یافتن پست: #آموزگار

Mohammad
20120620144541185_abass-hosein-02.jpg Mohammad
سوم شعبان، ولادت فرخنده مهتر جوانان بهشت و آموزگار شهادت
حضرت حسین بن علی علیه السلام
مبارک و خجسته باد . . .
zahra
24198102381314298479542099714692228164.jpg zahra
برای تو دوست داشتن و عشق ورزیدن کافیه تو میراثدار مجنونی. دنیا با عشق تو پابرجاست همیشه پابرجا باش همیشه عاشق باش متین، بگذار فرشته ها یکبار دیگه به آدم سجده کنند بگذار شیطان باز هم از بهشت رانده بشه تو پابرجا باش تو عاشق باش تا شکوه خلقت آدم در هفت آسمان طنین انداز بشه. متین سنگ با آرامش عمیقش به قلب پرشور تو حسادت میکنه. بگذار مهربانی تو آموزگار روزگار بی درد باشه. متین دوست داشتن رو فریاد بزن عشق رو معنی کن انسانیت رو بیاموز تا در ابتدای فصل سرد درختان جوانه بزنند و بهار فصل ماندگار قلبها باشه. تنها میراثدار مجنون با توام همیشه عاشق باش
متین (میراثدار مجنون)
Mohammad
www.reklamco (6).jpg Mohammad
نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز

دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند

ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین

بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند
... ادامه
zahra
zahra
آدمي شاگردي است كه درد و اندوه او را آموزش مي دهد و هيچ كس بدون احساس اين آموزگار قادر به شناسايي خود نيست
دیدگاه · 1393/02/25 - 10:17 ·
8
Majid
Majid
بهترین راه ابراز عشق
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود».
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند.پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:26 ·
zoolal
zoolal
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر ز بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر

ای معلم ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

بازگرد این مشقها را خط بزن . . .
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 16:05 ·
4
Noosha
عکس Noosha
آموزگار عزیزم
سالها گذشت
و هنوز هم نوشته هامان آنقدر زیبا نیست که بالای سرمان قاب کنیم ...
مشق امشب هم، مثل دیشب، مثل هر شب
دو صفحه تمیز و زیبا مینویسیم:
{-35-}"آدمی را آدمیت لازم است".{-35-}
Morteza
Morteza
آموزگار: وقتی بزرگ شی چه میکنی ؟

شاگرد: عروسی

آموزگار: نخیر منظورم اینه که چی میشی ؟

شاگرد: داماد ... ...

آموزگار: او ه ه ،منظورم اینه وقتی بزرگ شی چی بدست میاری ؟ شاگرد: زن

آموزگار: احمق ، وقتی بزرگ شی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟

شاگرد: عروس میگیرم

آموزگار: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهند ؟

شاگرد : نوه...!!!ـ
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/26 - 10:13 ·
8
صوفياجون
HM-2013455358072558231380310186.4726.gif صوفياجون
من به آموخته ام که زیبایی ها را ببیند. من به زبانم آموخته ام که فقط زمانی انتقاد کندکه راهی دیگر برای اصلاح امور وجود نداشته باشد. من به دستانم آموخته ام تا نوازش بر سر انسان ها،حیوان ها ،گیاهان و اشیا را یاد بگیرد. من به پاهایم آموخته ام از جایی عبور کنند و به جایی بروند که شاهراهی برای سعادت و تکامل باشد. من به قلبم آموخته ام برای کسانی بتپدکه لایق عشق من باشند. من به گوش هایم آموخته ام که تنها جملات مثبت را بشنوند تا از منفی بافی ها وکینه ها دور باشم. من به دلم آموخته ام که آرام و دریایی باشدتا بتوانم دیگران را در قطرات عشقم سهیم سازم. من به روحم آموخته ام که خدایی باشد تا بتوانم ، ، ،#عشق،#خلوص ،#پاکی ،#نجابت، و#لطافت را به خود ودیگران تقدیم کنم. من به خود آموخته و می آموزم ،چرا که . {-35-}{-35-}
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
به دنبال چه سرگردان و مستم
چه چیزی ساختم در بند هستم
جز این تن باختم من سخت خستم
کجا مانده تمام خاطراتم
کجا بردم اتاق تنگ و خانم
پس از آن که به خاک پست رستم
به خود گفتم چرا دنیا پرستم
فدای تو تمام روزگارم
تویی راز قشنگ آموزگارم
ببینم بودنت من بعد رفتن
نبینم غصه هایت قصه من
برای تو تمام واژه هایم
تویی ساز رهای آسمانم
من اما غافلانه رخت بستم نمی دانم چه شد آخر شکستم
نریزی بر مزارم اشک هایت
نشستم من کنارت تا نهایت
نخوانی شعرهایم نادمانه
شنم من خنده های تو شبانه
ازین پس من دگر آزاد هستم
بدان از تو ولی دل نگسستم
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:36 ·
2
Mohammad
hooshmand-aghili1.jpg Mohammad
هوشمند عقیلی، در حسرت حنجره های قدیمی
Mostafa
Mostafa
عزیزم تو فرارکن من مردونه ایستاد

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند :
با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر،تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود..
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان
لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
... ادامه
نگار
نگار
ابراز عشق

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

دا
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/9 - 00:00 ·
5
iman
iman
میدونی فرق روزگار با آموزگار چیه؟

آموزگار اول درس میده بعد امتحان میگیره اما روزگار اول امتحان میگیره بعد درس میده
دیدگاه · 1391/11/2 - 23:32 ·
4
صوفياجون
250px-Sophia_Loren_1.jpg صوفياجون
{-41-}{-35-}{-23-}
با نام اصلی سوفیا ویلانی شیکولونه در ۲۰ سپتامبر ۱۹۳۴ در رم زاده شد. پدرش مهندس و مادرش بازیگر و آموزگار پیانو بود.او در شانزده سالگی، مدل یک مجلّهٔ ماهانه بود و از همین راه به عالم سینما راه یافت فعالیت سینمایی اش را با نقش‌های کوچک در فیلم‌های کوچک ایتالیایی آغاز کرد اولین نقشش را در فیلم روشنایی‌های وارتیه درسال ۱۹۵۰ ایفاکرد . سوفیا در رقابت‌های زیبایی محلی هم شـرکت می‌کردو چندین جایزه دریافت نموده اما سرانجام توسط کارلو پونتی تهیه کننده سینمایی کشف شد وبه عالم سینما راه یافت.با تلاش کارلو پنتی نامش به سوفیا لورن تغییر کرد. اوابتدا در فیلم‌های برده فروشی سفید و «دوشیزگان در خطر» بازی کرد و سپس در فیلم‌های دختر رودخانه، آتیلا، چرخ و فلک تا پل و حیف که خیلی حقه‌ای ظاهر شد. زمانی که رم رقیب اصلی هالیوود در تولید فیلم بود او ستاره بسیاری از محصولات سینمائی رم بود و با کارگردانانی چون فدریکو فلینی و ویتوریو دسیکا کار کرده‌است و مارچلو ماستریانی همبازی او در بسیاری از فیلم‌هایش بود.سوفیا و کارلو پنتی روز ۱۷ سپتامبر ۱۹۵۷ با هم ازدواج کردند.
شهرزاد
شهرزاد
بهترین راه ابراز عشق
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند...
... ادامه
نگار
نگار
بهترین آموزگاران ، ناآموزگان وبهترین مربیان نامریبانند .

کسانی که آموزش نمی دهند، اما روح آموزش ومخزن دانش

را در ذات مخاطبان به بازیابی فرا میخوانند

چنین کسانی که آموزگار نیستند بزرگترین آموزگاران اخلاق هستند .

سکوت را از پرگویان آموخته ام

بردباری را از نابردباران

مهربانی را از نامهربانان

بااین همه عجیب آنکه در حق

این استادان ناسپاس هستم
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/8 - 01:19 ·
7
نگار
نگار
آموزگار نیستم تا تورا بیاموزم چگونه دوست بداری

ماهیان به آموزنده ای نیازمند نمی شوند تا بیاموزند چگونه شنا کنند.

وکنچشکان به آموزنده ای نیازمند نمی شوند تا بیاموزند چگونه پرواز کنند

به تنهایی شنا وبه تنهایی پرواز کن که عشق را کتابی نیست و

بزرگترین عشاق تاریخ خواندن نمی دانستند .
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/28 - 02:01 ·
5
Mostafa
189651_770.jpg Mostafa
«آقا رشید» سکته کرد
قدرت الله ایزدی بازیگری که با نام آقا رشید مطرح شد, سکته کرده و در قسمت ICU بیمارستان بستری شده است.

به گزارش خبرنگار مهر، قدرت الله ایزدی همان آقارشید خودمان است که سالیان سال غم و غصه خود را خورد تا در آشفته بازار غم پروری، لختی مردم را بخنداند اکنون در بستر بیماری قرار دارد و در بخش ICU بیمارستان اصفهان بستری شده است.

قدرت‌الله ایزدی معروف به آقا رشید از بازیگران کمدی ایرانی است. وی در سال ۱۳۳۵ در شهرستان برخوار و میمه استان اصفهان به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۸ به عنوان آموزگار در وزارت آموزش و پرورش استخدام گردید.

وی در سال ۱۳۶۴ از طریق صدا و سیما وارد دنیای بازیگری شد و در سال ۱۳۷۵ اولین تئاتر خود را به روی صحنه برد. ایزدی در کنار فعالیت هنری به شغل معلمی نیز ادامه داده‌است. از جمله فیلم‌های او می‌توان به کارآگاه رشید و رشید فراری و الم شنگه اشاره کرد.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
بني آدم اعضا يکديگرند که مثل سگ بهم مي پرند چو عضوي بدرد آورد روزگار که پنچر شود چرخ آموزگار تو کز محنت ديگران بي غمي گمونم پسر عمه شلغمی !
دیدگاه · 1391/06/15 - 21:37 ·
3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ