تو مترو زن جوون و خوشگلی و دیدم که داشت لباس زیر می فروخت یکی از خانمهای مسافر با بی احترامی اون و هل داد و بلند داد زد که :

زنیکه حالا تو این جا تنگی اومدی تو گوش ما داد می زنی لباس زیر 2 تومن ...
.
زنِ جوون جواب نداد ....
اما مسافر ول کن نبود....!
یهو انگار که بغضش بترکه و از این حرفا خسته شده باشه گفت:چیه؟دارم نونمو از راهِ حلال در میارم ؟خوبه برم تو خیابون و شوهر تو و بقیه رو از راه به در کنم تا خرجم درآد...

یه سکوتِ سنگین تو مترووو.....!!!

تو می دانی چراهرچه این نگاه می بارد ،این بغض سبک نمی شود ؟!
چقدر گفتم این همه بی نشان شدن دلتنگ ترم می کند؟
چقدر گفتم اینهمه زمزمه نبودن بی تاب ترم می کند؟
من گفتم اما تو باور نکردی
دلتنگ تر شدم …
بی تاب تر شدم …
باور کن

خــــــدایـــــا…

آغوشت را امشب به من می دهی ؟

برایِ گفتن! چیزی ندارم

اما برای ِ شنفتن ِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .

می شود من بغض کنم، تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .

می شود من بگویم خدایا ؟ تو بگویی : جانِ دلم . .

می شود بیایی ؟

تــــمــــنــــا می کنم

هر دم

به هر هوس

می آیی ُ

سنگ ِ بی اعتنایی می زنی

به پنجره ی احساس ِ دل؛

و می شکنی

بغض ِکال ِ تنهایی را

مقصر تو نیستی !

دیوار دل کوتاه است...

قـلبِ مـטּ مے لرزב

هر گاه و بے گاه

مغزم مے روב هماטּ سمتے ڪـہ نبایـב!

هماטּ سمتے ڪـہ تو בور مے شوے ...

مغز مـטּ تمام شب هایے ڪـہ تنهایے بختڪ مے شوב بر تنم

مے روב تا، وقتے بغض لعنتے اش

بعـב از یڪ عمر مغرور و روشـטּ فڪر بوבטּ

روے صنـבلے عقب تاڪسے اے میترڪـב(!)

قلب و مغز مـטּ شعورشاטּ نمے رسـב

ڪـہ בنیا جاے ڪوچڪ و ڪوتاهے است ...

ببیـטּ اعتقاבاتم،

عشق هایم،

چقـבر بے پایـہ تر از בیروز مے شونـב هر روز(!)

و اینجا בر شب هاے سرב

هنوز ...

تو همخواب مے شوے

با بے פֿـوابے هاے مـטּ ...

خــــــدایـــــا…
آغوشت را امشب به من می دهی ؟
برایِ گفتن! چیزی ندارم
اما برای ِ شنفتن ِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم، تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .
می شود من بگویم خدایا ؟ تو بگویی : جانِ دلم . .
می شود بیایی ؟
تــــمــــنــــا می کنم

سلامتی روزی که من سفید پوش شدم , شما مشکی پوشیدین و من حال میکنم با تیریپتون.....
سلامتی اون چند تا شونه که تابوت نحسه من رو شونشونه.....
سلامتی یه صدای بلند و تکرار جمعیت....
سلامتی صدای صوت قرآن یه بینوا....
سلامتی اشکا .....
سلامتی خاکا....
سلامتی سنگا....
سلامتی دل کندنا...
سلامتی بغض کردنا...
سلامتی تنهایی زیر خاک...
سلامتی روزی که نیستم....
سلامتی روزی که شما فراموشم می کنید...
سلامتی تو که دلم تنگ میشه برات.

دیار عاشقی هم شهر هرت داره !

خیلی راحت دل می دزدن ، دل می برن ، دل می شکنن

آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک

می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت

آرام آرام خاکستر می شود …


آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …

خــــــدایـــــا…
آغوشت را امشب به من می دهی ؟
برایِ گفتن! چیزی ندارم
اما برای ِ شنفتن ِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم، تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .
می شود من بگویم خدایا ؟ تو بگویی : جانِ دلم . .
می شود بیایی ؟
تــــمــــنــــا می کنم

دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست
گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل
تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست

صدای ما رو

از پشت شیشه ی مانیتور می شنوید...

مانیتوری که الان ، خیلیا پشتش بغض دارن

مانیتوری که الان ، خیلیا دستشون

زیر چونشونه

در ضمن ،

پشت همین مانیتور هم خیلیا دلشون گرفته...