یافتن پست: #ایجادکردن

MahnaZ
MahnaZ
و

به که دائم می شد گفت :
تو باید یاد بگیری که خودت رو کنی و و باشی.
و بعد تعدادی به او داد و خواست هر بار که می شه یکیش رو به بکوبه!
روز اول به زد.
روز دوم تا و ...!
او هر روز وقتی اتاقش رو می دید تلاش می کرد تا کمتر بشه وتعداد هائی که به می کوبید مدام و می شد.
تا اینکه روزی گفت :
از این به بعد به نزن و هر وقت تونستی خودت رو کنی و جلوی رو بگیری ، یکی از اون ها رو بکش.
چند روز بعد همه ها از کشیده شده بودند.
که خیلی بود از بخاطر شدن کرد و گفت :
خیلی خوبه که دیگه نمی شی ، ولی یه نگاه به اتاقت بنداز.
نگاهی به انداخت ، چیزی که به دیده می شد های زیادی بود که اون رو و کرده بودند.
ادامه داد :
اتاقت دیگه مثل اش نیست.
وقتی با با صحبت می کنی ، هات در اونها چنین رو ایجاد می کنه.
اگر هم دیگه به ادامه ندی ، می مونه.
کاشکی قبل از و دیگران کمی فکر کنیم.
روی ها و داشته باشیم.
و ها به .
... ادامه

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ