روزی یکی از نگهبانای عراقی از یه بسیجی 15 ساله ی ایرانی پرسید: پدر و مادرت رو چقدر دوست داری؟ گفت:مثل چشمام برام عزیزن عراقی پرسید:رهبرت رو چقدر دوست داری؟ جواب داد:رهبرم مانند قلب منه! انسان بدون چشم میتونه زندگی کنه و ادامه ی حیات بده هر چند که دشواره ولی بدون قلب نمیتونه زندگی کنه!
مقام معظم رهبری: خاطرات جنگ کنجینه تمام نشدنی برای ایندگان است. سرزمین نورءنقطه رهایی انسان از حصار تن.نقطه عطف انسانیت است.این سرزمینءمحل تلاقی زمین واسمان و معراج شهیدانی است که از اوج انسانیت تا ملکوت اعلای پرکشیدند.
کی سپری فصل خزان می شود؟ کی سحر و وقت اذان می شود؟ رود فرج از دل تنگ زمان کی سوی گلزار روان می شود؟ باز زِ یُمن قدمش گفته اند عالم فرتوت جوان می شود یوسف از ین دیرتر آیی تگر قامت یعقوب کمان می شود خوبتر و برتر و بالاتری بیشتر از آنچه بیان می شود چشمه خورشید محبت بتاب ورنه دل از دیو و دَدان می شود ای دل از ین بیش مزن دست و پا هر چه خدا خواست همان می شود...#
امروز برای شهدا وقت نداریم ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم چون فرد مهمی شده نفس دغل ما اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است بهر سفر کرببلا وقت نداریم تقویم گرفتاری ما پر شده از زر ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم التماس دعا
کاش میشد به شما رسید! خیابان های شهرمان را به نامتان کردهاند، ولی من میگویم که جغرافیای جهان را بایدبه نام شما کردو وسعت آسمان و زمین را. دیری است زبان جز به نام شما نمی چرخد. ما گم شده ایم در کوچه پس کوچه های زمان. بر روی چشم ما، پرده ای از خاک کشیده اند؛ وگرنه شما را مرگی نیست، ما اسیران غربت خاکیم؛ ما را بیابید! پلاک زخمی تان را بر گردن گمشدگان رمل های داغ گناه بیندازید؛ شاید پیدا شویم! شاید بوی خون به ناحق ریخته شما، ما را به سوی حق بکشاند؛ شاید فکه، نامی شود که رازهای مگو را به ما بیاموزد. ما را صدا کنید؛
من ، اینجا به انتظار نشسته ام برای آن لحظه ی ِ موعود ... میدانــ َم تلاشت را میکنی اما اگر نشد آن چه باید بشود ... الرحمن ُش را من می خوانــ م ... فاتحه َش را تــو ...خدايا شهداي ما را با شهداي صدر اسلام محشور بقرما
لباس خاکی ها نديدم آينهاي چون لباسخاكيها همان قبيله كه بودند غرقِ پاكيها به عشق زنده شدن، «عند ربِّهم» بودن شده ست حاصل آنها ز سينه چاكيها دليل غربتشان، اهلِ خاك بودنِ ماست نه بي مزار شدنها، نه بي پلاكيها به آسمان كه رسيدند رو به ما گفتند: زمين چقدر حقير است، آي خاكيها
پندار ما این است که شهدا رفته اند وما مانده ایم ءحقیقت این است که شهدا مانده اند وزمان,ما را با خود برده است . زندگی کردن با مردن معنی می یابد,کلید ماجرا در مردن است نه زندگی کردن (سید اهل قلم شهید اوینی)
سلام سلام کجایید ای شهدا کجایید... که چشمم پر از اشک است قلبم لبریز از غصه ، اگر امید ظهور نبود شاید سالها پیش مرده بودم کجایید ای مرغان عاشق ، کجایید ببینید کجا بودیم اکنون کجاییم ای شهدا دعا کنید که خدا فرج امام زمان (عج) را نزدیک کند.
مادر شهید؛ چه بگویم در وصف تو وفرزندت؟ چه کنم با اشک هایت؟ دلتنگی هایت؟ آرزوهایت؟ سوزهایت؟ ناله هایت؟ عشق گمشده ات را چه کنم؟ مادر جان؛ فقط این را بدان، بدان که سه چیز در دنیا از بین نمی رود: جوهر قلم من، که برای شهیدت به دل آتشین کاغذ می زنم ، اشک های تو که برای شهیدت از مژگانت سرازیر است و خون شهیدت ، خون شهیدت ، خون شهیدت ، پایمال نخواهد شد....به امید ظهور یار...یاعلی...با شهدا برای شهدا تا شهادت