دلت چینیه
1393/03/10 - 07:45نه
آلمانی آلمانیه
مثل دل مامان خدابیامرزم دختر هامبورگی ناز
ننه ندا
1393/01/18 - 00:54قربونت فدایی داری سال نو تو هم مبارک
رضا لایک داری
رضا ننه کیه؟اشتباه شده
1393/01/18 - 01:05حتی ننه نقلی
1393/01/18 - 01:16رضا ننه نقلی چیه؟!!!بچگیام این شکلی نبودم بخدا خیلی توپول مپلو خوشگل بودم
1393/01/18 - 01:17خب اینم تپلی و خانم هست
1393/01/18 - 01:20من این عکسو دوست نمیدارم مصطفی میکشمتاااااااااااااااا عوضش کن.یاد ننه بزرگ خدا بیامرزم افتادم
1393/01/18 - 22:43خوبه دیگه یادش افتادی خدابیامرزتش
1393/01/19 - 01:30اخه چرامیخندین؟
1392/09/19 - 17:46بلوار توس
1392/09/19 - 17:49وای منـــ کـبود شـدم انقـدر خندیـدم
1392/09/19 - 18:01خوداااااااااااایا بزن توگوشم
1392/09/19 - 18:04 من به مدت 5سال SAMNAZ بودش بعد عوضیدم MANDGARواسه سامسونگ خدابیامرزم بودن اینا
ولی الان هیچ حسی ندارم واسش اسم بزارم NOKIA302
IMANESHUN
1392/09/20 - 00:55#مَردی , شب موقع برگشتن از ده پدری تو #شمال اطرف اردبیل، جای این که از #جاده #اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ #جاده #قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
اینطوری تعریف میکنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو #خاکی، ٢٠کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو #ماشینم #خاموش شد و هر کاری کردم #روشن نمیشد.
#وسط #جنگل، داره شب میشه، #نم #بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با #موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!
#راه افتادم تو #دل #جنگل، #راست #جاده #خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه #ماشین #خیلی #آرام و بیصدا بغل دستم #وایساد. من هم بیمعطلی پریدم توش.
اینقدر خیس شده بودم که به فکر این که توی #ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه #تشکر، دیدم هیشکی #پشت_فرمون و #صندلی_جلو نیست!!!
خیلی #ترسیدم. داشتم به خودم میاومدم که ماشین یهو همون طور #بی_صدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه #پیچ جلومونه!
تمام تنم #یخ کرده بود. نمیتونستم حتی #جیغ بکشم. #ماشین هم همین طور داشت میرفت طرف #دره.
تو لحظههای آخر #خودم رو به #خدا این قدر نزدیک دیدم که #بابابزرگ #خدا #بیامرزم اومد #جلو #چشمم.
تو لحظههای آخر، یه #دست از #بیرون #پنجره، اومد تو و #فرمون رو چرخوند به سمت #جاده.
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که #ماشین به سمت #دره یا #کوه میرفت، یه #دست میاومد و #فرمون رو میپیچوند.
از #دور یه #نوری رو دیدم و حتی یک #ثانیه هم #تردید به خودم راه ندادم. در روباز کردم و خودم رو انداختم #بیرون. این قدر #تند میدویدم که #هوا #کم آورده بودم.
#دویدم به سمت #آبادی که #نور ازش میاومد. رفتم توی #قهوه_خونه و #ولو شدم رو #زمین، بعد از این که به #هوش اومدم #جریان رو تعریف کردم.
وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه #ساکت بودند، یهو در #قهوه_خونه باز شد و دو نفر#خیس #اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون #احمقیه که وقتی ما داشتیم #ماشینو #هل میدادیم #سوار #ماشین ما شده بود.
مایکل جکسون
سیاوش قمیشی
سياوش قميشي
1391/07/29 - 00:41من خیلیها رو دوست دارم کدوممشونو بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سیاوش قمیشی. فرامرز اصلانی. جهان خدابیامرزم خیلی دوست داشتم. عارف. هایده. آغاسی.سروش. انریکو.امر دیاب. نجوی کرم. الیسا. راغب علامه. بیانسه. پیت بول. usher . ریحانا. از رقصهای شکیرا صداش خوشم میاد.. و خیلیهای دیگه که حضور ذهن ندارم.
وقتی بچه بودم مادرخدابیامرزم همیشه می گفت روزهای خوب خواهند آمد .
1393/03/17 - 20:26نمیدانم مادرم چه فکر می کرد که به این روزها خوب می گفت