مشخصات

موارد دیگر
0$D->usr->favs) ) { ?>
samyar (آفلاين)
194 پست
3 ديدگاه
294 امتياز
عاشق
1371-03-28
m - مجرد
اسلام
اصفهان
دکترا و بالاتر
وزن: 60 - قد: 178
نرفته ام
نمی کشم

دنبال‌کنندگان

(35 کاربر)

آخرین بازدید کنندگان

حس من


samyar
samyar
نــگــاهـــــم كــن

نــداشــتــنــت

نــخــواســتــنــت

نــبــودنــت

هــمــه قـــــبــول

فــقــط لــحــظــه هــایــی كــه هــســتــــی

نــگــاهـــم كــن هــمــیــن...
... ادامه
samyar
samyar
بنـــد دلـــم را


به بند کفـــش هایت گـــره زده بودم

که هر جـــا رفتـی

دلــم را با خود ببری

غــــافل از اینکه

تو پـــا برهنـــه می روی

و بی خبــــر
... ادامه
samyar
samyar
زندگی ام یک معمای مبهم و پیچیده شده که با هر طلوع و غروب مرا

بیشتر به کام خویش می کشد و دم به دم دست بر گلویم میگذارد و بی

رحمانه آن را می فشارد.لحظه های حزین آن تمام قصه ها را از یادم

برده و غصه در وجودم نشانده.قصه شادی و شور٬قصه خنده و مهر٬قصه

ساحل و موج٬همه و همه را از ذهن خسته ام پاک کرده و کلماتی

چون بیم٬غم و قهر و نیست شدن را برایم مکرر بازگو میکند.من

نمیخواهم ناسروده باقی بمانم پس بازهم به تلاشم ادامه می دهم تا

شاید معجزه عشق به طلوع روشن امید برسم حتی اگر سال ها در

یک راه پرهراس در دل تاریک شب بمانم و چون ره گم کرده ای افسرده

در کنار دیوارهای خراب آباد زانوی غم در بغل بگیرم اما نمیگذارم

چشمانم بسته شوند و مدام به آن روزنه نور که بر قلبم می تابد خیره

شوم تا اورا ببینم...
... ادامه
samyar
samyar
حمل سلاح سرد عمل مجرمانه شناخته شده

به خاطر خودت هم که شده، آن نگاه‌ها را غلاف کن !
samyar
samyar
آنهایی که با چشم کمتر دیده میشوند ، در قلب بیشتر یاد میشوند

مثل “تو”
samyar
samyar
خدایا من دلم را صابون زدم به عشق او . . .

ولی چرا چشمانم می سوزند ؟
samyar
samyar
هنوز مثل سابق “ مهربانم ” اما دیگر کسی صدایم نمی کند “مهربانم”
samyar
samyar
می گویند : شاد بنویس

نوشته هایت درد دارند !

و من یاد مَردی می افتم که با گیتارش

گوشه ی خیابان شاد میزد

اما با چشمهای خیس . . . !
... ادامه
samyar
samyar
هیچ وقت کاری نکن که یه دختر قید احساسشو دربارت بزنه… چون فقط درباره تو بی احساس نمیشه . . . دیگه به زندگی احساسی نداره
samyar
samyar
خداراچه دیدی دوست من !؟

شاید ، یک روزی ، ” درد ” قیمت پیدا کرد و ما ثروتمند شدیم
samyar
samyar
دلم را به تخت میبندم تا ترکت کند . . .

فریاد میکشد ، میلرزد ، خمارت میشود . . .

رها که شد او میماند و عمری وسوسه ی تلخِ دوباره خواستن تو
... ادامه
samyar
samyar
بودم !

دیدم با دیگری شادتری

رفتم
samyar
samyar
برای قصه ای که با

“یکی بود و یکی نبود” شروع میشود

پایانی بهتر از

آوارگی کلاغ نمی توان نوشت . . .
samyar
samyar
بعضیها

بهتر است در حد یک آرزو بمانند …

برآورده شدنشان …

به بهای شکستن دلت تمام میشود . . .
samyar
samyar
کسانی که از خود می رنجانیم مثل ساعت هایی میمانند که صبح دلسوزانه زنگ می زنند و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم بعد می فهمیم که خیلی دیر شده !
... ادامه
samyar
samyar
نگاه کن !

این آسمان نیست که دلش گرفته ، دل منست که یک آسمان گرفته
samyar
samyar
فرقی نداره حکم چی باشه رفیق ، تو همیشه لازمی . . .
samyar
samyar
ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺷﮑﺮ ﺳﺮ ﺑﺮ
ﺑﺎﻟﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ؛


ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﺻﺒﺤﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ؛


ﺑﺎﺑﺖ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ
ﻧﺒﻮﺩﻡ؛


ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﮔﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ
ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﺲ ﻧﺴﺒﺘﺶ ﺩﺍﺩﻡ؛


ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﮔﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﮐﻮﺭ ﺷﺪ ﻭ
ﻣﻘﺼﺮ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ؛


ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ...
... ادامه
samyar
samyar
دلت با منه



ازم دوری اما دلت با منه

ازت دورم اما دلم روشنه



تو چشمای تو عکس چشمامه و

تو چشمای من عکس چشمای تو



تو این لحظه هایی که دورم ازت

همه خاطره هامونو خط به خط



دوباره تو ذهنم نگاه میبکنم

دارم اسمتو هی صدا میکنم



کی گفته از عشق تو دست میکشم

دارم با خیالت نفس میکشم



چه حس عجیبی چه آرامشی

تو هم باخیالم نفس میکشی



میدونم تو هم مثل من دلخوری

تو هم مثل من بغضتو میخوری



نگاهت پر از حف و درد دله

ولی خب تموم میشه این فاصله



دوباره مثه اون روزای قدیم

که باهم تو بارون قدم میزدیم

از احساس هم دیگه حض میکنیم

زمین و زمانو عوض میکنیم



کی گفته از عشق تو دست میکشم

دارم با خیالت نفس میکشم



چه حس عجیبی چه آرامشی

تو هم باخیالم نفس میکشی
... ادامه
samyar
samyar
باور نکن



باور نکن تنهاییت را

من در تو پنهانم ،تو در من

از من به من نزدیک تر تو

از تو به تو نزدیک تر من



باور نکن تنهاییت را

تا یک دل و یک درد داری

تا در عبور از کوچه عشق

بر دوش هم سر میگذاریم



دل تاب تنهایی ندارد

باور نکن تنهاییت را

هر جای این دنیا که باشی

من باتوام تنهای تنها



من با توام هرجا که هستی

حتی اگر با هم نباشیم

حتی اگر یک لحظه یک روز

با هم در این عالم نباشیم



این خانه را بگذار و بگذر

با من بیا تا کعبه دل

باور نکن تنهاییت را

من با تو ام منزل به منزل
... ادامه
samyar
samyar
نمیدونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

دارم میمیرم از اینکه تو رفتی و نمیمیرم



نمیدونی تو این روزا چقدر یاد ِ تو میفتم

ته ِ دنیام نزدیک ِنگاه کن کی بهت گفتم



کجا باید برم بی تو؟! تویی که قد ِ دنیامی

که هرجایی رو میبینم نبینم پیش ِ چشمامی



برم هرجای ِ این دنیا شبم با بغض دم سازه

آخه هرجا یه چیزی هست منو یاد ِ تو بندازه
... ادامه
samyar
samyar
ڪلید‌هایم از جیبم مے ‌افتند

ڪیف پولم را گم مے ‌ڪنم

گوشے ‌ام را جا مے ‌گذارم

و عجیب ڪه

{ تــــ ـــُـــ ـو } را

ڪه نیستے

مے ‌برم با خودم

در جیبم

در ڪیفم

در دلــ ـ ـ ـ ـ ـ ـم . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:25 ·
2
samyar
samyar
شـــب باشـــد

جنگل مه گرفته باشد

باران باشد

تو باشی و من

بیــــــــــــــا راه را گــــــــــــــــم کنیم..
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:22 ·
2
samyar
samyar
خداراچه دیدی

شایدروزی

غریبانه

ازخیال هم ردشدیم
دیدگاه · 1392/08/26 - 16:06 ·
9
samyar
samyar
3 بار بگو :
سه سیر سرشیر سه شیشه شیر!
صفحات: 4 5 6 7 8