یافتن پست: #گشتم

bamdad
bamdad
در کوچه های عشق دنبال تو می گشتم
..
.
حقیقت شب بود ترسیدم
هیچی دیگه، برگشتم!
{-7-}
ıllı YAŁĐA ıllı
021.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
...
نیما جان ممنونم ازت که به وبلاگم و سایتم سر میزنی یه دنیا تشکر که به یادمی {-35-}{-35-}{-35-}
حمید
حمید
گشتم ننننننننننننبو نگردید نیست ننننننننننننننننبود
دیدگاه · 1392/12/29 - 19:37 ·
4
bamdad
bamdad
فرض کنید یه روزی تو اینترنت بنویسند که" آمریکایی ها

میخواهندروز چهارشنبه به ایران حمله کنند"


اگرچه اونا غلط اضافه کردند ولی کامنت های ایرانی ها زیر این خبر میتونه

جالب باشه:
.
.
.
انواع نظرات ایرانی ها :

1. ما 4شنبه امتحان داریم لطفا بندازین جمعه


2. من چهارشمبه چک دارم !


3. منم چهارشنبه امتحان دارم . موندم چیکار کنم . برم جنگ نَرَم جنگ...


4. پس چرا ساعت شو نگفته؟! شاید ما خونه نباشیم..


5.حالا من چی بپوشم؟!


6. ما شماره ماشین مون فرده، فك نكنم بتونیم تــو این حماسه آفرینی

حضور بهم برسونیم!


7.میشه بهش بگین موقع برگشت منو به عنوان غنیمت ببرن آمریکا


8. سه شنبه حمله کنن تا چهارشنبه تمومش کنن که پنج شنبه جعمه بریم

دَدَر!!
9. شام هم میدن؟


10.ایول ، بالاخره یه بهونه جور شد من پنجشنبه نرم عروسی. از جنگ

برگشتم خستم ! تازه اگه اسیر نشم و برگردم


11. بگو سر راه نون بگیره...


12. ای بابا حالا نمیشه جمعه عصر باشه آخه عصرای جمعه خیلی دلگیره

آقا ما از مسئولین خواهشمندیم جمعه حول و حوش ساعت ۳-۴ حمله کنن

بعد از ناهار!!!

13. مرگ بر آمریکا

{-7-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سلــــــ آم بــــــِ هـــــَمــــــــــــِ{-275-} هــــَمـــــــِ خـــوبیـــــــــــد عــــــ آ یـــــــــــ آ؟{-26-}
دِلـــشم بـــــــَرآ تََــــک تَــــــــــــکِـــتـــــون تَــــــنـــــــگــــــ شـــــدِ بــــــودآآآآ{-41-}{-41-}{-41-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
با تو از دریاچه ی نور از دل جنگل گذشتم

گفتی هر عشقی میمیره اما از تو برنگشتم

میخواستم تا دنیا دنیاست ما به عشق هم بنازیم

توی مرز ماه و دریا قصری از صدف بسازیم

طوفان گرفت و چه ساده شکستی

اما چشاتو رو بغضم نبستی

عمرم گذشت و هوز که هنوزه

سلطان قلبم تو هستی تو هستی
... ادامه
sam
sam
رفیقم ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺜﻤﻮﻥ ﺷﺪ
ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺯﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ...
ﺷﺐ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺭﻭ ﺟﺎ ﮐﻔﺸﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﻟﻄﻔﺎ
ﺑﺎ ﺳُﻢ
ﻭﺍﺭﺩ ﻧﺸﻮﯾﺪ ...!!!
ﺭﻭ ﺩﺭ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﻭﺭﻭﺩ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ
ﻣﻤﻨﻮﻉ ...
ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ: ﻃﻮﯾﻠﻪ !!!
ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﺩﻓﺘﺮ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺩﺍﻡ ﻭ ﻃﯿﻮﺭ :|
یهنی صفا و صمیمیت از خونوادشون میباره ها!!!
دیدگاه · 1392/12/25 - 21:46 ·
4
Mostafa
Mostafa
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﻡﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﯿﻪ:
ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺷﺐﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﻩ ﭘﺪﺭﯼ ﺗﻮ ﺷﻤﺎﻝ ، ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺻﻠﯽ ﺑﯿﺎﺩ، ﯾﺎﺩﺑﺎﺑﺎﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺑﺎ ﺻﻔﺎ ﺗﺮﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮕﻞﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ!
ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻪ:
... ﻣﻦ ﺍﺣﻤﻖ ﺣﺮﻑﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﯿﭽﯿﺪﻡ ﺗﻮ ﺧﺎﮐﯽ.
۲۰ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﮐﻪ ﯾﻬﻮ
ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﯿﺸﺪ. ﻭﺳﻂ ﺟﻨﮕﻞ، ﺩﺍﺭﻩ ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ، ﻧﻢ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ. ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﯾﮑﻤﯽ ﺑﺎﻣﻮﺗﻮﺭ ﻭﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻡ!!
ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺟﻨﮕﻞ، ﺭﺍﺳﺖﺟﺎﺩﻩ ﺧﺎﮐﯽ ﺭﻭ ﮐﺮﻓﺘﻢ ﻭ
ﻣﺴﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ.
ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺗﻨﺪ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﯾﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻭﺑﯽ ﺻﺪﺍﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﻢ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩ.
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﯽ ﻣﻌﻄﻠﯽ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺗﻮﺵ.
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪﻓﮑﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﮐﻨﻢ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩﻡ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻋﻘﺐ ﺟﺎﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺳﺮﻡ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺎﻻ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﺸﮑﺮ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﭘﺸﺖﻓﺮﻣﻮﻥ ﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﻠﻮ ﻧﯿﺴﺖ!!
ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ!
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﻮﻣﺪﻡ ﮐﻪﻣﺎﺷﯿﻦ ﯾﻬﻮ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺟﻔﺖ ﻭ ﺟﻮﺭﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻧﻮﺭ ﺭﻋﺪﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﭘﯿﭻ ﺟﻠﻮﻣﻮﻧﻪ!
ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻨﻢ ﯾﺦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺣﺘﯽ ﺟﯿﻎ ﺑﮑﺸﻢ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻃﺮﻑ ﺩﺭﻩ.
ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺁﺧﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻪﺧﺪﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮﭼﺸﻤﻢ.
ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺁﺧﺮ، ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯﺑﯿﺮﻭﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ، ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻭ
ﻓﺮﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﭼﺮﺧﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﺎﺩﻩﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﻪ ﻣﺪﺕ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ.
ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺩﻓﻌﻪ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺳﻤﺖﺩﺭﻩ ﯾﺎ ﮐﻮﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﭙﯿﭽﻮﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﯾﻪ ﻧﻮﺭﯼ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻭﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﻢ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻡ.
ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ.
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺩﻭﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻧﻮﺭﺍﺯﺵ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﻭﻟﻮ ﺷﺪﻡ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻡﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻡ، ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ، ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖﺑﻮﺩﻧﺪ
ﯾﻬﻮ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺧﯿﺲ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﻮ،
ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ:
ﻣﻤﺪ ﻧﯿﮕﺎ! ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﻤﻘﯿﻪﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﻫﻞ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
... ادامه
bamdad
bamdad
...
می خواهم برایــت تنهــــایی را معنــا کنم !

در شهر کنار خیابانی ایستاده ای ، هوایی سرد ،

صدای همهمه مردم

سیگار ...سیگار ...انتظـار ...

به خودت می آیی

یادت می آید نه کســی هست که از راه بیاید

نه دستی که بازوهایت را بگیرد ...

نه صدایی که میان این همهمه ها اسمت را صدا کند ...!

اسم این تنهــاییـــست ...
صوفياجون
صوفياجون
Noosha
واسه سلامتیه آجیه گلم ندا همتون دعا کنین کمرش همچنان خوب نشده تو .{-17-}{-17-}
{-17-}{-47-}{-47-}{-47-}

{-17-}{-156-}{-156-}{-35-}{-35-}{-35-}{-23-}{-23-}{-41-}{-41-}
bamdad
bamdad
دیشب در جاده های سکوت در ایستگاه عشق هر چه منتظر ماندم


کسی برای لمس تنهاییم توقف نکرد


و من تنها تر از همیشه



به خانه برگشتم
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/21 - 21:08 ·
4
bamdad
bamdad
سلام بچه ها
خوبید؟
عایا کسی هست کمکم کنه؟
آهنگ لحظه های معین رو میخوام
کسی داره واسم لینکش کنه عایا؟
خیلی ممنون میشم
"لحظه ها رو با تو بودن
در نگاه تو شکفتن
حس عشق و در تو دیدن
مثل رو یای تو خوابه"

خیلی واسم مهمه ، اگه کسی هست که بتونه کمکم کنه خشحال میشم...
میسی از همگی...
:)
♥هـــُدا♥
جــدایی (730).jpg ♥هـــُدا♥
تــَمآم هوآ رآ بو مـے کشم
چشم مـےدوزم
زل مـے زنم…
انگشتم رآ بر لبآטּ زمیـטּ مے گذآرم:
” هــــیس…!مـے خوآهم رد نفس هآیش بـﮧ گوش برسد…!”
امآ…!
گوشم درد مـےگیرد از ایـטּ همـﮧ بـے صدآیـے
دل تنگـے هآیم را مچالـﮧ مـے کنم و
پرت مـے کنم سمت آسمآטּ!
دلوآپس تو مـے شوم کـﮧ کجآے قصـﮧ مآטּ سکوت کرده ایـے
کـﮧ تو رآ نمـے شنوم...!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/15 - 21:53 ·
6
bamdad
bamdad
این روزهای سخت از هر انگشتم یک هنر می بارد

شب ها می بافم خیالت را

روزها می کشم دردهای نبودنت را

و غروب ها هم

وای غروب ها می رقصم با سازِ دلتنگی هایم...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/15 - 21:16 ·
4
orkhan
orkhan
مامان بزرگمینا رفتن مکه چهار روز امروز زنگ زدم بشه میگم مامان بزرگ کی میاد گفت چهار شنبه بر میگردیم ازش پرسیدم مامان بزرگ این هفته به من پول ندادی مامان بزرگم گفت میدونم بعد برگشتم گفتم یعنی هفته بعد بهم 20 هزار میدی کلا پیچوند منو گفت برات چی دوست داری بخرم منم گفتم هیچی پولم بده اومدی {-7-}{-49-}واسه مامان بزرگم
دیدگاه · 1392/12/4 - 20:21 ·
5
✔♥Дℓɨ♥✔
delebarani.ir - 6.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
مي گويند نبود! نگرد نیست!
اما من ميگويم كه گشتم ، ،
با من بود اما من نبود!!!
بگذار دیگری بگردد برای او باشد...
Noosha
download (1).jpg Noosha
پنج‌شنبه هفته گذشته اسکی‌باز 29 ساله تهرانی در حالی که در پیست دیزین مشغول اسکی با دوستان خود بود، با دیرک بالابر مستقر در این پیست برخورد کرد که پس از این حادثه، دچار مصدومیت‌های شدید در نواحی مختلف بدن و در نهایت مرگ مغزی شد. بعد از آنكه روز جمعه پزشكان اعلام كردند که مرگ مغزی اين ورزشكار قطعي است خانواده شاهسوندی درخواست اهدای عضو فرزندشان را به مسوولان بيمارستان ارائه كردند و مراسم اهداي عضو اين اسكي‌باز روز جمعه در بیمارستان مسیح دانشوری تهران انجام شد. بعد از درگذشت اين ورزشكار مسوول پیست اسکی دیزین می‌گوید باید شرایط‌مان را با وضع موجود بسنجیم و نباید خودمان را با پیست اسکی کشورهایی مثل سوئیس مقایسه کنیم. قربانعلی سولقانی در گفت‌وگو با «ایسنا»، با ابراز تاسف از درگذشت نوید شاهسوندی، اظهار کرد: متاسفانه در چند روز اخیر قضاوت‌های یک‌جانبه و نادرستی توسط برخی از رسانه‌ها صورت گرفت که مطمئنا پیگیری خواهد شد. او ادامه داد: در روزهای اخیر برخی صحبت‌هایی که مطرح شد کاملا غرض‌ورزانه بود و ما با مدارک مستند از جمله فیلم روز حادثه، غلط بودن این ادعاها را ثابت خواهیم کرد. مسوول پیست دیزین افزود: این حادثه روزپنج‌شنبه 24 بهمن ماه در قله دیزین نرسیده به انتهای پیست قله رخ داد. در این بین نباید فراموش کرد که محدوده پیست با مسیر پیست متفاوت است. کل پیست دیزین محدوده‌ای در حدود 550 هکتار دارد و در کل این مساحت، پرتگاه، دره و مناطق بهمن‌گیر داریم، اما در این محدوده مسیرهایی برای اسکی مشخص شده است.سولقانی گفت: برخی از مناطقی که فنس کشیده شده و با ماشین برف روب مشخص شده است، مسیرهایی هستند که در آن می‌توان اسکی کرد، اما نوید شاهسوندی در محدوده پیست نبوده است....
{-35-} روحش شاد و یادش گرامی....{-35-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
Mostafa مصطفی کوجاست از تاریخ 1392.11.13 دیگه پیداش نیست{-157-}
حامد@ پسر تنها
5174016.jpg حامد@ پسر تنها
قربون کریم خدا بشم شمال یخ زده طرف ما بهار ه
اینو امروز گرفتم از مدرسه که برمیگشتم
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ