یافتن پست: #ناباورانه

zoolal
zoolal
من تمام شعرهایم را در وصف نیامدنت سروده ام..
اگر یک روز ناگهان ناباورانه سر برسی ..
دست خالی ..
حیرت زده..
از شاعر بودن استعفا خواهم کرد
نقاش میشوم!!
تا ابدیت.. نقش پرواز را بر میله های تمام قفس های دنیا خواهم کشید..
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/28 - 16:18 ·
4
zoolal
zoolal
پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:
فکر می کنی ،تو میتوانی مرا بزنی یا من تو را؟
پسر جواب داد:من می زنم...
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید
پدر با ناراحتی از کنار پسر رد شد
بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شاید جوابی بهتر بشنود.
پسرم من میزنم یا تو؟
این بار پسر جواب داد شما می زنی.
پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟
پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود
عالم را حریف بودم
ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی توانم را با خود بردی
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/29 - 15:32 ·
4
صوفياجون
صوفياجون

{-41-}{-41-}{-35-}{-35-}
تو دوری و من ناگزیر با یاد تو سر می کنم
ناباورانه دوری رو دور از تو باور می کنم
دور از تو باور می کنم تنهایی از من دور نیست
محکوم بیداری شدم اینجا که حتی نور نیست
***
تو دوری و امروز من با یاد دیروزم گذشت
امروز باور می کنم دیروز رفت و برنگشت
تو دوری و امروز من با یاد دیروزم گذشت
امروز باور می کنم دیروز رفت و برنگشت
***
من ناگزیر بودنم جایی که شکله رفتنه
دور از تو باور می کنم دوریت پایان منه
نزدیک تنهایی نبود جایی که از من رد شدی
جایی که جاری بودم و روی غرورم سد شدی
***
تو دوری و امروز من با یاد دیروزم گذشت
امروز باور می کنم دیروز رفت و برنگشت
تو دوری و امروز من با یاد دیروزم گذشت
امروز باور می کنم دیروز رفت و برنگشت
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
تمام شعرهایم در وصف نیامدنت است اما اگر روزی ناگهان ناباورانه سر برسی از شاعر بودن استعفا میدهم و نقاش میشوم و تا ابد نقش پرواز میکشم …
دیدگاه · 1392/10/6 - 11:16 در دوستها ·
9
...
20120226151450_maldini.jpg ...
دریک اقدام ناباورانه هنگامی که سوت پایان بازی پیشکسوتان پرسپولیس وپیشکسوتان میلان.. به صدادرآمدپایان رأفت همه راسوپرایز
کرده وبه سمت مالدینی رفته وپیراهن خودرابا اوتعویض کرد
""مالدینی دربازگشت به ایتالیاطی مصاحبه ای به خبرنگاران گفت:هنوزباورم نمیشه پیراهن پایان اسطوره بزرگ پرسپولیس روبه کلکسیون خودم افزوده ام...
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/10 - 13:14 ·
9
صوفياجون
thumb_HM-2013344216302863071374570717.6319.jpg صوفياجون
دختر جوانی بر اثر سانحه ای زیبایی خود را از دست داد. چند ماه بعد، نامزد وی هم شد. موعد عروسی فرا رسید.مردم می گفتند: چه خوب! همان بهتر که هم باشد. 20 سال بعد از ازدواج، زن از دنیا رفت. مرد را کنار گذاشت و چشمانش را باز کرد. چون او هیچوقت نبود... ( نیم کیلو باش ولی مرد باش )
آیا همچین وجود داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟{-171-}{-172-}{-190-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
503104_4TS5Fwix.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تو دروغ می گفتی

به باغچه ی کوچک

به شمعدانی ها

به فردای منتظر

و به چند سالگیم!

به من

که تمام کودکیم

کنار افسانه هایت گذشت!

تو دروغ می گفتی

و من هر روز

قد می کشیدم

در آغوش قصه هایت

مغرورانه

ناباورانه...!

کجایی شهرزاد قصه گو؟

قصه را تمام کرده ای اما

جا گذاشتی کنار خوابهای من

نقابت را
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/13 - 15:14 ·
6
Mostafa
Mostafa
پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:فکر می کنی ،تو میتوانی مرا بزنی یا من تو را؟

پسر جواب داد:من میزنم

پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید

پدر با ناراحتی از کنار پسر رد شد

بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شاید جوابی بهتر بشنود.

پسرم من میزنم یا تو؟

این بار پسر جواب داد شما میزنی.

پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟

پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست

از شانه ام کشیدی توانم را با خود بردی . .
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/31 - 00:01 ·
9
MONA
MONA
سکوت طولانی مفهوم رضایت نیست،

آغاز ِ ناباورانه ی یک پایان است.
دیدگاه · 1391/06/30 - 01:08 ·
9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ