این بار از عشق نمینویسم عشق تو دلم مرده
سرنوشت منو به عشقی که میخواستم نرسوند
تا تهش بخون کنار تو نرو تا بگم داستان هزار توامنو
هزاری که بابتش جون هدیه کنی
هزاری که نباشه باید خون گریه کنی
خون گریه کنی وختی کرده خستت زمونه
وختی از خدا میخوای گرسنه بچت نمونه
وختی زنت تو جونی داره حس یه پیر زن
وختی از بی پولی داره حسه بیوزن
مثل بیوای که نداشت قرص اعصاب سرشو
واسه خرید اون قرص فروخت اعظای تنشو
اون زن از دسه بیچاره گی کلیشو فروخت...
و دختر بی خونه ای که دربست پا میده
سر هزاری کثیف با هر کس خوابیده
و خونواده ای که اونو از قسط ندیده
گرفتنش اونم خستس از بس نالیده
اون دختر قوربونی مردای کزای شد
اون دختر بازیچیه دستان کسانی شد
که ابروی ایرانو از تو ریشه کندند
سر هزاری خون مردمو تو شیشه کردند
بوی هزاری بیاد از دم بیهوشن
باهاشون باشه خداوپیغمبر کیلو چند
سر هزاری مردومو به قسم میکشند
داری منو میبینی که از زمونه بیزارم با وجود خستگیو دستای سست
قلم برمیدارم مینویسم شبونه بیدارم
کاغذ خطخطیه از درون بیمارم بهم تهمت میزنن میگن شرور دیوانه
ولی مهم نیس چون من جوونه ایرانم
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/23 - 14:26 ·
6
نگار
نگار
روزگار عجیبیست !
این روزها بعضی ها راه می روند تا غذایشان هضم شود و عده ای می دوند تا گرسنه نمانند …
دیدگاه · 1391/09/14 - 00:05 ·
4
Mostafa
Mostafa
در این دنیا هیچ کس گرسنه نیست همه روزی چند بار گول میخورند..
دیدگاه · 1391/08/21 - 21:59 ·
7
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ