مشخصات

موارد دیگر
0$D->usr->favs) ) { ?>
samyar (آفلاين)
194 پست
3 ديدگاه
294 امتياز
عاشق
1371-03-28
m - مجرد
اسلام
اصفهان
دکترا و بالاتر
وزن: 60 - قد: 178
نرفته ام
نمی کشم

دنبال‌کنندگان

(35 کاربر)

آخرین بازدید کنندگان

حس من


samyar
samyar


اگر سرت رو روی سینه ام بگذاری

هیچ صدایی نخواهی شنید

قلبِ من طاقت این همه خوشبختی رو نداره
دیدگاه · 1392/08/30 - 11:00 ·
3
samyar
samyar
تو را ای گل کماکان دوست دارم

به قدر ابر و باران دوست دارم

کجا باشی کجا باشم مهم نیست

تو را تا زنده هستم دوست دارم
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:59 ·
3
samyar
samyar
من شکستم تا تو را عاشق کنم

بعد من باران فقط آب است و بس

هر که بعد از من سراغت را گرفت

زشت یا زیبا فقط خوابست و بس
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:58 ·
4
samyar
samyar
عشق بعضی وقت ها از درد دوری بهتر است

بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است

توی قرآن خوانده ام ، یعقوب یادم داده است

دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:58 ·
4
samyar
samyar
خواب هایم بوی تن تـــو را می دهـــد

نکنـــد آن دور تــر هــا نیمــه شب

در آغوشم می گیـــری
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:57 ·
4
samyar
samyar
از تـــو شـراب انــداخــتـه ایـن شعـــر

نمــی تـــوانـــم بـــنـویــسمـت

بـس کــه مــــرا گـــرفــتـه ای
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:57 ·
3
samyar
samyar
مى خواهم

گره بخورم در تو

آنقدر سخت که با دندان بازم کنى
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:56 ·
3
samyar
samyar
از این ور و اونور شنیدم داری عروس میشی گلم

مبارکت باشه ولی آتیش گرفت این دلم

خیال می کردم با منی، عشق منی، مال منی

فکر نمی کردم یه روزی راحت ازم دل بکنی

باور نمی کردم بخواهی راستی راستی تنهام بذاری

آخه یه عمر همش بهم گفته بودی دوسم داری

گفته بودی عاشقمی به پای عشقم می شینی

می گفتی هرجا که باشی خودتو با من می بینی

رفتی سراغ دشمنم یه پست، نامرد، حسود

یکی که حتی به خدا لنگه کفشمم نبود

به ذهنشم نمی رسید حتی نگاش کنی یه روز

آخه که چه دردی می کشم، ای دل بیچاره بسوز

با این همه بدی هنوز عشقت برام مقدّسه

همین که تو شاد باشی و بخندی واسه من بسه

تازه عروسیت برات خودم هدیه میخرم

غصه نخور حرفاتو من پیش کسی نمی برم

هرکی بپرسه بهش میگم خودم ازش خواستم بره

میگم برای هردوتامون اینجوری خیلی بهتره

با اینکه می دونم برات همدم و همخوار نمیشه

آرزو می کنم دلت یه لحظه غصه دار نشه

با اینکه می دونم یه روز تو رو پشیمون می بینم

همیشه از خدا می خوام چشماتو گریون نبینم

با اینکه از دوریت دلم داره می ترکه

ولی به خاطر تو هم که شده میگم مبارکه
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:54 ·
2
samyar
samyar
پاییز رو به پایان است

و من...

برای لحظه ای همقدم شدن با تو دلم تنگم ...

همقدم شدن با تو در یک عصر بارانی !

هم کلام شدن باتو بر روی نیمکت های پارک...

من دلم برای صدای خش خش برگ ها تنگ است

من دلم برای تو دل تنگ است....
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:53 ·
2
samyar
samyar
باران آمد

و نغمه های سرد زمستان را
بر گونه های تب كرده ام سرود
باران آمد
و طرح لبخندم را
جان دوباره ای بخشيد
دوباره باران
بر جای جای بودنم بارید

و سايه های مردد را
از پيشانی ام زدود
و چه باران زيباست
آنگاه كه می بارد
بر لای لای گرم دلتنگی
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:53 ·
2
samyar
samyar
نازدانه ی دلم

همه رفتند ...

همه آرام می آیند و آرام می روند

بی آنکه بدانند چطور شیشه دل را می شکنند.

همه می روند ...

بی آنکه نگاهی به عقب اندازند که من ... که تو ...

که همه ما پشت پنجره چشم به راه ایم.

همه می روند ...

نازنینم اما من همیشه با تو می مانم

تا پشت پنجره به انتظارم ننشینی

با تو می مانم تا پنجره غم گرفته دلت را شاد کنم

من در کنارت هستم

سرت را بر شانه ام بگذار

من می مانم ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:53 ·
2
samyar
samyar
کاش می شد درزمان عاشقی




عشق را درهرکجا فریاد زد




کاش می شد درشمارلحظه ها




عشق بی قید و قفس را یاد کرد




در حضورگرم و پرشوردو دست




لذت باهم شدن را یاد کرد




کاش می شد درکناریکدگر




ازحصاراین مکان آزاد شد




درکنارجاده های بی کسی




لحظه ها را یک به یک احساس کرد




کاش می شد دردل مرداب غم




شادی یک دل شدن را داد زد




بردرو دیوارهای قلبمان




عکس عشقی جاودان را قاب کرد
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:51 ·
2
samyar
samyar
آن که می گوید دوستت می دارم
خنیاگر غمگینی ست

که آوازش را از دست داده است

ای کاش عشق را زبان سخن بود

آن که می گوید دوستت می دارم

دله اندوهگین شبی ست

که مهتابش را می جوید

ای کاش عشق را زبان سخن بود
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:51 ·
2
samyar
samyar
روی دیوار

روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو

چشــــم می کشم و دهانی که بخندد

به این همه تنهایی و انتـــظار ...

این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ

و تکه ذغالی که خطــــ می کشد

نیامدنت را ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:51 ·
2
samyar
samyar
خداوند بود و من و تو

تنهای تنها

ساقه ات در تمام وجود خاکی ام ريشه

دوانده بود که آن ناشناس از راه رسيد

تو را چيد و با خود به آن شب خيس پراز شهوت برد

در زير پيکر سنگين آن ناشناس از فرط لذت و درد !

به خود می پيچيدی

که ناگهان

قطرات خون ساقه معصومت را آلود

و آن هنگام بود که ريشه نيمه جانت خشکيد

و علفهای هرز وجود خاکی مرا پر کرد

عشق برای هميشه مرد....

و خداوند برای آن ناشناش نام انسان را برگزيد
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:50 ·
2
samyar
samyar
ای عشق ، ای عشق

همه لرزش دست و دلم
از آن بود که عشق پناهی گــردد

پروازی نه گریز گاهی گردد

ای عشق ، ای عشق

چهره آبی‌ات پیدا نیســت

و خنکای مرحمی بر شعله زخمی

نه شور شعله بر سرمای درون

ای عشق ، ای عشق

چهره سرخت پیدا نیســــت


غبار تیره تسکینی بر حضور ِ وهن

و دنج ِ رهائی بر گریز حضور

سیاهی بر آرامش آبی

و سبزه برگچه بر ارغوان

ای عـشــــــق ، ای عشق

رنگ آشنایت پیدا نیست
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:49 ·
2
samyar
samyar
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وزبسترِ عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد بی تو خواهم خفت
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:47 ·
2
samyar
samyar
.
ای دل تو به ادراک معنا نرسی
در نکته زیرکان دانا نرسی
امروز ز می و جام بهشتی می ساز
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:47 ·
2
samyar
samyar
تا خاک مرا به قالب آمیخته اند
بس فتنه که از خاک بر انگيخته اند
من بهتر از اين نمی توانم بودن
کز بوته مرا چنين برون ريخته اند
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:47 ·
2
samyar
samyar
غم عشقت بيابون پرورم كرد
هواي بخت بي بالو پرم كرد
بمو گفتي صبوري كن صبوري
صبوري طرفه خاكي بر سرم كرد
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:46 ·
2
samyar
samyar
گر می نخوری طعنه مزن مستان را بنياد مکن تو حيله و دستان را
تو غره بدان مشو که می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:46 ·
2
samyar
samyar
سلام به اون عزیزی که ، فاصله ها باهاش دارم

تو دفتر خاطره هام ، خاطره ها باهاش دارم

آرزوی دیدن اون ، صورت زیباشو دارم

آخر حرفمم اینه هرجا باشه دوسش دارم
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:46 ·
2
samyar
samyar
دلم بهانه ات را می گیرد




چقدر امروز احساس می کنم نبودنت را ...




صدایت در گوشم می پیچد...




و بی اختیار می گویم جانم مرا صدا کردی
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:45 ·
2
samyar
samyar
حرف دلم تقدیم به فا....
روزی که دیدمت آرام خندیدم
به خود گفتم:زندگی
زیبا بود...
آه...
... ولی افسوس او مرا هرگز ندید
حتی پرپر شدنم را در جلوی پاهانش
روزی که رفت من هم رفتم
او به دوام و من به فنا
کاش هرگز او را نمیدیدم کاش
روزی که دیدمش دنیا آبی بود
زیبا بود
مثل خواب
مثل برف
مثل باران
ولی رفتنی...
اما حال دنیا سیاه است
مثل کابوس
مثل سرما
مثل شب
ولی تا کی؟
کاش هرگز نمیدیدمت کاش
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:44 ·
3
samyar
samyar
جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم

آنچه شایسته عشق است ، مهیا دارم

سوز دل ، خون جگر ، آتش غم ، درد فراق

چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم

........
... ادامه
صفحات: 4 5 6 7 8